جستجو

راست روی
مقابل کجروی . راه راست و مستقیم رفتن:
تیرخدنگ شاه به کلک تو داد شغل
تا راستی و راست روی گیرد از خدنگ.

سوزنی .

راسپی
نامی که به یکی از دو موبد که با هم مراسم دینی آفرینگان بجای آورند، دهند. نام دیگری زوت است . (خرده اوستا ص 69). از برای بجا آوردن مراسم آفرینگان در مهریا پرستشگاه جای مخصوصی لازم نیست برخلاف مراسم دیگر این جشن را در جای معمولی و در خانه شخصی میتوان آراست . همچنین پیشوایانی که به اجرای مراسم این جشن گماشته میشوند شرط نشده که دارای رتبه مخصوصی باشند. هر هیربد و موبدی به مباشرت آن مجاز است معمولاً دو موبد و بسا بیشتر از دو به اجرای این مراسم میگمارند. موبدی را که به اجرای وظایف مهم گماشته میشود زوت مینامند و دیگری را راسپی اگربیشتر از دو موبد حاضر باشند مجموعاً وظایف راسپی را بجای خواهند آورد بطوری که زوت در سر آنان قرار گیرد کارش عمده و مهم شمرده شود و اگر دو موبد حاضر نباشند یک موبد به تنهایی میتواند بکار مراسم جشن پردازد و نیز ممکن است بهترین تکالیفی را که از برای یک راسپی مقرر است به انجام رساند. (خرده اوستا ص 225).
راست ایستادن
راست استادن . مقابل نشستن یا خمیدن . ایستادن بر پای با قامت کشیده . قد آختن . قد برافراشتن . مستقیم ایستادن .راست و مستقیم قرار گرفتن . ایستادن بدون انحناء و کژی . استقامت . راست ایستادن . (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ). اتلئباب .ژ; راست ایستادن . (ناظم الاطباء). اسطخام ; راست برپای ایستادن . اقتنان ; راست استادن . اقتینان ; راست استادن . (منتهی الارب ).
  • بمجازمنظم شدن . انتظام یافتن . سر و سامان گرفتن . آرام شدن . امنیت یافتن: و تا شمشیر نبود هیچ ملک راست نایستد. (نوروزنامه ).
  • بمجاز پذیریش یافتن . بقبول انجامیدن: و در این هفته حدیث رفت با سالار بکتغدی تا وصلتی باشد خداوندزاده رابا وی و پیغام به زبان بونصر مشکان بود و بکتغدی گفت که طاقت این نواخت ندارد بونصر آنچه گفتنی بود با وی گفت تا راست ایستاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 534).
    -راست ایستادن بر کسی یا چیزی ; قرار گرفتن بر او: همه مملکت باز آبادان کرد (فیروز) و همه جای فراخی پیدا آمد و ملک بتمامی بروی راست ایستاد و چنانکه همه ملکان او را مطیع شدند. (ترجمه طبری بلعمی ).
  • راست پا آمدن
    از جای بجای آمدن بی تاخیر. (ارمغان آصفی ). از جای بجای آمدن بی تاخیر در راه . (آنندراج ):
    در چمن میرفت ذکر قامت دلدار ما
    سرو دامن برزد و آمد ببستان راست پا.

    کمال خجندی (از ارمغان آصفی ).

    راست داشتن
    ; برابر داشتن . یکی داشتن . برابر شمردن . مقابل داشتن:
    که یارد داشت با او خویشتن راست
    نباید بودمردم را هزاکا.

    دقیقی .

    راستریک
    قصبه ای است در ایالت یورک انگلستان در هفت کیلومتری جنوب شرقی هالیفاکس . جمعیت آن 8040 تن میباشد و کارخانه های قماش ، ابریشم و غیره در آن وجود دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ).
    راست ساختن
    مستقیم کردن . استقامت دادن . افراشتن . از کجی برون کردن .
  • آماده ساختن . مهیا کردن . تهیه دیدن . زمینه فراهم کردن . ساختن . مقدمات آماده کردن . لوازم و وسایل مهیا کردن: و عمرولیث را خشم آمد و حرب را راست ساخت . (تاریخ بخارا نرشخی ص 104). تهمید; راست ساختن کار و بصلاح آوردن آن .
  • راست کرداری
    عمل راست کردار. درستکاری . صحت عمل . راستکار بودن:
    چون در او بود راست کرداری
    خواب او گشت قفل بیداری .

