جستجو

راضعتان
دو دندان شیر کودک . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (از المنجد). (آنندراج ) (بحر الجواهر). ج ، رَواضِع. (المنجد) (از اقرب الموارد) (بحر الجواهر) (آنندراج ). بصیغه تثنیه دو دندان شیر. (ناظم الاطباء). و رجوع به راضعة شود.
راطب
نمدار و تر و مرطوب . (ناظم الاطباء).
راعناگوی
کنایه از منافق، و معنی راعنااین است که مراعات کن ما را; صحابه این معنی را قصدکرده بحضرت رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلم خطاب میکردند و یهود اندک تغییر داده راعینا می خواندند یعنی شبان ما، حق تعالی صحابه را منع کرد که کلمه راعنا بار دیگر خطاب به آن حضرت نکنند بلکه انظرنا بگویند. ظاهراً آن یهود منافق باشند و کلمه راعنا را بلهجه ای می گفتند که مومنان را راعینا مفهوم میشد و راعناگوی همان راعناست که در تحت لفظ آن راعینا متلفظ ومراد باشد. (از آنندراج ) (غیاث اللغات ):
مرا سربسته نتوان داشت برپای
به پیش راعنا گویان رعنا.

خاقانی .

راشح
تراوش کننده . ترشح کننده .
  • خوی مانندی است که از سنگها برآید. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (المنجد). (ناظم الاطباء). ج ، رواشح . (المنجد).
  • کوهی که بن آن تر باشد. ج ، رواشح . (منتهی الارب ) (المنجد) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و صاحب متن اللغة در ذیل رواشح آرد: کوههایی که تر شوند و چه بسا که در بن آنها آب کمی گرد آید اگر این آب فزونی یابد آن را وشل نامند و اگر همچون خوی در لابلای سنگها جریان یابد راشح خوانده میشود. (از متن اللغة). رجوع به رواشح شود.
  • راشل
    از تراژدی نویسان فرانسه بود که در سال 1820 م . درسویس در یک خانواده کتابفروش یهودی آلزاس بدنیا آمد و در ده سالگی روزی در یکی از کوچه های لیون آواز میخواند ناگاه کسی که به موسیقی کلیسا آشنایی داشت متوجه وی شد و او را به مدرسه موسیقی خود پذیرفت . وی در سال 1858 م . در ایالت کانه در پروانس درگذشت .
    راطم
    ملازم چیزی . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
    راعوت
    راعوث . روت . زنی است از موآب که به ابوعز وصلت کرد و از او صاحب فرزندی بنام عوبید شد که جد داودباشد. (از اعلام المنجد). و رجوع به کتاب مقدس شود.
    -سفر راعوت ; از اسفار عهد قدیم است . (از المنجد). و رجوع به روت شود.
    راعوث
    رجوع به راعوت و روت شود.
    راغب خادم
    خادم راضی باللّه خلیفه عباسی و بسیار مورد توجه و اعتماد وی بود. رجوع به فهرست الاوراق شود.
    راغوته
    پودینه و نعناع . (فرهنگ نظام ):
    رنج سکبا میکشد راغوته بهر روغنش
    رنج ظلمت خضر بهر چشمه حیوان کشد.

    احمد اطعمه (از فرهنگ نظام ).

    رافسو
    جزیره کوچکی است در مرز فنلاند روسیه و نزدیکی قصبه «بیورنبورگ»که بمنزله لنگرگاه آن قصبه میباشد و هر روز چند کشتی در آن لنگر می اندازد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3).
    رافقی
    منسوب است به رافقة که شهر بزرگی است بر فرات و امروزه رقة نامیده میشود. (از انساب سمعانی ).
    راغب شدن
    رغبت کردن . متمایل شدن . مایل گشتن . علاقه مند شدن:
    راغب دنیا مشو که هیچ نیرزد
    هردو جهان پیش چشم همت عالی .

    سعدی .

    راغوچکی
    لهجه ترکی راگوچکی است . رجوع به راگوچکی و قاموس الاعلام ترکی شود.
    رافسوند
    تنگه ای است در میان جزایر مولداء که ببحر منجمد شمالی راه دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3).
    رافلنگ
    از خاورشناسان نامی بود که بسال 1535 م . در قصبه لونوی واقع در نزدیکی شهر لیل فرانسه پا بعرصه وجود گذاشت و در سال 1597 درگذشت . او ابتدا در انگلستان بتدریس زبان یونان قدیم مشغول بود و سپس استاد زبان عربی و عبرانی شد و در ترجمه کتاب مقدس بزبانهای مختف شرکت جست و فرهنگی برای زبانهای عربی و کلدانی نوشت . (از قاموس الاعلام ترکی ج 3).
    راعوف
    راعوف البئر; سنگی که بر سر چاه گذارند تا آب بردارنده روی آن بایستد. (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از المنجد).
    راغب شیرازی
    کلب حسین بیگ از اهل شیراز بود و این شعر از اوست :
    صد نامه نوشتیم و جوابی ننوشتی
    این هم که جوابی ننویسند جوابیست .

    (از آتشکده آذر چ بمبئی ص 30).

    راغوزه
    لهجه ترکی راگوزه که قصبه ای است در ایالت سیراگوز... رجوع به راگوزه در همین لغت نامه و راغوزه در قاموس الاعلام ترکی شود.
    رافض
    تارک و ماننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از المنجد). ترک کننده چیزی . (ناظم الاطباء). ترک کننده . (فرهنگ نظام ):
    من ترا اندر دو عالم حافظم
    طاغیان را از حدیثت رافضم .

    مولوی .