صاصلی
صاصلا. صوصلا. بصل الذئب . بصل الفار. ساقه ای است خرد و نازک که به سپیدی زند، درازی آن نزدیک وجبی ، او را بر فراز سه یا چهار شاخه است نرم ، از آن گلی سبز پدید شود برنگ و چون باز شود رنگ درون آن مانند رنگ شیر باشد و در میان گل تخمی است مانند تخم لیبانتیس که آن را بجای شونیز (سیاه تخمه ) در نان فشانند و آن را بیخی است مانند بیخ بلبوس کوچک و پخته و خام آن را خورند. (مفردات ابن بیطار ج 2 ص 76). نباتی است شبیه به حلفای تازه روییده و از آن کوچک ترو زودشکن و تازه او ماکول است گرم و تر و جهت الم فواد و ریاح فم معده نافع و تخم آن در افعال شبیه به شونیز و بیخ آن شبیه به بلبوس کوچکی و پخته و خام او ماکول و اکثار آن محرک باه و رافع وجعالفواد است . (تحفه حکیم مومن ). و رجوع به مخزن الادویة شود.
صادقالوعد
راست نوید. خوش قول:
خواهی که چو صبح صادقالوعد شوی
خورشیدصفت با همه کس یکرو باش .
(منسوب به بایزید بسطامی ).
صادقنفس
آنکه نفس او حق است:
چنین گفت درویش صادقنفس
ندیدم چنین بخت برگشته کس .
سعدی .
صارخین
ج ِ صارخ . رجوع به صارخ شود.
صاروسیدی
وی از کسانی است که بر شرح طوالع الانوار حاشیه نوشته است . (کشف الظنون ج 2 ص 102).
صاع
پیمانه ای است که بر آن احکام مسلمانان از کفاره و فطره دائر و جاری است ، و آن چهار مُدّ است و هر یک مُدّ یک رطل و ثلث رطل و رطل دوازده اوقیه است و اوقیه یک استار و دو ثلث استار، و استار چهار مثقال و نصف مثقال و مثقال یک درهم و سه سبع درهم و درهم شش دانگ و دانگ دو قیراط، و قیراط دو طسوج و طسوج دو جو میانه ، و جو میانه شش یک ازهشت یک درهم است و حبه یک چهل وهشتم درهم . داودی گوید که مقدار صاع که در آن اختلاف واقع نشود چهار مشت است از دو کف مرد میانه که نه بزرگکف باشد و نه خرد، زیرا که در همه جا صاع نبی (ص ) یافت نشود. ج ، اَصْواع ،اَصْوُع ، اَصْوُع ، صوع . (منتهی الارب ). کیله ای است به وسعت چهار مُدّ و مُدّ پری دو کف است از طعام ... و قدر صاع به رطل عراقی نه رطل و به رطل مدنی شش رطل است . (رساله اوزان و مقادیر مقریزی ). نام پیمانه ای است که چهار مد باشد و هر مد یک رطل و ثلث رطل باشد. (غیاث اللغات ). چهار مد بود نزد مردم مدینه و هشت رطل نزد مردم کوفه . (مفاتیح العلوم خوارزمی ص 11). پیمانه چهارمنی . چهار من شرعی . (زمخشری ). پنج رطل و چهار مد. یک من تبریز و سی مثقال است . (از حاشیه صراح خطی ). مساوی دو هزار و نهصد و چهل و هشت گرم و چهل سانتی گرم است . (ترجمه شرایع به فرانسه تالیف دوکری ج 1 ص 18 ح 1). مجازاً بمعنی جام آید:
ز دزدی ّ صاع آوریده خبر
بدین داستان من شدم چون شرر.
شمسی (یوسف و زلیخا).
صادق بیدگلی
وی از مردم کاشان است و از سادات ذیشان . سیدعبدالرحیم مازندرانی متخلص به منصف در تذکره خود (تذکره منصف ) او را از معاصرین خوانده . صادق قصیده ای در مدح خاقان مغفور گفته و از آن قصیده است :
شکفت چون رخ جانان بطرف باغ شقایق
دمید چون خط خوبان بگرد باغ سپرغم ...
