راست قامت
افراخته قد. آخته بالا. آخته قامت . سهی قامت . سهی قد. راست قد. راست بالا.کسی که قامت راست و مستقیم دارد: انصیات ; راست قامت شدن بعد از خمیده شدن . (از منتهی الارب ). جاریة شاطة;دختر راست قامت . (منتهی الارب ). رجوع به راست قد شود.
راست گردیدن
مستقیم گشتن . استقامت یافتن . به استقامت رسیدن . از کجی و انحناء بیرون آمدن . اطراد; راست و مستقیم گردیدن . سد; راست و استوار گردیدن . (منتهی الارب ).
مطابق شدن . یکی شدن . هم آهنگی یافتن .
اعتدال ; راست گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به راست گشتن شود.
راست نام
آنکه براستی شهره و نامی شده است . آنکه نام او براستی و درستی بر سر زبانهاست . آنکه نام او براستی مشهور و نامور گردیده است:
زبان ترازو که شد راست نام
از آن شد که بیرون نیاید ز کام .
نظامی .
راستی
استقامت . وضع یا حالت مستقیم و راست . (ناظم الاطباء).مقابل کجی . (از آنندراج ). مقابل ناراستی و مقابل خمیدگی : قوام ; راستی . (دهار) (منتهی الارب ):
حال باکژ کمان راست کند کار جهان
راستی تیرش کژی کند اندر جگرا.
شاکر بخاری .
راسک
زبانشناس دانمارکی که در سال 1787 م . در براندکیلد که در نزدیکی جزیره فیونی قرار دارد تولد یافت و در سال 1832 م . در کپنهاک درگذشت . وی در سال 1818 م . سفری به هند کرد و بسیاری از نسخ کتابهای خطی ایرانی و بودایی را بدست آورد و بهمراه خود برد و در سال 1831 م . چند کتاب و رساله درباره زبانهای آسیایی و اروپایی منتشر کرد.
راستقان
دهی است از دهستان جرگلان بخش مانه شهرستان بجنورد که در هفت هزارگزی شمال باختری مانه و سیزده هزارگزی خاور شوسه عمومی بجنورد به پرسه سو واقع است . محلی است کوهستانی و سردسیر، و سکنه آن 518 تن است ، آب آن از رودخانه تامین میشود و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری است . راه مالرو و دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
راست گشتن
مقابل کج شدن و خم شدن . استقامت یافتن . استواء پیدا کردن . مستقیم و راست شدن:
بدو گفت زن دست بسته چراست
چو پشت زمانه بدو گشت راست .
فردوسی .
راستنبورغ
صورت ترکی کلمه راستنبورگ است . رجوع به راستنبورگ و قاموس الاعلام ترکی شود.
راستی پذیر
این کلمه را در مقابل لغت رِکتی فیابل پذیرفته اند. (مجموعه اصطلاحات علمی ج 1 ص 16).
راسک و پیشین
طایفه ای است از طوایف ناحیه مکران . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 101). رجوع به راسک یکی از بخشهای پنجگانه ... شود.
راست قد
راست قامت . سهی قد. راست بالا. کسی که قامت راست و مستقیم دارد: متمئل ; مرد دراز و راست قد. (منتهی الارب ). رجوع به راست قامت شود.
راست گفتار
راستگو. صادقالقول . که گفتارش راست و درست باشد. که راستگویی را پیشه سازد:
چو صبح صادق آمد راست گفتار
جهان در زر گرفتی محتشم وار.
نظامی .
راستنبورگ
قصبه ای است از توابع کونیکسبورگ در 90هزارگزی جنوب شرقی آن از استان پروس شرقی آلمان . جمعیت آن 7190 تن است و دارای کارگاهها و کارخانه های مختلف و بازار اسب فروشی میباشد. (از قاموس الاعلام ترکی و دایرة المعارف بریتانیا).
راستی جستن
کمال و درستی جستن . درستکاری طلبیدن:
نبد در دلش کژی و کاستی
نجستی بجز خوبی و راستی .
فردوسی .
راس کوه
دهی است ازدهستان طیبی گرمسیری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان که در هشت هزارگزی جنوب باختری لنده مرکز دهستان و 48هزارگزی شمال راه بهبهان به آغاجاری واقع است . ناحیه ای است کوهستانی ، گرمسیر، مالاریایی ، و سکنه آن 150 تن میباشد. شغل اهالی صنایع دستی ، قالی ، قالیچه ، جوال و گلیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
راست قسم
دو یا چند کس که سهم وقسمت شان از یک چیز مساوی و برابر باشد:
ندارد ز ما کس ز کس مال بیش
همه راست قسمیم در مال خویش .
نظامی .
راست گفتاری
عمل راست گفتار. راستگویی . راستگو بودن . سخن راست گفتن . راستگویی پیشه ساختن:
مرا که شکر و ثنای تو گفته ام همه عمر
مگر خدای نگیرد براست گفتاری .
سعدی .
راست نظر
آنکه عقیده راست و درستی دارد. کسی که نظر براستی و صداقت دارد.آنکه نظریه اش از روی راستی و پاکی باشد:
چون شدی راستگوی و راست نظر
با من از راه راستی مگذر.
نظامی .
راستی خواستن
طلب راستی و عدالت از کسی:
همه راستی خواستی زین دو شوی
نبود ایچ تا بود جز داد جوی .
فردوسی .
راسل
پادشاه ناحیه سنددر هندوستان: چون روزگار آیند سپری شد پسرش راسل پادشاه گشت . (مجمل التواریخ و القصص ص 120).