جستجو

صاحب القصب
محدث است . رجوع به ابوالهیثم شود.
صاحب ثعلب
محمدبن عبدالواحد مطرز. رجوع به مطرز شود.
صاحب خیر
نیکوکار.
صاحب زاده
شیخ اسعدافندی از بزرگان طریقت نقشبندیه . او راست : بیان هام لعالم الاسلام چ 1333 ه' . ق. (معجم المطبوعات ).
صاحب طرف
مرزبان . سرحددار. کنارنگ: و مرزبان صاحب طرفان را خوانده اند... (مجمل التواریخ و القصص ). و هنگام حرکت جماعتی از صاحب طرفان که بر سبیل نوا موقوف بودند. (جهانگشای جوینی ).
صاحب الماء
گویا لقبی بوده است مرادف کلمه دریادار. ابن ابی الحدید در داستان صاحب الزنج آرد: فاستامن الی نصیر صاحب الماء و هو مقیم حینئذ بنهرالمراءة زهاء الفی رجل من الزنج و اتباعهم ... (شرح نهج البلاغة ج 2 ص 349).
صاحب جاه
خداوند مقام و منصب . ارجمند:
با من راه نشین خیز و سوی میکده آی
تا ببینی که در آن حلقه چه صاحب جاهم .

حافظ.

صاحب داد
دهی از دهستان پائین جام بخش تربت جام شهرستان مشهد، در 25000 گزی جنوب خاوری تربت جام ، سر راه مالرو عمومی تربت جام به قلعه حمام . جلگه ، معتدل و سکنه 272 تن شیعه و حنفی (؟ ) فارسی زبان ، آب آن از قنات و محصول آن غلات ، پنبه ، تریاک و شغل زراعت ، مالداری است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
صاحب زمان
یکی از بزرگان عصر:
مرا از کریمان صاحب زمان
توئی مانده باقی که باقی بمان .

نظامی .

صاحب طلسم
جادوگر. طلسم ساز:
بلیناس داند چنین رازها
که صاحب طلسم است بر سازها.

نظامی .

صاحب عادل
وزیر ابوکالیجار مرزبان بن سلطان الدولة بود. بعد از فوت ابوکالیجار پسر وی منصور فولادستون به اغوای مادر خویش صاحب را به قتل رسانید. العظمة و البقاء للّه الملک المعبود. (دستورالوزراء ص 123). و رجوع به حبیب السیر چ تهران جزء چهارم از ج 2 ص 158 و فهرست فارسنامه ابن بلخی شود.
صاحب قبله
لقبی است که مسلمانان هند به بزرگان مذهب خود دهند.
صاحب مازندرانی
رجوع به صاحب علی آبادی شود.
صاحب هوس
بوالهوس .بلهوس . دارای هوس . آنکه به هوای دل رود:
اینجا شکری هست که چندین مگسانند
یا بوالعجبی کاین همه صاحب هوسانند.

سعدی .

صادراول
نخستین معلولی که از باریتعالی صادر شده است . ملاعبدالرزاق لاهیجی گوید: حکما گفته اند که از واحد حقیقی که هیچگونه کثرت در او نباشد (نه حقیقی و نه اعتباری ) صادر نتواند شد بالذات در مرتبه واحده مگر واحدی ، چه لابد است مر علت را نظر به معلول معینی از خصوصیتی که مرجّح در وجود وی بخصوص تواند شد از میان سایر معلولات ممکنةالصّدور و آن خصوصیت در واحد حقیقی نه جزو ذات تواند بود و نه عارض ذات و الا تحقق کثرت لازم آید بلکه باید عین ذات باشد و آن خصوصیت عین ذات (را) نظر به دو معلول نتواند بود و الا لازم آید که اثنینیت در معلول نه بوده باشد و یا خصوصیت شرکت باشد و این هر دو خلاف مفروض است و یا خصوصیت نظر به هر دوبالذات نبوده باشد بلکه نظر به یکی بالذات و نظر به دیگری بالعرض (باشد) و این ممکن است و واقع. پس ثابت شد که از واحد حقیقی صادر نتواند شد بالذات جز معلول واحد و چون ثابت است که واجب الوجود حقیقی است پس معلولی که در مرتبه اول صادر شود از او باید که ماهیةً بسیط باشد بحسب خارج و باید که محتاج نباشد وجوداو یا تقوم او به وجود معلول دیگر و الا آن معلول دیگر صادر اول بوده باشد به وجوب تقدم محتاج الیه علی المحتاج و اینچنین معلولی در میان معلولات ممکنه جوهر عقلی تواند بود و بس ، چه عرض مطلقاً محتاج است در تقوم به جوهر و از انواع جوهریه جسم مرکب خارجی است مرکب از ماده و صورت و صورت محتاجی است در تعین به ماده و ماده محتاج است در تقوم به صورت و نفس محتاج است در فیضان و حدوث به استعداد بدنی یا استعداد ذاتی فطری مانند نفوس فلکیه و یا استعداد تجددی مانند نفوس بشریه ، پس هیچکدام از مقولات عرضیه و انواع جوهریه صادر اول نتواند بود مگر جوهر عقلی ، پس لابد است که صادر اول جوهر عقلی باشد و چون عقل اول صادر شد کثرت پیدا شود بر سبیل لزوم بالعرض نه بطریق صدور بالذات ... (گوهر مراد فصل چهارم از باب سوم از مقاله دوم ).
صاحب عباد
رجوع به صاحب بن عباد شود.
صاحب قران
آن مولود که وقت افتادن نطفه وی در رحم مادر،یا بوقت ولادت او قران عظمی باشد و برج قران در طالعبود. و بعضی گویند که در سال ولادت او زحل و مشتری را قران عظمی باشد و این نوع قران عظمی بعد از سالهای فراوان واقع شود، و این چنین مولود را پادشاهی دیر ماند، و از اسکندری منقول است آنکه وقت ولادت او زهره و مشتری را قران باشد. (غیاث اللغات ). آنکه ولادت او زحل و مشتری را قران بوده باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون ). و این لفظ پیش از عهد تیموریان معنی وصفی داشته و بجای اسم خاص استعمال نمیشده . رجوع به همین لغت نامه کلمه «اسدی طوسی » بنقل از سخن و سخنوران شود. ناصرالدین شاه قاجار را از سال سی ام سلطنت صاحب قران خوانده اند: چون به نشابور قرار گرفت سالوکان خراسان جمع شدند و تدبیر کردند که این مردی صاحب قران خواهد بود و دولتی بزرگ دارد. (تاریخ سیستان ص 224).
صاحب قران اگرچه نه ای ّ و ز بیم تو
نشگفت اگر برآید از خسروان روان .

لامعی .

صاحبی
منسوب به صاحب .
  • قسمی انگور درشت و پوست نازک و قرمزرنگ:
    بنده پرور هیچ بیگم نیست چون بنت العنب
    صاحبی زینگونه گر انگور را خوانم رواست .

    میرزا عبدالغنی قبول .

  • صادر شدن
    سر زدن . صدور یافتن . ناشی شدن:
    آنکه مسکین است اگر قادر شود
    بس خیانتها از او صادر شود.

    سعدی .

    صاحب عزا
    عزادار.
  • بزرگ خانواده عزادار.