(از مجمع الفصحاء ج 2 ص 316).
صارد
نعت فاعلی از صرد.
سهم صارد; تیر درگذرنده . (منتهی الارب ).تیر که بر نشانه بگذرد. (مهذب الاسماء). (اِخ ) نام شمشیر عاصم بن ثابت بن ابی افلح است . بنوالصارد; قومی است از عرب . (منتهی الارب ).
صارة
="line-height: 25px;">
متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی صارة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.
برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
صاعب
زمین سنگ و درخت ناک که کِشته شود. (منتهی الارب ).
صادقه
تانیث صادق.
-رویای صادقه ; خواب راست .
صارف
نعت فاعلی از صَرْف .
سگ ماده آزمند نر. (منتهی الارب ). سگی کرآواز. (مهذب الاسماء، نسخه خطی کتابخانه مولف ). سگی کروار. (مهذب الاسماء، نسخه خطی دیگر از کتابخانه مولف ).
صاری
کشتیبان . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء).
تیر کشتی . (منتهی الارب ).
صاعد
نعت فاعلی از صعود. بالابرآینده . (منتهی الارب ). از پستی بسوی بلندی رونده . (غیاث اللغات ). بالارونده . بَرشونده . مقابل هابط، بزیرشونده ، فروشونده .
قولهم : بلغ کذا فصاعداً; یعنی فوق آن . (منتهی الارب ). اصطلاحی ریاضی است . رجوع به ارثماطیقی شود. (اصطلاح نجوم ) معنی صاعد برآینده بود و معنی هابط فرورونده و ستاره به شمال برآینده بود، تا عرض او به شمال همی افزاید. چون به غایت رسد و دست به کاستن کند به شمال فرورونده بود،تا آنگاه که از عقده بگذرد و به نیمه جنوبی افتد از مایل ، تا عرض او به جنوب همی افزاید، فرورونده بودبه جنوب ، تا به غایت رسد و آغازد کاستن ، برآینده شود به جنوب و گونه دیگر از برآمدن و فروشدن قیاس او به زمین است و این چنان است که کوکب را به نطاق نخستین و دوم هابط خوانند و بر سیوم و چهارم صاعد و گروهی هابط آن را خوانند که به نطاق دوم و سوم باشد و صاعد آن را که به نخستین و چهارم باشد. و قیاس این بودبه بعد اوسط. گونه دیگر نیز چنان است که کوکب را از اول جدی تا آخر جوزا صاعد خوانند و از اول سرطان تا آخر قوس هابط خوانند. و گونه دیگری نیز چنان است که کوکب میان فلک نصف النهار و میان فلک نصف اللیل ، سوی مشرق صاعد بود و سوی مغرب هابط. (التفهیم ص 144).
