آدم کش
در تداول عامه به معنی آدمی کش و قاتل و خونخوار.
آخر کتل ناسخند
نام محلی کنار راه لار ببستک میان برکه یوزه و انوه در 449هزارگزی شیراز.
آخنی
جامه بخط. ثوب مخطط. گلیم سیاه نرم که نصاری پوشیدندی . کتان ردی ّ.
آخیه
میخ آخُر. جای اسب بستن . ادرون . آنچه ستور را بدان بندند. آخُر اسب . (نطنزی ). میخ و گوشه دوال که اسب را در آخر بر وی بندند. (صراح اللغة). رسنی یا دوالی که هر دو طرف آن در دیوار یا در زمین نیک فروبرده باشند و میان هر دو حلقه مانندی بیرون باشد که چارپای بدان بندند. آری ّ. اَخیه .
توسعاً، اسطبل . ج ، اواخی: عن النبی صلی اللّه علیه وسَلم انه قال مثل المومن کمثل الفرس فی آخیته یجول و یرجع الی آخیته و ان ّ المومن یسهوثم یرجع الی الایمان . (از عوارف المعارف امام سهروردی ). طناب خیمه . حرمت . عهد.
آدره
شبی سرد. (مهذب الاسماء).
آدریاتیک
اَدریاتیک . نام خلیجی بزرگ به بحرالروم که ممالک ایتالیا و یوگوسلاوی و آلبانی بر ساحل آن است و رود پو در آن ریزد.
آدم وار
در تداول عامه بجای آدمی وار.
آخرلو
نام طایفه ای از ایل قشقایی دارای بیست خانوار.
آخ و اوخ
حکایت صوت ناله بیمار و مانند آن .
آد
غلبه . قهر.
قوّت . نیرو. زور. سختی .
آدرین
آدریانوس . نام عظیمی از عظماء روم متولد در 76 م . وی پسرخوانده تراژان بود و چون تراژان بمرد جانشین او گردیده (117 - 138 م .). و بصنعت و ادبیات شوقی وافی داشت و قلاع و استحکامات بسیار در حدود مملکت برآورد.
آدمه
ج ِ ادیم . پوستها.
ج ِ اِدام . نانخورشها.
آخرملو
نام یکی از طوایف ایل قشقایی دارای چهل خانوار ساکن چهاردانگه .
آخور
آخُر (در تمام معانی ):
چنان بد که اسبی ز آخور بجست
که بد شاه پرویز را برنشست .
فردوسی .
آداب
ج ِ اَدَب . رسوم: نصر احمد سامانی ... سخت نیکو برآمد و بر همه آداب ملوک سوار شد. (تاریخ بیهقی ). گفت [ دزدی ] میخواهم ... آداب طریقت آموزم . (کلیله و دمنه ).
موسیا آداب دانان دیگرند
سوخته جان و روانان دیگرند.
مولوی .