جستجو

رافنة
="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی رافنة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
راغب قمی
(یا راغب کاشانی ) حکیم عبداللّه پسر حکیم اسماعیل از افاضل قرن یازدهم هجرت بود و اوایل دوازدهم را نیز دریافت و در اکثر علوم متداول ، ماهر بود و اغلب خطوط را خوب مینوشت و شعر خوب میگفت . او نخست به راغب متخلص بود ولی در اواخر وحدت تخلص میکرد. از اوست :
وحدت نتوانی چو عیانش دیدن
با دیده مجوی جسم و جانش دیدن
معشوق بشیرینی شکرخواب است
تا دیده نبندی نتوانش دیدن .
و در جلوس شاه صفی صفوی معروف به شاه سلیمان که سال 1077 ه' . ق. است قصیده ای گفته که هر مصراع آن تاریخ ابجدی جلوس اوست . مطلع قصیده این است :
مژده ها از گلشن ایمان چو گل سر زد صفی
(1077)
دم چو صبح از نور رای اهل حیدر زد صفی .
(1077)
راغب در اصل کاشانی بوده لکن بجهت کثرت اقامت در قم به قمی شهرت داشته است . (از ریحانة الادب ج 2 ص 67 بنقل از تذکره نصرآبادی ص 364 و 478). صاحب الذریعة در ج 9 بخش 2 ص 348 افزاید:او خطی زیبا داشته و نمونه خطش در مرقع و نمونه خطوط خوش شاهی ایران ص 110 هر دو متعلق به کتابخانه سلطنتی ایران موجود است .
راغی
منسوب به راغ:
صلصل باغی بباغ اندر همیگرید بدرد
بلبل راغی به راغ اندر همی نالد بزار.

منوچهری .

رافضون
ج ِ رافض . (المنجد). ج ِ رافض بمعنی شیعه . (از عیون الاخبار). رجوع به رافضی شود.
رافوئه
قصبه ای است در ایالت دونگال ایرلند واقع در 28هزارگزی دونگال ، و دارای 840 تن جمعیت است در این قصبه کلیسای باشکوهی وجود دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3).
راعول
دام گورخر. ج ، رواعیل . (مهذب الاسماء).
راغب کردن
تشویق کردن . متمایل ساختن . انعاس ; راغب کردن . (تاج المصادر بیهقی ). و رجوع به راغب گردانیدن شود.
رافونه
پودنه را گویند. (آنندراج ) (از فرهنگ سروری ) (برهان ) (شعوری ج 2 ورق14) (ناظم الاطباء):
رنج سکبا میکشد رافونه بهر روغنش
رنج ظلمت خضر بهر چشمه حیوان کشد.

احمد اطعمه (از فرهنگ سروری ).

راعون
نگهبانان و نگهداران و نگهدارندگان . (شمس اللغات ).
  • شبانان . (شمس اللغات ).
  • مراعات کنندگان . (شمس اللغات ). ج ِ راعی . رجوع به همین کلمه شود.
  • راغب گردانیدن
    برغبت آوردن . راغب کردن . متمایل ساختن . ارغاب ; راغب گردانیدن . ترغیب ; راغب گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). و رجوع به راغب کردن شود.
    راف
    بزباز باشد که بسباسه معرب آن است . (آنندراج ) (انجمن آرا) (از برهان ) (از غیاث اللغات ) (از شرفنامه منیری ) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگرشیدی ) (از فرهنگ شعوری ج 2 ورق 8). رجوع به بزباز وبسباسه شود. پوست جوز است . (برهان ) (ناظم الاطباء).
    رافضی
    منسوب به رافضة. و رافضة گروهی از لشکری که سردار خود را بگذارند. (از المنجد) (آنندراج ). و رجوع به رافضة شود.
    رافه
    گیاهی باشد مانند سیر که آن رابریان کرده بخورند. (آنندراج ) (انجمن آرا) (شعوری ج 2 ورق 14) (از فرهنگ سروری ) (از فرهنگ رشیدی ). گیاهی است مانند سیر که بریان کرده بخورندش . (شرفنامه منیری ) (از فرهنگ مجهول ). نباتیست مانند سیر کوهی و بویی ناخوش دارد. (فرهنگ اسدی ). گیاهی است مانند سیر برادر پیاز و آن را بریان کرده بخورند بغایت لذید باشد. (برهان ). یندق اوتی . (فرهنگ نعمة اللّه ):
    ز عدل و رافتش امکان آن نیست
    که بادی بگذرد بر باد رافه .

    شمس فخری (از رشیدی ).