صادقبیگلو
دهی جزء دهستان منجوان بخش خداآفرین شهرستان تبریز، 31000گزی جنوب باختری خداآفرین ، 25000گزی شوسه اهر-کلیبر. کوهستانی ، گرمسیر، مالاریائی ، سکنه 130 تن ، آب آن از چشمه ، محصول غلات ، شغل اهالی زراعت و گله داری ، راه مالرو. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
صادق هدایت
وی فرزند اعتضادالملک و از خاندان اشراف ایران است . پدران وی پیوسته شاغل مقامات عالی دولتی و مناصب نظامی بودند. صادق در 28 بهمن 1281 ه' . ش . در تهران تولدیافت . او بیشتر عمر خود را در تهران بسر برد و طولانی ترین سفر وی هنگامی است که برای تحصیل به فرانسه رفت . وی در این کشور اوقات خود را بیشتر به سیر و گشت گذراند. ابتدا در پاریس بود و سپس به «بزانسون » رفت و در پانسیونی خانوادگی سکونت جست ، سپس به پاریس بازگشت و هنگامی بدان شهر بر آن شد که خود را در رودخانه غرق کند ولی او را نجات دادند. داستانهای معروف : زنده بگور، سه قطره خون ، نمایشنامه «پروین »، افسانه آفرینش ، فوائد گیاهخواری را در آنجا نوشت . سپس به وطن خود بازگشت و بسال 1315 ه' . ش . به بمبئی رفت و درآنجا زبان پهلوی را فراگرفت و با دو داستان که از هند فراگرفته و به فرانسه نوشته بود بازگشت . و بسال 1324 در حدود دو ماه در تاشکند ازبکستان شوروی گذرانید و عاقبت در آذر 1329 به پاریس سفر کرد و پس از چهار ماه در آنجا بوسیله گاز انتحار کرد. صادق در بذله گویی استعداد و مهارتی داشت . به حیوانات شفقت میورزید. با اینکه ظاهر او لاابالی مینمود در زندگانی منظم بود. وی به زبان انگلیسی تا حدی آشنایی داشت که میتوانست از آثار علما و ادبابهره برد و بوسیله زبان فرانسه از معارف و ادبیات ملل مختلف بهره مند میشد. در پایان عمر به تحصیل زبان روسی همت گماشت و به مطالعه آن اشتغال داشت . به حافظ و خیام علاقه بسیار میورزید. هنگام جوانی و در آن وقت که در پاریس اقامت داشت به عقاید مذهبی یوگا و کیش بودایی روی آورد و همان اوقات بود که مجسمه کوچک بودا را خرید و از آن پس همیشه آن مجسمه بر روی میز وی دیده میشد. صادق روز 19 فروردین سال 1330 ه' . ش . در پاریس خودکشی کرد، بدینسان که به گرمابه خانه خویش رفت و نخست سوراخها و روزنه ها را استوار ساخت ، سپس شیر گاز را گشود و در کف حمام دراز کشیده جان سپرد. جنازه او را در مسجد پاریس گذاردند و پس از توقفی اندک در حالی که قریب یکصد تن از دانشجویان ایرانی آن را تشییع میکردند به قبرستان «پِرْلاشِز» حمل و در آنجا دفن کردند. گذشته از مقالاتی که از وی در مجله ها بطبع رسیده تالیفات متعددی دارد از اینقرار:
1 - داستانها: زنده بگور. آب زندگی شامل 9داستان . سایه مغول (قسمت سوم کتاب انیران ). سه قطره خون شامل 11 داستان . علویه خانم . سایه روشن شامل 7 داستان . وغ وغ ساهاب شامل 35 قصه . بوف کور. سگ ولگرد 8 داستان . ولنگاری 6 داستان . حاجی آقا. فردا. توپ مروارید.
2 - نمایشنامه ها: پروین دختر ساسان . مازیار. افسانه آفرینش .
3 - آثار تحقیقی : فوائد گیاهخواری . انسان و حیوان . ترانه های خیام . پیام کافکا.
4 - سفرنامه ها: اصفهان نصف جهان . در جاده نمناک .
5 - فرهنگ عامّه : اوسانه . نیرنگستان . فلکلور یا فرهنگ توده .
6 - ترجمه ازمتون پهلوی : گجسته ابالش . کارنامه اردشیر بابکان . گزارش گمان شکن . یادگار جاماسب . زند وهومن یسن . شهرستانهای ایران شهر.
7 - ترجمه از فرانسه : دیوار. مسخ گراکوس شکارچی و داستان های دیگر. (از کتاب صادق هدایت حسن قائمیان ).
صارفات
ج ِ صارفة: و طاهر و عراقی بادی در سر داشتند بزرگ و بیشتر خلوتها با بوسهل زوزنی بود و صارفات (؟ ) او می برید و مرافعات راوی می نهاد و مصادرات او میکرد. (تاریخ بیهقی ص 87).