جستجو

ناحمول
ناشکیبا. بی تحمل . بیقرار. نابردبار.
ناخداترس
آن که از خدا نترسد. (آنندراج ). کسی که از خدا نمی ترسد. (ناظم الاطباء). غیرمتقی . ناپرهیزگار. که پرهیزگار و خدا ترس نیست:
ترسم از قهر ناخداترسان
زآن سبب در خدا گریخته ام .

خاقانی .

ناچمیدن
نچمیدن . نخرامیدن . مقابل چمیدن . رجوع به چمیدن شود.
ناحرمتی
در تداول ، بی حرمتی . پاس حرمت دیگران نداشتن . بی ادبی . جسارت . توهین . احترام دیگران را رعایت نکردن .
ناحمولی
بی تحملی . بی صبری . ناشکیبائی:
ناحمولی انبیا را ز امردان
ورنه حمالست بد را حملشان .

مولوی .

ناخداه
ربان . (مهذب الاسماء). ناخدا. رجوع به ناخدا شود.
ناخدای ترس
ناخداترس . کسی که از خدا نمی ترسد. رجوع به ناخداترس شود:
ای ناخدای ترس مشو آینه پرست
رنج دلم مخواه و منه دل بر آینه .

خاقانی .

ناخریده
که خریداری نشده باشد. که خریده نشده است . که برایگان به دست آمده باشد. رایگان . مفت . مجانی:
دُرّ است ناخریده و مشک است رایگان
هر چند برفشانی و هر چند برچنی .

منوچهری .

ناخفتن
نخفتن . خواب نکردن . نخوابیدن . بیدار ماندن . به خواب نرفتن:
که بر ساز کامد گه رفتنت
سرآمد نژندی و ناخفتنت .

فردوسی .

ناخن بر دل زدن
تصرف در مزاج کسی کردن . (ناظم الاطباء). کنایه از تصرف در مزاج کردن باشد. (برهان ). ناخن به دل زدن . ناخن به جگر شکستن . تاثیر و تصرف کردن در دل کسی:
نمیتوان به دل کس بزور ناخن زد
چه شد که تیشه فرهاد آهنین چنگ است .

طالب آملی (از بهار عجم ).

ناخن تراش
ناخن چین . ناخن بر. (ناظم الاطباء). رجوع به ناخنگیر و ناخن پیرای شود.
  • سوهان ناخنها. وسیله ای که با آن پس از گرفتن و کوتاه کردن ناخن ، سر آن را بتراشند و نرم و صاف و هموار کنند.
  • ناخدای شیرازی
    میرزامحمد حسین شیرازی از شاعران قرن سیزدهم هجری است . وی به سفارت از طرف دولت ایران به بنگاله هند رفت . در زمان تالیف تذکره صبح گلشن در کلکته به شغل تجارت مشغول بوده است ، صاحب تذکره مزبور آرد: «بعض سخنوران عجم را دیده و مدتی با قاآنی و وصال مواصلت گزیده ، الی الآن ازانواع شعر او را اتفاق نظم پنجاه هزار بیت افتاده » و صاحب ریحانة الادب آرد: «از آثار قلمی او کتاب انیس العارفین است و آن مثنوی فارسی است که در سال هزار و دویست و نود و پنجم هجرت نظم کرده . و این کتاب در لکهنو چاپ [ شده ] و حاوی حکایات نافعه بسیاری از فتحعلی شاه قاجار است . سال وفاتش به دست نیامد» . اینک نمونه ای از اشعار او به نقل از تذکره صبح گلشن :
    چون موج بحر عصیان طغیان کند ز هر سو
    در کشتی می افکن ساقی تو ناخدا را.

    #

    ناخس
    کفتگی بغل شتر.(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
  • گری بن دنب شتر یا گر شتر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). جرب و گری شتر و گری در بن دنب شتر. (ناظم الاطباء). جرب عند ذنبه [ ذنب البعیر ] . (از اقرب الموارد).
  • بز کوهی جوانه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد).
  • دایره زیر هر دو ران اسب میان جاعره و فائله و آن مکروه است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). آن دائره که بر جای داغ بود از اسب . (مهذب الاسماء). دایره ای در زیر هر دو ران اسب . (ناظم الاطباء).
  • (اصطلاح طب ) دردی که صاحبش پندارد که سوزن میخلانند.(ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ). المی است خلنده که گوئی با خاری بر آن موضع میزنند. (ذخیره خوارزمشاهی ).
  • (ص ) آن که سیخ میزند بر سرین و یا پهلوی ستور تا آن را براند. ج ، ناخسون . (ناظم الاطباء).
  • ناخفتنی
    نخفتنی . آرام نگرفتنی . که خواب و آرامش پذیر نیست : این فتنه ناخفتنی است ; تمام نشدنی است .
  • که نتوان در آن خوابید. که جای خواب و آرامش نیست . که در آن جای خوابیدن و آرامش و استراحت نیست . که نتوان در آنجا خفت:
    به اندرز گفتش همه گفتنی
    که جائی چنین هست ناخفتنی .

    نظامی .

  • ناخن بره
    مِقَص ّ. (زمخشری ). ناخن بر. ناخن چین . ناخن پیرای . ناخن گیر.
    ناخن تراشیدن
    ناخن گرفتن از بن انگشتان . ناخن برآمده را گرفتن . (از ناظم الاطباء).
    ناخدای یزدی
    احمد ناخدا از تاجران یزد بود و چون در کار تجارت ورشکست شد به شاعری پرداخت و مورد التفات امیر غیاث الدین فرمانروای بندر سورت قرار گرفت و به نوائی رسید و عزیمت سفر حج کرد و چون به مکه رسید درگذشت به سال 1083. (از تاریخ یزد آیتی ص 334). مولف ریحانة الادب و تاریخ یزد این رباعی را از او نقل کرده اند:
    در دعوی ما چو غیر حق قاضی نیست
    مستقبل حال ما کم از ماضی نیست
    در چنگ قضا اگر فتد جا دارد
    هر کس که به داده خدا راضی نیست .

    #

    ناخسبیدن
    نخسبیدن . نخوابیدن . نخفتن . مقابل خسبیدن . رجوع به خسبیدن شود.
    ناخفته
    نخوابیده . نخفته . نخسپیده . خواب ناکرده . بیدار مانده . شب زنده دار. ج ، ناخفتگان:
    شبی بر سرش لشکر آورد خواب
    که چند آورد مرد ناخفته تاب .

    سعدی .

    ناخن بریدن
    ناخن چیدن . ناخن گرفتن . (از آنندراج ). بریدن ناخن . کوتاه کردن ناخن . رجوع به ناخن گرفتن شود:
    از تیغ مرگ عاشق رنگ بقا نبازد
    عمر دوباره گیرد چون ناخن از بریدن .

    میرزابیدل (از آنندراج ).