جستجو

ژائیر
همان یائیر است (به معنی کسی که خداوند او را منور کرده ). رجوع به یائیر شود. نام مردی یهودی از اهل کفرنااوم که رئیس مجمع یهودی و کنیسه آن شهر بود و از مسیح طلب شفای دختر خود را که مشرف به موت بود کرد. در وقت رسیدن مسیح به خانه وی آن دختر مرده بود ولی مسیح او را باز زنده کرد و به پدرش سپرد. (از لاروس ) (از قاموس کتاب مقدس ).
ژابس
ژابش . همان یابیش جلعاد است که شهری بود در مشرق اردن که اسرائیلیان آن را خراب کردند... وناحاش عمونی بقصد فتح آن برآمد لیکن شاول آن را مستخلص ساخت ... و چون شاول و اولادش در جلبوع کشته شدند اهالی یابیش رفته نعش ایشان را از بیت شان به یابیش آورده سوزانیدند و استخوانها را در زیر درخت گزی دریابیش دفن کردند... و داود ایشان را بدین واسطه تبریک کرد... و از آن پس استخوانهای مذکور را به صیلعبن یامین نقل کرده و در قبر قیس پدر خود دفن کردند... روبنسون گمان دارد که یابیش جلعاد در نزدیک دیر است که به مسافت 23 میل به جنوب شرقی دریای جلیل بطرف جنوبی وادی یابیش واقع است ، امّا مورل گمان میکند که آن نزدیک خرابه ای است که به مسافت هفت میل از فحل بطرف شمال وادی یابیش واقع میباشد. (قاموس کتاب مقدس ).
ژارویل
نام دهستان مورت و موزل از ایالت نانسی دارای راه آهن و 5270 تن سکنه . بدانجا کوره های مرتفعی برای ذوب فلزات هست .
ژاک پنجم
پادشاه اِکُس از 1513 تا 1542 م . متولد بسال 1512 و متوفی بسال 1542. وی اتحاد با فرانسه را اعلام کرد. و او پدر ماری استوارت است .
ژالابر
شارل فرانسوا. نام نقاش فرانسوی متولد در نیم بسال 1819 و متوفی بسال 1901 م .
ژابش
رجوع به ژابس شود.
ژاسمن
ژاک بوئه .نام شاعری از مردم گاسکنی ، متولد و متوفی در آژان (1798 - 1864 م .). وی پسر خیاطی بود و چندی در مدرسه علوم روحانی و مذهبی گذرانید و سپس دکه حلاّقی و مزینی باز کرد و مشغول کار شد، از این جهت او را «پروکیه » گویند. وی پس از بیست وچهار سال اولین منظومه خود را به لهجه گاسکنی بنام «مرا باید مرد» انتشار داد و بسال 1835 م . بهترین آثار خود را که به لهجه محلی سروده شده بود فراهم آورده در مجلّدی بنام «لاس پاپی یوتس » منتشر ساخت .
ژاکپن داتدی
نام عارف و شاعر ایتالیائی ، متولد به تُدی (1230-1306 م .).
ژالاپا
نام شهری از مکزیک دارای 28000 تن سکنه ، واقع در شمال وراکروز .
ژابلشکف
پُل . نام فیزیک دان روسی متولد در سردوبسک که به مطالعات و آثار خود در مبحث الکتریک معروف است (1847 - 1894 م .).
ژابلنسکی
پُل اِرنست . نام متالّه و زبانشناس آلمانی که بسال 1693 م . در برلن متولد شد و بسال 1757 در فرانکفرت سورلُدر درگذشت . وی از استادان معروف دانشگاه فرانکفرت سورلُدر است . (از لاروس ).
ژاکتت
ژان ژُزِف . عالم تعلیم و تربیت فرانسوی ، متولد در دیژن . او موجد روش تعلیمات عمومی است . (1770-1840 م .).
ژابلنک
رجوع به یابلنک شود.
ژاژخا
ژاژخای . بیهوده گوی . بیهده گوی . ول گوی . هرزه درای . هرزه گوی . هرزه سرای . هرزه لای . لک درای . خام درای . کسی که سخن بی معنی و بی فایده گوید. یافه گو. یاوه سرای . یاوه گو.
  • مِهْذار. هَذر. پرگوی . پرچانه . درازنفس . پُرنفس . مِکْثار. ورّاج (در تداول عوام ):
    گفت ریمن مرد خام لک درای
    پیش آن فرتوت پیر ژاژخای .

    لبیبی .

  • ژاعو
    ژاغو. صاحب ذخیره گوید: چون علت رجا که زنان را پدید آید و آن گوشت پاره ای باشد بی روح که اندر جسم تولید کند و چون ژاعو که اندر فرغانه و بعض نواحی خوارزم همی باشد. (ذخیره خوارزمشاهی نسخه خطّی مولف ورق 43 صفحه دست چپ سطر ده ). و ظاهراً این همان چیزی است که مثل بادنجان بزرگ از گلو آویزد.
    ژاک چهارم
    پادشاه اِکُس از 1488 تا 1513 م . متولد بسال 1473 و متوفی بسال 1513.
    ژابوراندی
    گیاهی است از طایفه سداب و بومی برزیل ، معرق و مدر لعاب . (ناظم الاطباء).
    ژاژخائی
    علک خائی . برغست خائی . بیهوده گوئی . لک درائی . هرزه درائی . ژاژدرائی . یاوه سرائی . یافه سرائی . هرزه سرائی . هرزه لائی . حرف مفت زنی . خام درائی . ول گوئی:
    خیره روئی ز تیره رائی به
    بیزبانی ز ژاژخائی به .

    سنائی .

    ژاک دولپه
    رجوع به سنت ژاک دولپه شود.
    ژاژ خائیدن
    ژاژخائی کردن . علک خائیدن . برغست خائیدن . بیهوده و لغو گفتن . جفنگ گفتن . حرف مفت زدن . سخنان بی مزه گفتن . هرزه درائیدن .لک درائیدن . یاوه گفتن . یافه سرائی کردن:
    اندی که امیر ما بازآمد پیروز
    مرگ از پس دیدنش روا باشد و شاید
    پنداشت همی حاسد کو بازنیاید
    بازآمد تا هر شفکی ژاژ نخاید.

    رودکی .