جستجو

صاری اطه
صاری اَدَه . جزیره ای است در جنوب خلیج قزل آقاج .
صاعد آبی
رجوع به صاعدبن علی شود.
صادقپاشا
رجوع به محمود صادقافندی شود.
صادقی
وی از مردم هرات است و در قندهار پرورش یافت و به هندوستان رفت ودر زمره مدّاحان اکبرشاه درآمد. این بیت از اوست :
دل مجروح را پروای تن نیست
شهید عشق محتاج کفن نیست .

(قاموس الاعلام ترکی ).

صاری چای
نام نهری است در آناطولی در شهرستان میلاس تابع سنجاق منتشا از ولایت آیدین متشکل از دو رودخانه ای که در مسافت چهار ساعت از قسمت سفلای قصبه میلاس متحد شوند، و بسوی مغرب جاری و به خلیج مندالیه میریزد. (قاموس الاعلام ترکی ).
صاعد ابوالعلاء
رجوع به صاعدبن محمد شود.
صادقخان
رجوع به محمد صادقخان شود.
صادقی کتابدار
نام او صادق و از ایل افشار است . وی تذکره ای در احوال معاصرین خویش به ترکی نوشته است و چون در خط و نقاشی مهارتی داشت در «کتابخانه دیوانی » ملازم بود. (آتشکده آذر). تذکره وی به مجمع الخواص موسوم است و آقای دکتر خیام پور معلم دانشگاه تبریز آن را به فارسی ترجمه کرده و با اصل ترکی بسال 1327 ه' . ش .در یک جلد بطبع رسانیده است . مترجم درباره مولف آرد که : مولف کتاب «دانشمندان آذربایجان » گوید: صادقی افشار، صادقبیگ از اعاظم ایل خدابنده لو و از رجال دوره شاه عباس کبیر است . این ایل در آغاز ظهور شاه اسماعیل اول به میل خویش از دیار شام به ایران آمد ودر عراق و آذربایجان سکونت جست . صادقی بسال 940 ه' . ق. در تبریز در محله ورجو (ویجویه ) تولد یافت و بیست ساله بود که پدر وی به قتل رسید و صادقی مدتی را با امیرخان موصلوی (؟ ) و بدرخان و اسکندرخان افشار بسر برد، و در عهد شاه اسماعیل ثانی به کتابخانه دولتی درآمد، و از طرف شاه عباس کبیر به منصب کتابداری سرفراز گردید. صادقی در نظم و نثر پارسی و ترکی شاعر و منشی بود و در هر دو زبان سلیس و روان مینوشت . و از آغاز عمر به صنایع نقاشی و طراحی رغبت داشت و نقاشی را نزد استاد معروف مظفرعلی نقاش (خواهرزاده بهزاد) پسر مولانا حیدرعلی فراگرفت و از نقاشان بی نظیر عصر خود گردید. نقاشیهای او معروف است . میرزا طاهر نصرآبادی از ملا غروری شاعر آرد که : من قصیده ای در مدح صادقی گفتم و در قهوه خانه ای بر وی خواندم ، هنوز قصیده به آخر نرسیده بود که مسوده آن را از من گرفت و گفت بیش از این تاب شنیدن ندارم ، سپس برخاسته لحظه ای بعد بیامد و پنج تومان به دستاری بسته با دو صفحه کاغذ که خود از سیاه قلم طرحی کرده بود به من داد و گفت تجار هر صفحه کار مرا به سه تومان می خرند که به هندوستان برند، مبادا ارزان بفروشی ، و عذر بسیار خواست و برفت . در یک مجموعه از مجامیع کتابخانه مدرسه شرقی لنین گراد تصویری از صادقی موجود است ، و در زیر آن این عبارت نوشته شده : «شبیه مرحوم مغفور تیمورخان ترکمان ، در سنه 102 (؟ ) [بایستی هزار و دو یا هزارو بیست باشد] مرحوم صادقی بیگ افشار ساخته بود. بنده کمینه معین مصوّر در سنه 1095 به اتمام رسانید».