    اوحدی .

    راستگوی
    راستگو. صادق. راست گفتار. صادقالوعد: بَرّ; راستگوی . (یادداشت مولف ). صادق; راستگوی . (منتهی الارب ). صدیق; راستگوی . (ناظم الاطباء). صدوق; راستگوی . صِدّیق; بسیار راستگوی . (از منتهی الارب ):
    سوی کعبه آذر آرید روی
    بفرمان پیغمبر راستگوی .

    دقیقی .

    راست و حسینی
    در تداول عامه ، حرف راست واضح . (فرهنگ نظام ).
  • (اِ مرکب ) نام دو مقام موسیقی است . (فرهنگ نظام ).
  • راستین
    مقابل کج . مقابل خم . (آنندراج ). مستقیم . راست:
    ز فرزند زهرا و حیدر گرفتم
    من این سیرت راستین محمد.

    ناصرخسرو.

    راست ساز
    مستقیم کننده . راست کننده . از کجی برآرنده . استقامت دهنده .
  • (اِ مرکب ) نوعی از فنون سازندگی و صفتی از صفات سازهای ذوالاوتار است . (آنندراج ) (برهان ). یکی از صفات سازهای ذوالاوتار و هم آهنگ. (ناظم الاطباء).
  • در اصطلاح الکتریسیته : مستقیم کننده در چراغهائی که برای برق بکار میرود.
  • راست کردان
    دهی است از دهستان بزچلو بخش وفس شهرستان اراک که در 16هزارگزی جنوب خاوری کمیجان واقع است . محلی است کوهستانی ، سردسیر، و سکنه آن 161 تن است . آب آن از قنات تامین میشود و محصول آن غلات دیمی ، انگور، لبنیات ، و شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیبافی است .راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
    راستگویان
    دهی است از دهستان درجزین بخش رزن شهرستان همدان که در 68هزارگزی جنوب خاوری قصبه رزن و در 6هزارگزی جنوب قلعه جق واقعست . محلی است کوهستانی و سردسیر، و سکنه آن 272 تن میباشند.آب آن از قنات تامین میشود و محصول عمده آن غلات ، حبوبات ، و لبنیات است . شغل اهالی زراعت و گله داری است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
    راست و درست
    آنکه براستی و درستی متّصف باشد. (یادداشت مولف ): آدم راست و درستی است . تسدید; راست و درست نمودن . (آنندراج ). راست و درست کردن . (منتهی الارب ).
    راستینه
    بمعنی حقیقی و واقعی . (آنندراج ). بمعنی راستین باشد که حقیقی است . (برهان ): و این میان [ زمین که در میان عالم است ] راستینه میان است . (التفهیم ).
    پر کن صنما هلا قنینه
    ز آن آب حیات راستینه .

    سنائی .

    راست سوگند
    که قسم راست دارد. که قسم براستی یاد کند.
    راست کردن
    استقامت بخشیدن . مستقیم کردن . باستقامت درآوردن . از انحناء باستقامت بردن . مقابل کج کردن و خم کردن:
    گردن ادبار بشکن پشت دولت راست کن
    پای بدخواهان ببند ودست نیکان برگشای .

    منوچهری .

    راست گوینده
    کسی که سخن براستی و درستی گوید، مقابل دروغ گوینده و ناراست گوینده:
    راست گوینده راست بیند خواب
    خواب یوسف که کج نشد دریاب .

    اوحدی .

    راست و دروغ
    صدق و کذب .
    -امثال :
    راست و دروغش به گردن راوی . نظیر: العهدة علی الراوی . (امثال و حکم دهخدا ج 2 ص 858).