    راعی
    شبان . (فرهنگ نظام ) (مهذب الاسماء) (دهار) (ترجمه علامه تهذیب عادل بن علی ) (از المنجد). شبان یعنی چراننده چهارپایان . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). چراننده . چوپان . ج ، رعاة، رعاء و رعیان . (منتهی الارب ): ملک معظم اتابک اعظم محمدبن الاتابک السعید ایلدیگز قدس اللّه روحه که عماد مملکت و نظام دولت و راعی رمه و حارس همه بود بسته دام اجل شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 3).
    از آن مار بر پای راعی زند
    که ترسد سرش رابکوبد بسنگ.

    سعدی (گلستان ).

    راغب گردیدن
    راغب شدن . مایل شدن . علاقمند شدن . و رجوع به راغب گشتن و راغب شدن شود.
    راف ٍ
    رافی . آنکه جامه را رفو کند. ج ، رفاة. (از المنجد). رفوگر. (از اقرب الموارد).
    راعی الصالح
    موسسه ای است که راهبه ها بسال 1836 م . در فرانسه تاسیس کرده اند و در آن بتربیت دختران بویژه اصلاح مفاسد اخلاقی آنان میپردازند. این موسسه در مصر و لبنان دارای آموزشگاهها و باشگاههایی میباشد. (از اعلام المنجد).
    راغب گشتن
    راغب شدن . متمایل گشتن . علاقمند شدن . و رجوع به راغب شدن و راغب گردیدن شود.
    رافائل
    یکی از ملائکه مقرب است که درتورات نام وی آمده است . (از قاموس الاعلام ترکی ج 3).
    رافع
    بردارنده . (منتهی الارب ) (آنندراج )(غیاث اللغات ) (فرهنگ نظام ) (دهار) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). بلندکننده . (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) فرازنده . (یادداشت مولف ).
  • بردارنده و رساننده حدیث از آن حضرت (ص ). (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): کل رافعة رفعت علینا من البلاغ ; ای کل نفس او جماعة مبلغة تبلغ عنا فلیبلغ الی حرمت المدینة. (حدیث ، از منتهی الارب ).
  • بلند: برق رافع; برق بلند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از المنجد).
  • ناقة رافع; شتر ماده که فله برکشد بر پستان . (منتهی الارب ).
  • پلیس مخفی ، از اینرو بدین نام نامیده شده است که خبر را به رئیس پلیس یا مقام و شخص دیگری گزارش میکند. ج ، رَفَعَة. (از المنجد).
  • رفعکننده . (فرهنگ نظام ).
  • دادخواه . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (فرهنگ نظام ). بردارنده قصه بر والی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). قصه و حال خود پیش حاکم برنده . (منتخب اللغات ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). رافع یا رافع قصه ، شاکی .عارض . دادخواه . متظلم . (یادداشت مولف ): طلب رافع قصه کرد و او را در مجلس بنشاند. (ترجمه محاسن اصفهان ص 94).
  • قاصد. (فرهنگ نظام ). کسی که پیغام میبرد و پیغام می آورد. (ناظم الاطباء).
  • قریب گرداننده . (ناظم الاطباء).
  • برفع کننده کلمه . (منتهی الارب ). در اصطلاح نحو برفع کننده کلمه . (ناظم الاطباء). حرکت پیش دهنده کلمه را. (آنندراج ). (غیاث اللغات ). و رجوع به مرفوعات شود.
  • نامی از نامهای خدای تعالی . (یادداشت مولف ).
  • (اِخ ) نام سی و پنج صحابی است رض .(منتهی الارب ). سی و پنج صحابه است رض و آنان عبارتنداز: 1 - رافعبن بدیل ورقاء. 2 - رافع مولی بدیل بن ورقاء. 3 - رافعبن بشیر 4 - رافع مولی رسول اللّه (ص ) 5 -رافعبن حارث 6 - رافعبن جعدبه 7 - رافعبن ابوالجعد 8 - رافع حاری النبی (ص ) 9 - رافعبن ثابت 10 - رافعبن خدیج 11 - رافعبن زید 12 - رافعبن سعد 13 - رافع مولی سعد 14 - رافعبن سنان 15 - رافعبن سهل انصاری 16 -رافعبن سهل بن زید 17 - رافع ابن ظهیر 18 - رافع مولی عائشة 19 - رافعبن عمروبن مخدج 20 - رافعبن عمروبن هلال 21 - رافعبن عمیر 22 - رافعبن عمیرة 23 - رافعبن عنتره 24 - رافعبن عنجدة 25 - رافع مولی غزیة 26 -رافع القرظی 27 - رافعبن مالک 28 - رافعبن معبد 29 - رافعبن معلی بن لوذان 30 - رافعبن معلی ابوسعید 31 - رافعبن مکیث 32 - رافعبن نعمان 33 - رافعبن یزید ثقفی 34 - رافعبن یزید اوسی 35 - رافعبن رفاعة. (از تاج العروس ). که نام آنان بترتیب تهجی ذکر خواهد شد.