مولانا رساله منظومی در نقاشی و رنگآمیزی و اسباب و آلات و ادوات آن فن دارد.وی بسال 1010 ه' . ق. در اصفهان تالیفات خود را چنین شمرده و در مقدمه شرح حالی از خود نوشته است : 1 -زبدةالکلام ، قصایدی است که در نعت و منقبت و مدح سروده است . 2 - مثنوی «فتح نامه عباس نامدار» در بحر شاهنامه (متقارب ) که حسب الامر پادشاه زمان گفته است . 3 - مقالات و حکایاتی منظوم به وزن مخزن نظامی و بوستان سعدی که «شرح حال » نام دارد. 4 - مثنوی «سعد و سعید» در بحر خسرو و شیرین . 5 - دیوان غزلیات پارسی و ترکی به ترتیب حروف تهجی . 6 - تذکره شعرا موسوم به «مجمعالخواص » که به زبان ترکی به نهج «مجالس النفائس » نوائی تالیف شده و مشتمل بر تراجم چهارصد و هشتاد نفر سخنورانی است که از ابتدای عهد شاه اسماعیل صفوی تا دوره شاه عباس کبیر به عرصه ظهور رسیده اند. 7 - منظومه قانون الصور نقاشی است در بحر خسرو و شیرین . 8 - مجموعه منشآت و مکاتبات فارسی و ترکی . 9 - تذکره شعرا مشتمل بر رباعیات معمائی که به اسامی شعراء متقدمین و متاخرین و معاصرین به نظم آمده . 10 - حظیات که مماثل رساله لذات معین استرآبادی است و در کتاب دانشمندان آذربایجان نقل شده اسکندربیک ترکمان صاحب «تاریخ عالم آرای عباسی » نیز که خود معاصر با مولف بوده درباره او گوید: صادقی بیک افشار مرد رنگین (؟ ) صاحب طبع بود و صادقی تخلص میکرد. در آغاز جوانی ذوق نقاشی یافت و ملازمت شبانه روزی استاد مظفرعلی گزید... و در شاگردی او به مرتبه کمال رسید. مدتی از غرور نفس و سرکشی طبیعت که در کار نقاشی رواجی نبود و زمانه برحسب آرزویش نمیگشت ترک آن کار کرد و از لباس ظاهرپرستی عریان و با زمره قلندران به سیاحت پرداخت . امیرخان موصلوی که حاکم همدان بود از حال وی خبر یافته و لباس قلندری از وی درآورد و او را ملازم خویش ساخت . وی به مقتضای خوی ترکی و شیوه قزلباشی ، دعوی جلادت و شجاعت میکرد و در زمان نواب سکندرشان ملازمت بدرخان و اسکندرخان افشار گزید و در معرکه ترکمانان استرآباد جلادتهای متهوّرانه از او به ظهور پیوست ، اما هیچ وقت از نقش نقاشی غافل نبود. در آخر ترقی عظیم کرد و مصوری بی بدل و نازک قلم و نقاش و طراحی بی مانند شد... قصاید و غزلیات و مثنویهای مرغوب دارد... در زمان اسماعیل میرزا از اصحاب کتابخانه بود، امادر زمان شاه جنت مکان منصب جلیل القدر کتابداری یافت و مورد شفقت و منظور تربیت گردید، ولی بغایت بدمزاج و غیور و تنگحوصله بود، خوی زشت و بدمزاجی هرگز او را از اغراض نفسانی آسوده نمی گذاشت ، همیشه با یاران وابنای جنس به مقتضای طبع [ سرکش ] عمل میکرد و بدسلوکی را از حد اعتدال میگذرانید. بدین جهت از بساط قرب و منزلت دور و از خدمت مرجوع مهجور ماند، اما تا آخر ایام حیات تغییری در منصب او نشد و مواجب کتابداری را از مبداء اعلی میگرفت . (تاریخ عالم آرای عباسی ج 1 صص 127-128).
صارفی
سمعانی گوید: ابوعبدالرحمن بن ربیعه بدین نسبت مشهور است و او صیرفی است و هردوبه یک معنی باشد. وی از مردم کوفه است و از شعبی و از وی ابن عیینه روایت کند. (الانساب سمعانی ص 347).
