ناترک
از درختهای جنگلی . در جنگلهای گرمسیری مجاور خلیج فارس و در دریای عمان وجود دارد. (جنگل شناسی ج 2 ص 133 و134).
ناتندرست
بیمار. علیل . (ناظم الاطباء). مریض . رنجور.ناسالم . دردمند. که تندرست و سالم نیست:
رسیده به لب جان ناتندرست
همی چاره دردمندان بجست .
فردوسی .
ناتی
بلند شده و آماس کرده و بلند برآمده . (ناظم الاطباء). بلند برآینده و بلند. (آنندراج ) (منتهی الارب ). برجسته . برآمده . غنبیده . ورغلنبیده . (یادداشت مولف ). الناتی ُ: اسم فاعل ، یقال «الکعب عظم ناتی » و کل شی ارتفع من بیت و غیره فهو ناتی . و یجوز تخفیف الفعل فیقال نات «کغازٍ». (از اقرب الموارد).
ناجذ
اسم فاعل است از نجذ. (اقرب الموارد). رجوع به نجذ شود.
ناجوانمرد
بدخواه . بدسرشت . (ناظم الاطباء). مقابل جوانمرد. نانجیب . رذل . بداصل . دور از جوانمردی:
همی گفت هر کس که این بد که کرد
مگر قیصر آن ناجوانمرد مرد.
فردوسی .
ناتندرستی
ناتوانی . بیماری . رنجوری . مریضی . دردمندی . از پا افتادگی . ضعف . علت . علیلی:
چو کاهل بود مرد برنا به کار
از او سیر گردد دل روزگار.
نماند زناتندرستی جوان
مبادش توان و مبادش روان .
فردوسی .
ناجر
هر ماهی از ماههای تابستان زیرا شتر در این ماهها تشنه میشود. (المنجد). ماه رجب یا ماه صفر و هر ماهی که در تابستان آید بوقت تشنگی شتر. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ماهی که در گرما آید و تابستان که بغایت گرم باشد. (شمس اللغات ). نامی است صفر را. (مهذب الاسماء). نام ماه صفر به جاهلیت . (یادداشت مولف ).
باز پسین روز از ماه . (مهذب الاسماء).
ناترهنده
غیرمنظم . ناآراسته . (ناظم الاطباء) .
ناتنومندی
ضعیفی . ناتوانی . نانیرومندی . نداشتن عدت و آلت کار:
بازماندم ز ناتنومندی
از کله داری و کمربندی .
نظامی .
ناتیه
ژان - مارک . نقاش صورت ساز معروف فرانسوی است که در پاریس به سال 1685م . بدنیا آمده و در سال 1766 م . از دنیا رفته است .
ناجرمک
در بتکده نشین . (رشیدی ) (جهانگیری ). معتکف در بتخانه و بتکده . (ناظم الاطباء).
در بتکده نشستن و اطاعت کردن . (آنندراج ) (انجمن آرا). در بتکده و بتخانه نشستن . (برهان قاطع). بعضی گفته اند که نام مردی است از زهاد و ترسایان . (رشیدی ) (جهانگیری ). نام زاهدی ترسا. (ناظم الاطباء). نام مردی بوده از زهاد و ترسایان . (آنندراج ). بعضی گویند نام زاهدی است ترسا. (برهان قاطع). نام معبد ترسایان . (ناظم الاطباء). نام معبد ترسایان هم هست . (برهان قاطع). شیخ آذری گفته : ناجرمکی معبد پلاطون . (آنندراج ) (انجمن آرا) (رشیدی ).
ناجوانمردی
عمل ناجوانمرد. حالت و چگونگی ناجوانمرد. نامردی . دون همتی . سفلگی . فرومایگی . پستی . بی حمیتی: اگر منوچهر این ناجوانمردی نکند امیرمحمود هشیار و بیدار و گربز و بسیاردان است . (تاریخ بیهقی ).
بیوفائی ز ناجوانمردی
کرد با من دمی بدین سردی .
نظامی .
ناتف
نوعی از حلوا. (ناظم الاطباء). حلوای پشمینه ، بعض فرهنگنویسان گفته اند که آن را از بادام سازند و بعضی جوز، به هر حال حلوا بودنش مسلم است ولی در نوعش اختلاف است . (از فرهنگ شعوری ). ناطف ; شکرینه . (منتهی الارب ). رجوع به فرهنگ شعوری ج 2 ص 380 و نیز رجوع به ناطف شود.
ناتنی
ابی تنها. امی تنها. برادرندر. خواهرندر.
-خواهریا برادر ناتنی ; که با تو از یک پدر است و از یک مادر نیست . که با تو از یک مادر است و از یک پدر نیست . ناخواهری . نابرادری .
ناث
غیبت کننده . (ناظم الاطباء). ج ، نثاث . رجوع به ناثی شود.
ناجرمکی
منسوب به ناجرمک . (حاشیه برهان چ معین ):
من و ناجرمکی و دیر مخران
در بغراطیانم جا و ملجا.
خاقانی .
ناتفته
که تفته نیست . مقابل تفته . رجوع به تفته شود.
ناثر
گوسفندی که از بینی وی کرم مانندی برآید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آن گوسفند که چون سرفد چیزی از بینی وی بیفتد. (مهذب الاسماء). الشاة تطرح من انفها کالدود. (اقرب الموارد).
گوسپند عطسه زننده . (شمس اللغات ). نثرنویس . مقابل شاعر. (فرهنگ نظام ). خلاف الناظم . (اقرب الموارد). پراکنده کننده . (ناظم الاطباء). اسم فاعل از نثر. (اقرب الموارد). النخلة تنفض بُسرها. (اقرب الموارد). درخت خرما که میوه برفشاند.
ناجره
شهری است در جانب شرقی اندلس از توابع تطیله . (قاموس الاعلام ). و آن امروز به دست فرنگان است . (معجم البلدان ).