جستجو

ناجع
تازه . (دستوراللغه ). خون تازه . (مهذب الاسماء) (شمس اللغات ). دم ناجع;خون تازه . (بحرالجواهر).
  • جوینده گیاه . (آنندراج ) (منتهی الارب ). طالب الکلاء فی مواضعه . (اقرب الموارد). ج ، ناجعة و نواجع.
  • جوینده نکوئی . (آنندراج ) (منتهی الارب ).
  • ماءناجع; مری . (المنجد). آب گوارا. گوارنده . (شمس اللغات ). گوارا. هنی .
  • نافع. موثر: و بعد از آن پشیمانی نافع و ناجع نباشد. (سندبادنامه ص 148). حسرت و ضجرت نافع و ناجع نباشد. (سندبادنامه ص 85). چون لطف نصیحت ناجع نیامد لابد آخرالدواء الکی برباید خواند. (المضاف الی بدایع الازمان ص 37).
  • ناتجربگی
    عدم تجربه . بی وقوفی . بی تجربگی . (ناظم الاطباء). بی تجربه بودن . ناآزموده کاری .
    ناتلنگ
    کسی که ناتلنگی و نارفاقتی میکند:
    نیست یکذره رحم در دل تو
    میکشی ناتلنگ و می آئی .

    حسن بیک تهرانی (از آنندراج ).

    ناتوان گیر
    ظالم . ستمکار. آن که درماندگان را میگیرد و بر آنها ستم میکند. (ناظم الاطباء). زیردست آزار. آن که به افتادگان و ناتوانان ستم کند:
    اگر چه شیوه بهتر ز دستگیری نیست
    مگیر دست کسی را که ناتوان گیر است .

    میرزا عبدالغنی (از آنندراج ).

    ناجای
    بی موقع. بی جای . (ناظم الاطباء). که نه بجای بود.
  • بی فایده . بی حاصل . (ناظم الاطباء).
  • ناتجربه کار
    خمر. (منتهی الارب ).نامجرب . ناآزموده . کارناافتاده . که کارآزموده و عالم و عامل و مجرب نیست . صاحب منتهی الارب آرد: بلهاء، زن نادان ناتجربه کار از خاندان بزرگ. (منتهی الارب ).
    ناتلنگی
    ستم طریقی . مفسدی . (آنندراج ). نارفاقتی . بدعهدی . بیوفائی .
    ناتوانندگی
    ناتوانی .
    ناجایز
    ناروا. (آنندراج ). ناروا. نامشروع . ناشایسته . نابایسته . (ناظم الاطباء). که جایز نبود. که روا نباشد.
    ناتدبیر
    بی فکر. بیچاره . (ناظم الاطباء).
    ناتله
    شهری است در طبرستان در پنج فرسخی چالوس . سرزمین خرم سرسبزی است در سهل طبرستان و آن را ناتل هم گویند. از آنجاست : ابوالحسن علی بن ابراهیم بن عمرالحلبی الناتلی متوفی در 517. (از معجم البلدان ). رجوع به ناتل شود.
    ناتواننده
    غیر قادر. نتواننده . ناتوان . رجوع به ناتوان شود.
    ناجایگاه
    بی جا. (ناظم الاطباء). نابجا. که بجای خود نبود. ناجایگه .نه بجای خود. که بر مکان خود نباشد. در غیر موضع. بی مورد: ظلم ، به ناجایگاه نهادن چیزی را. (منتهی الارب ): و هر سخن را که بدانی از جایگاه آن سخن را دریغ مدار و به ناجایگاه ضایع مکن . (منتخب قابوسنامه ص 49). گفتم اگر پدر درستهای زر و سیم بیارد و پیش دختر و پسر بریزد ... و باز از پیش ایشان برگیرد و گوید... اگر همین ساعت شما را دهم به ناجایگاه خرج کنید. (کتاب المعارف ).
  • بیموقع. نه بموقع مناسب . بی هنگام . غلط گذاشته شده . (ناظم الاطباء).
  • ناتر
    تر نشده . خشک . مقابل تر به معنی خیس و نمناک و مرطوب:
    بهشتم که پر آب دیدی دو خم
    یکی زاو تهی مانده بد تا بدم
    دو از آب دایم سراسر بدی
    میانه تهی خشک و ناتر بدی .

    فردوسی .

    ناتلی
    محمدبن احمد ناتلی . محدث است . (منتهی الارب ).
    ناتوانی
    مرض . علت . بیماری . رنجوری . دردمندی . ناتندرستی . علیل بودن . صفت ناتوان:
    وز آن ناتوانی که آمد به سام
    که بیماری آورد ما را به دام .

    فردوسی .

    ناجایگه
    ناجایگاه . در غیر موضع و مورد:
    ستایش تو کنم خویشتن ستوده بوم
    که رخت بخت به ناجایگه نیفکندم .

    سوزنی .

    ناجلین
    تثنیه ناجل .
  • والدین . (آنندراج ). پدر و مادر. (ناظم الاطباء): قبح اللّه ناجلیه ; والدیه . (منتهی الارب ). ابویه . (ناظم الاطباء).
  • ناتراش
    چوب و غیر آن که تراشیده نشده باشد. ناتراشیده . (فرهنگ نظام ). تراشیده نشده . ناسترده . جلا داده نشده . (ناظم الاطباء). ناهموار. (غیاث ) (آنندراج ). نتراشیده . ناصاف . که تراشیده نشده است:
    یکی ناچخ شه که بر وی رسید
    ز زنگی رگ زندگانی برید
    همان خرد کان ناتراش دگر
    چنین چند را خاک خارید سر.

    نظامی (از آنندراج ).

    ناتمام
    نابالغ.(غیاث ) (آنندراج ). تمام و کامل نشده . (ناظم الاطباء). ناپخته . نپخته . خام . ناقص . مقابل کامل:
    وگر در بازگشتن ناتمام است
    به آتش در بماند زانکه خام است .

    ناصرخسرو.