صاری خانلر
ناحیتی است تابع شهرستان جمعه در سنجاق سرفیجه از ولایت مناستر، سکنه آن 6285 تن و 194 تن آنها اولاخ و روم و بقیه مسلمانان و ترکانند. در داخل ناحیه 6 جامع، 3دکان ، یک کاروانسرا، 200 باغ ، 20 باغچه ، 100 چمن زار، 16322 دونم مزرعه ، 12 چراگاه و 4 جنگل موجود است .
صاعد استوائی
رجوع به صاعدبن محمدبن احمد شود.
صادقخان زند
وی برادر کوچک کریم خان است و همواره اطاعت او میکرد. کریم خان وی را با سی هزار سوار و پیاده مامور فتح بصره کرد. و او شش ماه بصره را سخت در محاصره گرفت . سپس کریمخان ، علیمحمدخان ولد محمدخان زند را به یاری وی فرستاد. این دو به اتفاق بصره را فتح کردند. سلطان عثمانی به اعتراض برخاست و کریم خان عبداللّه بیک کلهر را به رسالت روانه استانبول کرد و کار به مصالحت کشید و صادقخان بصره را تخلیه کرد و رو به شیراز نهاد و چون به یک منزلی شیرازرسید و خبر مرگ کریم خان و قتل خوانین را شنید به رشت گریخت و به هدایت خان رشتی متوسل شد و لشکری فراهم آورد و به جنگ زکی خان روی نهاد. چون زکی خان از قدوم وی مطلع شد، به عزم جنگ با وی بطرف اصفهان حرکت کرد.در یک منزلی اصفهان ابوالفتح خان پسر کریم خان با سران سپاه ساخته زکی خان را کشته و به اتفاق صادقخان بطرف شیراز حرکت کردند. (از مجمل التواریخ گلستانه صص 282 - 287). و در ذیل مجمل التواریخ آمده : کریم خان در شب 13 صفر 1193 ه' . ق. درگذشت . و زکی خان بنام تقویت ابوالفتح پسر کریم خان همه بزرگان زندی را هلاک کرد و سه ماه در شیراز فرمانروا بود. و چون صادقخان در بصره خبر مرگ برادر بشنید بطرف شیراز حرکت کرد و چون نزدیک شهر رسید زکیخان گفت : هر یک از سران همراه صادقخان او را ترک نگویند، زن و بچه آنان را در شیراز اسیر گیرند. همراهان صادقخان ناچار او را ترک گفتند و به شیراز آمدند و صادقخان به کرمان گریخت و به سعی محمدحسین حاکم سیستان لشکری فراهم آورد و چون در این وقت خبر قتل زکیخان بدو رسید رو به شیراز نهاد، و مدتی با ابوالفتح خان پسر کریم خان سازش کرد، اما چون ابوالفتح خان بی لیاقت بود و به می گساری میپرداخت ، لشکریان ، صادقخان را به سلطنت برگزیدند. در سال 1196 ه'. ق. علی مرادخان شیراز را فتح و صادقخان را کور کردو پسران او را بکشت . و صادقخان پس از نابینا شدن خودکشی کرد. (ذیل مجمل التواریخ گلستانه صص 283 - 286). و رجوع به حاشیه آقای مدرس رضوی بر آن کتاب شود.
صادقی گیلانی
رجوع به صادق گیلانی شود.
صارلی
یکی از فرقه های کرداست در جنوب موصل که عبادات و عقاید آنان سرّی است و کسی را بر آن وقوف نیست . گویند کتاب ایشان به پارسی است و آثاری از دین باستان ایران و عقاید غُلات در آن دیده میشود. این طائفه خود را از نسل عشیره کاکه میدانند که از کرکوک بدانجا هجرت کرده اند. و جماعت کاکه را نیز آئینی مرموز است و با علی اللهیان نسبت تام دارند. گویند وجه تسمیه این طائفه به صارلی آن است که روحانیون ایشان بهشت را به مردم طائفه می فروختند و چون کسی بدینسان بهشت را مالک میشد میگفت : صارت لی الجنة; یعنی بهشت از آن ِ من گردید . (تاریخ کرد رشیدیاسمی صص 124 - 125).
