جستجو

ناتفیده
که تفیده نیست . مقابل تفیده .
ناتوار
(1700 - 1777 م .) شارل ژوزف . از نقاشان فرانسوی است .
ناثل
یا ناتل ، اسب ربیعةبن مالک است . (از منتهی الارب ).
ناجورا
از فرزندان نوح پیغمبر و از اجداد ابراهیم خلیل است . در ص 43 تاریخ سیستان شرح این نسبت آمده است . و نیز رجوع به ناحور شود.
ناتق
شکافنده .
  • بلندکننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
  • زند زود آتش افروز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). الزندالواری . (المنجد). آتش زنه زود آتش افروزنده . (ناظم الاطباء). زند ناتق، آتش زنه بسیار آتش . (مهذب الاسماء).
  • گسترنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
  • ناقه زود بارگیرنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ماده شتر زود بارگیرنده . (ناظم الاطباء).
  • اسب سخت برنشاننده سوار به رفتار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). الفرس الذی ینتق راکبه . (المنجد). اسبی که به سختی میگذارد کسی بر وی سوارشود. (ناظم الاطباء).
  • زن بسیاربچه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زن و ناقه کثیرالولد. (از المنجد). زن بسیارفرزند. (مهذب الاسماء).
  • ناتوان
    علیل . بیمار. (ناظم الاطباء). مریض . رنجور. دردمند:
    بادا دل محبش همواره با نشاط
    بادا تن عدویش پیوسته ناتوان .

    فرخی .

    ناثی
    غیبت کننده . مغتاب . (المنجد).
    ناجزانجام
    نامتناهی . الی غیرالنهایه . (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ). بی نهایت . بی حد. (ناظم الاطباء). از برساخته های فرقه آذر کیوان ، ولی ترکیبی عجیب است ، چه ناانجام به معنی بی پایان تواند باشد و در دساتیر ص 267 به معنی «ابدالاباد یعنی روزی که انتهاپذیر نباشد از طرف مستقبل » آورده و «جز» زاید بنظر میرسد. (حاشیه ص 2089 برهان چ معین ).
    ناجور بودن
    عدم تناسب . نامتناسبی . ناهماهنگی . ناسازگاری .
  • نامناسبی . نابابی .
  • ناتکانده
    که تکان داده نشده است . که تکانده نشده است .
    -درخت ناتکانده ; درختی که میوه اش را نتکانده و نچیده اند.
    ناتوانا
    ناتوان . عاجز. ضعیف . درمانده . مقابل توانا. و رجوع به ناتوان شود:
    ز سرگین خر عیسی ببندم
    رعاف جاثلیق ناتوانا.

    خاقانی .

    ناجس
    بیماری که روی بهی ندارد. (آنندراج ). دردی که از آن خلاص نتوان یافت . (شمس اللغات ). نجیس . (منتهی الارب ). نجس . (المنجد). آن درد که از آن به نشود. (مهذب الاسماء). بیماریی که بیمار از آن به نشود. (بحر الجواهر).
    -داء ناجس ; لایبراء منه . (المنجد) (اقرب الموارد). دردی که روی بهی ندارد. (ناظم الاطباء). مرض بی درمان و علاج ناپذیر.
    ناجویده
    جویده نشده . مضغنشده . خائیده نشده . مقابل جویده . رجوع به جویده شود.
    ناتل
    ابن قیس تابعی است . (منتهی الارب ). ناتل بن قیس بن زیدبن حبان بن امری القیس الجذامی ، تابعی شجاعی بود از بزرگان شام و از ساکنان فلسطین . او را «ناتل اخو اهل الشام » میگفتند. در جنگ صفین از یاران معاویه بود چون دور خلافت به عبدالملک بن مروان رسید بر او خروج کرد و عبدالملک عمروبن سعید را بدفع او گماشت و ناتل به دست عمرو کشته شد. (از اعلام زرکلی از تهذیب التهذیب ).
    ناتوانائی
    صفت ناتوانا. رجوع به ناتوانا شود.
    ناجسته
    نجسته . جستجو نکرده . طلب نکرده . نطلبیده . در پی جست و جو برنیامده:
    ناجسته به آن چیز که آن با تو نماند
    بشنو سخن خوب و مکن کار به صفرا.

    ناصرخسرو.

    ناجی
    رستگار از عقوبت . نجات یابنده . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). رهنده و خلاص شونده . (ناظم الاطباء). نجات یابنده و رستگار. (فرهنگ نظام ). رهنده . (شمس اللغات ). نجات یافته . رهائی یافته . رسته . رستگار. رهیده . خلاص یافته مقابل هالک و ماخوذ: روابباید داشتن که ابوبکر و عمر به قیامت دل بر رافضیان ... خوش بکنند و همه ناجی باشند. (کتاب النقض ص 482). و ایشان ناجی و رستگار باشند. (کتاب النقض ص 482).
    گنه نبود و عبادت نبود و بر سر خلق
    نوشته بود که این ناجی است و آن ماخوذ.

    سعدی .

    ناچمیده
    نچمیده . ناچمان . نخرامیده . رجوع به چمیده شود.
    ناحرمتی کردن
    بی حرمتی کردن . بی احترامی کردن .
    ناحور
    جد ابراهیم است . (قاموس کتاب مقدس ). رجوع به ناخور شود.