جستجو

قیض
بسیارآب گردیدن چاه .
  • مبادله کردن و مثل و مانند چیزی آوردن . (منتهی الارب )(از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
  • شکافتن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
  • کفیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
  • نگاشتن پیکر نگاشته مانند پیکری . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نگاشتن پیکر فلان را مانند پیکر فلان . (ناظم الاطباء).
  • فرودریدن چاه .(منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). فرودریده شدن چاه .(ناظم الاطباء).
  • (اِ) پوست خشک بیرون بیضه یا چوزه و آب که از بیضه برآید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). القشرة العلیا الیابسة علی البیضة و قیل هی التی خرج مافیها من فرخ او ماء. (اقرب الموارد).
  • آنچه بجای دیگری آید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
  • بدل . (منتهی الارب ).
  • مانند و برابر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء): هذا قیض له ; ای مساو له وهما قیضان ; ای مثلان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
  • قیظی
    نسبت است به قیظ، بچه به تابستان زاده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بچه تابستانی . (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
    قیقاچ رفتن
    روی برگردانیده نشان کردن هدفی را. (یادداشت مولف ).
    قیلاب
    دهی است از دهستان خزل شهرستان نهاوند، سکنه آن 235 تن . آب آن از چشمه . محصول آن غلات ، توتون ، چغندر، لبنیات و شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
    قیلی ویلی رفتن
    قیلی ویلی رفتن یا کردن دل ، قند تو دل کسی آب شدن . شایق و مایل به چیزی بودن . خبری خوش شنیدن واز آن مسرور شدن . غنج زدن دل . (فرهنگ فارسی معین ).
    قیضان
    تثنیه قیض . خرنده و فروشنده . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
    قیع
    بانگ کردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). قاع الخنزیر; بانگ کرد آن خوک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
    قیقان
    یکی از شهرهای بزرگ سند است . (نزهةالقلوب مقاله سوم ص 259). از بلاد سند است نزدیک خراسان . (از معجم البلدان ).
    قیلاب بالا
    نام یکی از دهستان های الوار گرمسیری شهرستان خرم آباد. آب آن از رودخانه های بلارود سزارد و چشمه های مختلف . مرتفعترین قلل جبال در این دهستان کوه حاجی باریکان و تنگه بان است . این دهستان از ده آبادی تشکیل گردیده و جمعیت آن در حدود 1800 نفر و قرای مهم آن عبارتند از: ناکاب چلت و سرخکان . ساکنین از طایفه قلاوند وشادانه وند هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
    قیعار
    مرد لب پیچنده وقت سخن . (منتهی الارب ).
  • کسی که سخن را از بیخ حلقبیرون آورد. (از اقرب الموارد). رجوع به قیعر شود.
  • قیقاوس
    معرب کیکاوس . نام ستاره ای است و این کلمه عجمی است . (از اقرب الموارد). شکلی است بر فلک از اشکال شمالی بصورت مثلث بزرگ. (آنندراج ). این لغت روم است و آن را عرب ملتهب خوانند و کواکب او یازده در نصف صورتند و ده خارج و او در میان کوکب ذات الکرسی و کوکب جدی باشدو عرب کوکبی را که بر سینه اوست قرحه خوانند و آن را که بر منکب ایمن باشد فرق و آن را که بر پای چپ باشد راعی و میان هر دو پای او به استقامت ستاره ای کوچک باشد مایل به پای چپ آن را کلب راعی خوانند و میان پایهای او و میان جدی چند ستاره کوچک باشد که آن را اغنام خوانند. (نفایس الفنون در علم صور کواکب ).
    قیلاب پائین
    نام یکی از دهستانهای بخش الوار گرمسیری شهرستان خرم آباد. آب آن از رودخانه های صیمره ، بلارود، رود زوال و چشمه های مختلف دیگر. مرتفعترین قلل جبال در این دهستان کوه های چناره و کاوازی است . از 14 آبادی تشکیل گردیده و جمعیت آن در حدود 2800 نفر و قرای مهم آن عبارتند از: اشکنان ، مهرضی و بارباب مطلب . ساکنین از طوایف بیرالوند، شیخ نجف وند، شادانه وند، بهاروند و قلاوند میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
    قیماز
    کنیز و خدمتگار. (آنندراج ) (غیاث اللغات ):
    پس در خانه بگو قیماز را
    تا بیارد آن رقاق و قاز را.

    مولوی (از فرهنگ فارسی معین ).

    قیطاس
    دهی است از دهستان کرانی شهرستان بیجار، سکنه آن 350 تن . آب آن از چشمه . محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان آنجا قالیچه و جاجیم بافی است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5.)
    قیعان
    ج ِ قاع . (منتهی الارب ). بمعنی زمین پست هموار نرم دور از کوه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
    قیلان
    تمر. (تحفه حکیم مومن ).
    قیمازک
    در جغرافیای قدیم سرزمینی بوده است از ترکستان در اقلیم هفتم . رجوع به مقدمه ابن خلدون ص 68 شود.
    قیطاس آباد
    دهی است از دهستان دینور بخش صحنه شهرستان کرمانشاهان ، سکنه آن 270 تن . آب آن از رودخانه کنگیرشاه . محصول آن حبوب ، غلات ، چغندر قند و توتون و شغل اهالی آنجا زراعت است . راه مالرو دارد و اتومبیل از آن میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
    قیعر
    کسی که از بیخ حلق سخن گوید. (از اقرب الموارد).
  • مرد لب پیچنده وقت سخن . (منتهی الارب ). مرد پیچنده لب در وقت سخن گفتن . (ناظم الاطباء).
  • قیل پنلو
    دهی است از دهستان مشکین خاوری بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر (خیاو)، سکنه آن 217 تن . آب آن از رود قوطی گلی . محصول آن غلات ، حبوب و شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است . راه مالرو دارد.این ده در دو محل بفاصله نیم کیلومتر به نام قیل پنلوی بالا و قیل پنلوی پائین مشهور است . سکنه قیل پنلو بالا 129 تن میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).