مستقیم کردن . استقامت دادن . افراشتن . از کجی برون کردن .
آماده ساختن . مهیا کردن . تهیه دیدن . زمینه فراهم کردن . ساختن . مقدمات آماده کردن . لوازم و وسایل مهیا کردن: و عمرولیث را خشم آمد و حرب را راست ساخت . (تاریخ بخارا نرشخی ص 104). تهمید; راست ساختن کار و بصلاح آوردن آن .