جستجو

قارماق
چنگکی فلزی و نوک تیز که بر سر دام ماهی نصب کنند.
قایمه
1 ـ مؤنث قایم . 2 ـ هر یک از دست و پای ستوران . 3 ـ نام زاویه ای که از عمود شدن خطی بر خط دیگر به وجود می آید و اندازه آن 90 می باشد. ج . قوائم .
قاشق زنی
از آیین های سنتی ایرانیان در شب چهارشنبه سوری .
قبا زره زدن
سینه چاک کردن .
قبابستن
1 ـ قبا پوشیدن و بستن دگمه های آن . 2 ـ آماده شدن ، حاضر گشتن .
قاصره
مؤنث قاصر. زنی که جز شوهر خود به دیگری چشم ندارد. ج . قاصرات .
قباراسته
بازاری ، کاسب .
قاصیه
1 ـ مؤنث قاصی . 2 ـ ناحیه ، کرانه .
قباله نهادن
فهرست برداشتن ، صورت برداشتن .
قاضی عسکر
مفتی عسکر و کسی که در میان سپاه قضاوت میکند. (ناظم الاطباء).
  • فقیهی با مقامی معادل صدر در تشکیلات نظامی عثمانی . و آن از بزرگترین وظائف حکومت عثمانی ، است . این منصب به دست سلطان مراد چهارم به سال 1326 بینادگذاری شد. قاضی عسکر روملی میان مسلمانان داوری میکرد، ولی قاضی عسکر آناطولی در میان غیرمسلمانان به شغل قضاء اشتغال داشت . (ذیل المنجد).
  • قبایح
    ج . قبیحه .
    قاطبه
    عموماً، همگی .
    قبة الخضرا
    ="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی قبة الخضرا در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

    برای جستجوی بهتر:
    - در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
    - در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
    - در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
    قاطعیت
    قاطع بودن ، با قدرت عمل کردن .
    قاعدتاً
    1 ـ بر طبق قاعده ، اصلاً، اساساً. 2 ـ طبق معمول ، معمولاً.
    قبضه
    1 ـ یک مشت از هر چیزی . 2 ـ دسته شمشیر و کارد و مانند آن .
    قاعده
    1 ـ مؤنث قاعد. 2 ـ پایه ، اساس . ج . قواعد. 3 ـ زنی که دیگر حیض نشود و بچه نزاید.
    قبضه کردن
    به دست گرفتن ، قدرت را گرفتن .
    قاف ودال
    1 ـ علامت اختصاری «قول » و «دلیل ». هرزه گویی ، هرزه کاری . 2 ـ مزخرف ، هرزه .
    قابل دار
    باارزش ، شایسته . (?(قابلمه (ب لَ مِ) دیگ ، دیگ در دار فلزی برای پختن غذا.