ذراعة
="line-height: 25px;">
متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی ذراعة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.
برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
ذحذاح
ذُحذح . کوتاه بالای کلان شکم .
ذرارود
محلی است و نام رودی به مراغه رجوع به حبیب السیر جزء 4 از ج 3 ص 371 دوازده سطر به آخر مانده شود.
ذراع هاشمیه
یک ذرع و نیم بذرع متعارف ما است و آن را ذراع مسافت نیز نامند. یاقوت در معجم البلدان در شرح کلمه سواد گوید: و طول الفرسخ اثنا عشر الف ذراع بالذراع المرسلة و یکون بذراع المسافة و هی الذراع الهاشمیة تسعة آلاف ذراع .
ذربین
تثنیه ذَرَب . رماه بِالذَرَبین ; متهم کرد او را ببدی و خلاف .
ذراع یمنی
ستاره ای است از قدر سیم بر دست راست قیقاوس . (کیکاوس . ملتهب ) .
ذرت
گیاهی است چون نی و آن را میوه ای به بزرگی یک و دو خیار بلفافهائی پیچیده و به درون میوه چوبی است که خوردنی نیست و بر آن دانه های بسیار منتظم و پیوسته هست هر یک چند نخودی خرد که تمام سطح را پوشیده است و آن دانه ها خوراکی باشد که برشته کنند و یا درآب پزند خوردن را بلال . گندم ِ مَکه . گَندُمَکَه . مَکَه گندم مصری . گندم مکی .
ذخیره خوارزمشاهی
کتابی است بسیار حجیم و مبسوط بزبان فارسی در جمیع شعب علم طب تالیف زین الدین (یا شرف الدین ) ابوابراهیم اسماعیل بن حسن بن احمدبن محمد الحسینی الجرجانی المتوفی به مروفی سنة 531 ه' . ق. علی الاصح ، چنانکه خود در دیباچه ذخیره خوارزمشاهی تصریح میکند این کتاب را بنام قطب الدین محمد خوارزمشاه موسس سلسله خوارزمشاهیان در سنه 504 ه' . ق. تالیف کرده است . از ذخیره خوارزمشاهی و بسیاری از مولفات دیگر سید اسماعیل جرجانی اکنون نسخ متعدده در کتابخانه های اروپا موجود است . (حواشی چهارمقاله ص 400).
ذراری
ج ِ ذُریّة. فرزندان . فرزندان جن و انس .
زنان: قرب صد هزار برده از ذراری و جواری ایشان ... بدست اهل اسلام افتاد. (ترجمه تاریخ یمینی چ طهران ص 394). قرب صد هزار برده از اطفال و ذراری و جواری آن ولایت فایدت یافتند. (ترجمه تاریخ یمینی نسخه خطی مولف ص 202). کفار و فجار آن ولایت بقتل می آورد و ذراری و اولاد و اطفال به بردگی می گرفت . (ترجمه تاریخ یمینی نسخه خطی مولف ص 26).
ذرافن
ذراقن . نام پسر بقراط حکیم مشهور یونان . (عیون الانباء ابن ابی اصیبعة ص 25 و 33).
ذرت خوشه ای
(ترکیب وصفی ، اِمرکب ) قسمی از حبوب غذائی بومی افریقا و هند و بالای آن گاه به چهار تا پنج گز رسد.
ذحل
کینه . (دهار). دشمنی . دشمنانگی . حقد. عداوت . ج ، ذُحول . (مهذب الاسماء). اَذحال . (منتهی الارب ).
ذخیره کردن
نهادن . پس انداز کردن . ادّخار. اذّخار. انبار کردن . اندوختن .الفنجیدن . بیلفنجیدن . الفغدن . بیلفغدن . پس دست داشتن . الفختن . بیلفختن . اقتناء. ابتآر. بار. اعتقاد. پستائی کردن . یخنی . اقماز.
ذراریح
ج ِ ذُروح و ذرّاح . رجوع به ذروح شود.
ذرح
ذرح طعام ; ذراح در وی افکندن .
ذرح شی در ریح ; بباد دادن آن یعنی پرانیدن آن را بباد.
ذحلطة
="line-height: 25px;">
متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی ذحلطة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.
برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.