جستجو

قیشور
سنگ پا. (فرهنگ فارسی معین ).
قیچی زدن
با قیچی بریدن . برش دادن . (فرهنگ فارسی معین ).
قیروتی
موم روغن . (برهان ) (تحفه حکیم مومن ) (ذخیره خوارزمشاهی ).
  • بعضی گویند مرهمی باشد که آن را از گل سرخ و اکلیل الملک و زعفران و کافور و موم سازند. (منتهی الارب ) (برهان ). نخست روغن گرم باید کرد و موم در وی گداختن ، و در ده درم روغن دو درم موم باید سود یا دو درم و نیم و آنچه با وی ترکیب خواهند کرد از عصاره و غیر آن در هاون بدین موم روغن می باید افکندن و به دسته هاون مالیدن تا هموار گردد. (ذخیره خوارزمشاهی ). رجوع به قیر و قیرس شود.
  • قیسبان
    ذکر قیسبان ; نره سخت و درشت و سطبر. (منتهی الارب ).
    قیصار
    دهی است از دهستان مرکزی بخش قاین شهرستان بیرجند. آب از قنات و محصول آن غلات است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
    قیچی کردن
    قیچی زدن . (فرهنگ فارسی معین ).
    قیده
    رجوع به قیذه شود.
    قیروطی
    قیروتی . (از آنندراج ). رجوع به قیروتی شود.
    قیس بنی عامر
    مجنون بن ملوح بن مزاحم عامری . شاعری است عاشقپیشه از مردم نجد. وی اگرچه دیوانه نبود، ولی به مجنون ملقب گردید چه در عشق لیلی دختر سعد که از کودکی با هم پرورش یافته بودند دچار حیرت و سرگشتگی شد و در این حالت شعر میگفت و با ددان و جانوران انس میگرفت و گاه در شام و گاه در نجد و گاه در حجاز دیده میشد تا آنکه او را در میان سنگهای بیابان مرده یافتند [ بسال 80 ه' . ق. ] و جسدش را بنزد خانواده اش بردند. اشعار وی در دیوانی جمعآوری شده و به چاپ رسیده است . (فوات ج 2 ص 136) (زرکلی ج 2 ص 802). و در منتخب شذرات الذهب خطی تاریخ وفات وی در حدود سال 160 ه' . ق. قید شده است . (الاعلام زرکلی ):
    مجنون رخ لیلی چون قیس بنی عامر
    فرهاد لب شیرین چون خسرو پرویزم .

    سعدی .

    قیصر
    بر وزن حیدر، فرزندی باشد که مادرش پیش از آنکه او را بزاید بمیردو شکم مادر را بشکافند و آن فرزند را بیرون آورند وچون اول پادشاهان قیاصره که اغسطوس نام داشت اینچنین بوجود آمد بنابراین بدین اسم موسوم گشت . (برهان ).
    قیچیلو
    ده مخروبه ای است از دهستان کرانی شهرستان بیجار، واقع در 30هزارگزی جنوب خاوری حسن آباد سوگند و 1هزارگزی باختر رودخانه قزل اوزن . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
    قیدی
    شاعر فاضلی بوده ، در زمان شاه طهماسب صفوی میزیسته ، بشوق جایزه بقزوین آمده و قبل از گرفتن انعام ، آن شاه والاتباربعالم باقی خرامیده مولانا ناچار بمکه مشرف شده و ازآنجا به وطن عودت نموده است . این چند بیت از اوست :
    ز بیم دشمنیم ای رقیب فارغ باش
    که مهر او به دلم جای کین کس نگذاشت .
    ای قدم ننهاده هرگز از دل تنگم برون
    حیرتی دارم که چون در هر دلی جاکرده ای .
    جز عهد دل آزاری عشاق که بستی
    یک عهد نبستی که همان دم نشکستی .
    (از آتشکده آذر چ شهیدی ص 298). و در مجمع الخواص آمده : قیدی شیرازی خودپسند و آلفته غریبی است و علاوه بر اشعار مذکور این اشعار از او آرد:
    متاع شکوه بسیار است عاشق را همان بهتر
    که جز در روز بازار قیامت بار نگشاید.
    کدام مرهم لطف از تو بر دل است مرا
    که جانگدازتر از داغهای حسرت نیست .
    سبب خنده آن لب شده تا گریه من
    قطره اشک بصد خون جگر می طلبم .
    رجوع به مجمع الخواص ص 282 شود.
    قیروقس
    خیروخس . نوعی از صدف . (یادداشت بخط مولف ).
    قیسرانی
    منسوب به قیساریة است بر خلاف قیاس . (از معجم البلدان ). رجوع به قیساریة شود.
    قیصرآباد
    دهی است از دهستان غار بخش ری شهرستان تهران ، سکنه آن 134 تن . آب آن از قنات . محصول آن غلات ، صیفی ، چغندر قند و شغل اهالی آنجا زراعت است . راه مالرو دارد و از کهریزک اتومبیل میرود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
    قیح
    زردآب و ریم بی آمیزش خون . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). چرک . مِدًّه .
  • (مص ) ریم و زردآب کردن زخم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
  • قیذار
    ابن اسماعیل پدر عرب است . (منتهی الارب ).
    قیروکارزن
    قیروکارزین . رجوع به قیروکارزین شود.
    قیسری
    بزرگ. کلان . (ازاقرب الموارد) (منتهی الارب ).
  • نوعی از گوه گردان . (منتهی الارب ). نوعی از جُعَل . (از اقرب الموارد).
  • شتر کلان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
  • شتر سالخورده . (منتهی الارب ). ج ، قیاسر، قیاسره . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
  • قیصران
    نام پرده ای است از موسیقی . (برهان ) (آنندراج ):
    به جوش اندرون دیگ بهمنجنه
    به گوش اندرون بهمن و قیصران .

    منوچهری (از حاشیه برهان چ معین ).