تازه . (دستوراللغه ). خون تازه . (مهذب الاسماء) (شمس اللغات ). دم ناجع;خون تازه . (بحرالجواهر).
جوینده گیاه . (آنندراج ) (منتهی الارب ). طالب الکلاء فی مواضعه . (اقرب الموارد). ج ، ناجعة و نواجع. جوینده نکوئی . (آنندراج ) (منتهی الارب ). ماءناجع; مری . (المنجد). آب گوارا. گوارنده . (شمس اللغات ). گوارا. هنی . نافع. موثر: و بعد از آن پشیمانی نافع و ناجع نباشد. (سندبادنامه ص 148). حسرت و ضجرت نافع و ناجع نباشد. (سندبادنامه ص 85). چون لطف نصیحت ناجع نیامد لابد آخرالدواء الکی برباید خواند. (المضاف الی بدایع الازمان ص 37).