آجیدن
آجدن . آزدن . آژدن . نگندن .
منقور و مضرس کردن سطح سنگ آسیا باآسیازنه بهتر خرد کردن دانه را. رجوع به آژدن شود.
آخال
سقط. افکندنی . نابکار. حشو. فضول . بدترین چیزی . (فرهنگ اسدی ، خطی ). و این کلمه صورتی از آشغال متداول امروز است:
از عمر نمانده ست برِ من مگر آمرغ
در کیسه نمانده ست بمن بر مگر آخال .
کسائی مروزی .
آجیده
آجده . آژده . نگنده . و گیوه آجیده آن است که کف آن را از برون سوی با ریسمان محکم ، خانه خانه بافته باشند.
نوعی از بخیه کوتاهتر از کوک و شلال .
-آجیده سوهان ; درشتیها و ناهمواریهای روی سوهان .
آخال تزیخه
شهری است در گرجستان بر ساحل پسخوچای دارای شانزده هزار سکنه که قسمتی از آن ارمنی باشد.
آخرت
آخِره . آن جهان . آن سرای . عقبی . معاد. دارالخلد. عجوز. آجل . آجله . اخری . مقابل اولی و دنیا: و هر گاه که متقی در کار این جهان گذرنده تاملی کند هرآینه مقابح آن را بنظر بصیرت بیند... و با یاد آخرت الفت گیرد. (کلیله و دمنه ). و آنکه سعی برای مصالح دنیا مصروف دارد زندگانی بر وی وبال باشد و از ثواب آخرت بازماند. حاصل آن [ راحتی اندک ] اگر میسر گرددخسران دنیا و آخرت باشد. (کلیله و دمنه ). و اگر بقضاء مقرون گردد عز دنیا و آخرت مرا بهم پیوندد. (کلیله و دمنه ). و نیز آنکه سعی برای آخرت کند مرادهای دنیا بتبعیت بیابد. (کلیله و دمنه ). آخر رای من بر عبادت قرار گرفت چه مشقت طاعت در جنب نجات آخرت وزنی نیارد. (کلیله و دمنه ). و بحال خردمند آن لایقتر که همیشه طلب آخرت را بر دنیا مقدم دارد. (کلیله و دمنه ).
دنیا پلی است رهگذر دار آخرت
اهل تمیز خانه نگیرند بر پلی .
سعدی .
آجرلو و چاردولی
از خرّه ولایت مراغه به آذربایجان که سی فرسنگ مساحت آن است و دارای 119 قریه و نزدیک 16297 تن سکنه می باشد. مرکز این خرّه دهکده کشاور،حد شمالی آن هشترود و گاودول و سراجو و حد شرقی افشار و جنوبی کردستان و غربی مرحمت آباد و گاودول است .
آجیل
خشک میوه . مجموع پسته ، بادام ، نخود، فندق،تخمه کدو و تخمه هندوانه تف داده و نمک زده یا آچارده .
نقل ، مزه و توسعاً هر نعمت و فائده که از کسی بدیگری رسد از خوراک و پوشاک و نقدینه .
-آجیل مشکل گشا ; خشک میوه ها باشد که زنان بنذر بخشند برآمدن حاجتی را.
آخال تکه
نام واحه ای از ترکستان روس در دامنه قبه داغ ، و رود اترک از آنجا گذرد.
آخر چرب
آخورِ چرب . نعمت فراوان . رفاه و فراوانی نعمت . رجوع به چرب آخر شود.
آجرنما
دیواری که بگچ و نوع آن اندوده و با خطوطی منتظم شکل دیوار آجرین بدان داده باشند.
آختاتار
نام محلی کنار راه سنندج و ساوجبلاغ میان سه راهی و کانتوار در 231 هزارگزی سنندج .
آجره
خشت پخته و جمع آن را به عربی آجر گویند.
آختاچی
شاه و فرمانروایی که دست نشانده و تابع شاه و فرمانروایی بزرگتر باشد.