صاری دکز
صاری دَنِز. بحر اصفر و به زبان چینی هوآنگهای خلیج وسیعی است در شمال بحر چین ، در طرف شمال آن خلیج کره و در سمت مشرق خلیج پچیلی واقع است ، از مشرق به شبه جزیره کره و جزیره کلپرت مربوط و از شمال با خلیج کره و از سمت شمال غربی و مغرب با دو ایالت شان تونگ و کانگسو از چین ، واز جانب جنوب به دریای چین محدود است . مدخل آن در 33 درجه عرض شمالی واقع است و با وسعت 400 هزار گز بین ساحل چین و جزیره کلپرت می باشد. مسافت برزخ بین این خلیج و خلیج کره بالغ بر 175 هزار گز میباشد، و در واقع دو خلیج کره و پچیلی از فروع بحر اصفر بشمارند و بنابراین خلیج فوق تا انتهای خلیج لیان تونگ یعنی تا 41 درجه عرض شمالی امتداد می یابد. وجه تسمیه این دریا به بحر اصفر این است که نهر گل آلود بزرگ موسوم به «هوآنگهو» یعنی رود زرد وارد آن میگردد و از ته نشینی گلها دریا زردفام به نظر می آید و نهر مزبور بسال 1851 م . مجرای خود را تبدیل داده و فعلاً وارد قسمت جنوبی خلیج پچیلی میشود و علاوه بر این از پکن دورودخانه نی هو و لان هو، و از منچوری نهر لیاهو و یک رشته از انهار دیگر بدان خلیج میریزد و نهر سرحدی یالوکانگ که کره را از حدود چین مفروز می سازد، وارد خلیج کره میشود، اما پس از تبدیل مجرای «هوانگهو» نهر بزرگ دیگری وارد خلیج بحر اصفر نمیگردد. عمق این خلیج بسیار نیست ، و حد متوسط آن بالغ بر 40 گز است . وجود تخته سنگهای فراوان و کثرت هوای مه دار سیر کشتی ها را در این دریا دشوار کرده است . (قاموس الاعلام ترکی ).
صاعد اندلسی
رجوع به صاعدبن احمدبن عبدالرحمان شود.
صادقخان سلطان
وی از ایل جلالوند و عم ّ کرمخان است . هنگامی که محمدخان زند بقصد متفق کردن ایلات وند که در گیلان و کاروان و سایر نقاط می بودند به صوب گیلان رفت ، کرم خان و صادقخان با دویست سوار به نزد وی آمدند. (مجمل التواریخ گلستانه ص 253).
صادقین
ج ِ صادق.
صارم
نعت فاعلی از صَرْم . قوله تعالی: ان اغدوا علی حرثکم ان کنتم صارمین (قرآن 68/22); یعنی بامداد به سر کشت و بستان خود روید اگر خرما خواهید بریدن . (تفسیر ابوالفتوح چ تهران 1315 ج 5 ص 378).
  • شمشیربران . (منتهی الارب ). شمشیر تیز. (دهار):
    هست شاهان را زمان برنشست
    هول سرهنگان صارمها به دست .

    (مثنوی ).

  • صاری شعبان
    سنجاقی است در انتهای شرقی سنجاق درامه از ولایت سالونیک . از جانب مشرق و شمال شرقی با سنجاق کوملجنه از ولایت ادرنه و از طرف مغرب با دو شهرستان درامه و قواله و از جانب جنوب نیز به بحرالجزائر محدود است . مرکز آن بازاری است موسوم به «خانلر». بیشتر اراضی آن مسطح و فقط در حدود و مرزها برجستگی دارد و نهر قره سو (مسته ) فضا را از شمال به جنوب جدا می کند. چند دریاچه نیز نزدیک ساحل دارد. وسعت اراضی مزروعه آن بیش از 183000 دونم و خاک آن حاصلخیز میباشد. محصولات عمده آن عبارت از: گندم ، جو، چاودار، دوسر (خرطال )، ارزن ، ذرّت ، باقلا، لوبیا، تنباکو و مقدار کمی پنبه و کنجد است . تنباکوی آن بسیار مرغوب و در آنجا مراتع بسیار است . (از قاموس الاعلام ترکی ).