جستجو

آخوندمحله
مرکز خره سخت سر در تنکابن مازندران ، نزدیک رامسر، میان راه رامسر بلنگرود و رامسر و دریاپسته در 484700 گزی تهران .
آدرفش
درفش . بیز.
آدمستان
جای آدم:
خاک از پس مدت فراوان
آدم ز تو گشت و آدمستان .

واله هروی .

آدمی گری
بشریت: اما گاه گاه در درون استاد امام از راه آدمی گری اندک داوری می بود. (اسرارالتوحید). چون چشم من بر وی افتاد از آدمیگری هیچ چیز با من نماند. روحی و آسایشی از وی بمن رسید چنانکه بیخود گشتم . (اسرارالتوحید).
آدمی وار
باادب .
آذان الارنب
اُذُن الارنب .گیاهی است برگش شبیه و پهن تر از برگ بارتنگ و آن نوعی از بارتنگ یعنی لسان الحمل است و آن را آذان الشّاةو آذان الغزال نیز گویند و بلغت بربری لصیقی خوانند،و بعضی گویند آذان الارنب خرگوشک فارسی است . و نیز گفته اند گیاهی است که اسبغول یعنی اسفرزه تخم آن است .
آذرباد
آذربایجان .
  • نام موبدی که بانی آذربایجان بوده است .
  • آذرخ
    شهری است بشام خرّم و بانعمت و اندروی خارجیانند. (حدودالعالم ). و این ظاهراً مصحف اَذْرُخ است که بنا بضبط یاقوت شهری است در اطراف شام .
    آذرگشسب
    مخفف آذرگشنسب ، یکی از سه آتش مقدس حافظ جهان .
  • نام آتشکده گشتاسب است که در بلخ بوده ، گنجهای گشتاسب نیز در آنجا بود، اسکندر آن را خراب کرده و گنجها برداشت ، و بعضی گفته اند کتاب زند و اوستا نیز بدانجا بوده است .
  • (اِ مرکب ) مطلق آتشکده را گویند.
  • بمعنی برق هم آمده است .
  • نام فرشته ای است موکل بر آتش که پیوسته در آتش مقام دارد و معنی ترکیبی آن آتش جهنده باشد چه آذرآتش و گشسب به معنی جهنده و خیزکننده آمده است و این معنی مناسبت تمامی با برق دارد. (برهان ). رجوع به آذرگشنسب شود:
    همان اسب تو شاه اسب من است
    کلاه تو آذرگشسب من است .

    فردوسی .

  • آدمی و پری
    ثقلان . ثقلین . جن و انس:
    طفیل هستی عشقند آدمی و پری
    ارادتی بنما تا سعادتی ببری .

    حافظ.

    آذان الثور
    گیاهی است که آن را لسان الثور نیز گویند و فارسی آن گاوزبان است .
    آذربادجان
    آذربایجان : و باز مغیرةبن شعبه را بفرستاد تا آذربادجان را بگشاد. (تاریخ سیستان ).
    آذر خراد
    در چند موضع از فردوسی به نام این آذر برمیخوریم لیکن در فرهنگها ضبط نشده است:
    چنان دید در خواب کآتش پرست
    سه آتش فروزان ببردی بدست
    چو آذرگشسب و چو خراد و مهر
    فروزان چو بهرام و ناهید چهر.

    فردوسی .

    آذرگشنسب
    (از: آذر، آتش + گشن ، نر یا بخواهش آمده + اسب ، حیوان معروف ) آذرگشسب .
    آدمیین
    ج ِ آدمی .
    آذان الجدی
    لسان الحمل . (قاموس ). بارتنگ. بارهنگ. و بعضی لسان الحمل را جنسی شمرده اند که آذان الجدی نوع بزرگتر آن و آذان الارنب نوع کوچک آن است ، و صاحب تحفه گوید نوع بزرگ لسان الحمل است .
    آذرباد زرادستان
    نام حکیمی بزمان بهرام گور که بهرام را بنصیحت از گفتن شعر بازداشت . (از المعجم ).
    آذر خرداد
    نام آتشکده شیراز است و بعضی آن را آتشکده پنجم از هفت آتشکده بزرگ دانسته اند. و نام مَلَکی است که باعتقاد فارسیان به محافظت این آتشکده مامور است . (برهان قاطع). رجوع به آذر خرّاد شود:
    پدر و مادر سخاوت و جود
    هر دو خوانند شاه را داماد
    پیش دو دست او سجود کنند
    چون مغان پیش آذر خرداد.

    رودکی .

    آذرگل
    نام گلیست برنگ سرخ شبیه بشقایق.
    آدوآ
    پایتخت تیگره در حبشه دارای پنج هزار سکنه ، و شکست سپاه ایتالیا از مردم حبشه در 1313 ه' . ق. / 1896 م . در این شهر بود.