جستجو

صاحب قران ثانی
پادشاهی که قریب رتبه تیمور رسیده باشد. (غیاث اللغات ).
صاحب مایه
مایه ور. دارای مایه:
صاحب مایه دوربین باشد
مایه چون کم بُوَد چنین باشد.

نظامی .

صاحب ید بیضا
کنایه از حضرت موسی است .
  • (ص مرکب ) در اصطلاح عامیانه ، کسی را گویند که شکوه و جلالی داشته باشد. رجوع به ید بیضا شود.
  • صادر کردن
    در اصطلاح بازرگانان ، محصول کشوری را به کشورهای دیگر فرستادن . رجوع به صادرات شود.
  • انجام دادن تشریفات صدورشناسنامه (سجل ) یا ورقه مالکیت و سند و امثال آن .
  • صاحب علاءالدین
    رجوع به عطاملک شود.
    صاحب قرانی
    صفت صاحب قران:
    بعمدا علی بن عمران به آخر
    رسد زین ریاست به صاحب قرانی .

    منوچهری .

    صاحب مرتبه
    خداوند مقام: و صاحب مرتبه گرداندش بسبب آنکه بیشتر نزدیک او فرستاد. (تاریخ بیهقی ص 311).
    صاحبی ویشکلا
    موضعی است در اندرود فرح آباد (مازندران ). (سفرنامه مازندران رابینو ص 120).
    صادرکننده
    کسی که صادرات را به خارج میفرستد. رجوع به صادرات شود.
    صاحب علی آبادی
    محمدتقی بن میرزا محمد زکی مازندرانی . وی در زمره رجال دربار فتحعلی شاه بود. در قصائد و غزلیات ، صاحب و صاحب دیوان تخلص میکرد. در آغاز جوانی ده سال وزارت عبداللّه میرزا حاکم خمسه و سهرورد و سجاس را داشت و بسال 1234 ه' .ق. به طهران احضارشد و پادشاه وی را مقام منشی الممالک داد. دیوان او در حدود 5500 بیت است . وی بسال 1256 ه' .ق. درگذشت . (فهرست کتابخانه مدرسه سپهسالار ج 2 صص 624 - 625).
    صاحب مجمعالفصحا گوید: در سفری که با فتحعلی شاه به فارس کرد، کوششی داشت که مولف را همراه خویش به طهران آورد ولی بواسطه بعضی موانع مقدور نشد. آنجناب در خوبی اخلاق و نیکوئی صفات مستغنی از توصیف است و در نثر و نظم کمال قدرت را دارا بود و در فن قصیده سرائی بر پایه استادان سلف رفته است . (از مجمعالفصحا ج 2 ص 298). از اشعار اوست :
    نفس اژدهاست در تو و افسونگر است عقل
    ز افسون عقل چاره این اژدها طلب
    تا کی به حجله تنت آرایی این عروس
    این زال شوی کش را روزی عزا طلب
    ما خود فتاده ایم به ما رستمی مکن
    با دیو نفس اگر بتوانی غزا طلب
    بیگانه را ندادند اسرار محرمان
    پیغام آشنا را از آشنا طلب .
    و نیز او راست :
    دیدم چو جهان را به شب و روز و مه و سال
    از ماه هلالی شدم از سال یکی نال
    هر شام همی گوید چون ماه همی کاه
    هر روزهمی گوید چون نال همی نال
    باز هوسم را پر و بالی بُد و اکنون
    شد ریخته پر از وی و آویخته شد بال
    آمال همه آنکه جهان خواهم خوردن
    خورده ست جهانم همه با آنهمه آمال
    گویند به بیهوده ستایی گُرُهی را
    کایشان نه رجالند بل از زمره دجال
    من نیک بدیدستم و نیکوش ستودم
    نه در هوس جاهم و نی در طلب مال
    الحمد خدا را که به تایید الهی
    بودم ز پدر تا به پدر منعم بذال .
    هم از اوست :
    به اقبال دارای یزدان پرست
    به نظم و به نثر آمدم چیردست
    چنین ساحری شیخ شیراز کرد
    که با نظم خوش نثر انباز کرد
    به دوران صاحب قران آن منم
    که گویم در این هردو فن یک فنم .
    صاحب قلم
    منشی . نویسنده: و مردی بود اصیل ، فاضل ،صاحب قلم و معرفت تمام . (فارسنامه ابن بلخی ص 93).
    صاحب مرده
    وصف است مال یا چیزی را که خداوند آن مرده باشد:
    هرکه میمیرد غم او قسمت من میشود
    وارثم گویا من این غمهای صاحب مرده را.

    طاهر وحید.

    صادر گشتن
    پدید آمدن از. سر زدن از. ناشی شدن از. خلق شدن . ایجاد شدن:
    بدان کایزدتعالی خالق اوست
    ز نیکو هرچه صادر گشت نیکوست .

    شبستری .

    صاحب عمل
    دارنده کار. کننده کار:
    ز شغلی کزاو شرمساری رسد
    به صاحب عمل رنج و خواری رسد.

    نظامی .

    صاحب قیاس
    صاحب رای و تدبیر:
    همه انجمن ساز و انجم شناس
    به تدبیر هر شغل صاحب قیاس .

    نظامی .

    صاحب مروت
    جوانمرد: علما گویند مقام صاحب مروت به دو موضع ستوده است ، در خدمت پادشاه ... یا در میان زهاد. (کلیله و دمنه ).
    صاحتان
    نام موضعی است . (معجم البلدان ).
    صادرة
    دهی از دهستان وراوی بخش کنگان شهرستان بوشهر، 9600گزی جنوب خاور کنگان ، کنار راه فرعی لار به گله دار. جلگه ، گرمسیر و مالاریائی . سکنه آن 63 تن شیعه ، فارسی زبان . آب از قنات و باران . محصول غلات ، تنباکو، کنجد.شغل اهالی زراعت . (از فرهنگ جغرافیائی ایران...
    صاحب عیار
    آنکه صحت عیار مسکوکات دولتی را نگاه دارد.
    صاحب کافی
    وزیر کافی . لقب صاحب بن عباد. رجوع به صاحب بن عباد شود:
    ترا که صاحب کافی خریطه کش زیبد
    چهل درست که بخشش کنی چه دشوار است .

    خاقانی .