ذبلاء
تانیث اذبل . زنی خوشیده لب . زن خشک لب .
ذاهبات
ج ِ ذاهبة:
رکبت مطیةً من قبل زید
علاها فی السنین الذاهبات .
ابوالحسن محمدبن عمر الانباری (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 192).
ذبلاًذابلا
ذبلا ذبیلا; نفرینی است ، بمعنی . اَلزَمه اللّه هلاکا.
ذئب اهبان
ابن اوس . ظاهراً گرگی بوده است که خداوند تبارک و تعالی او را بزبان آورده است . رجوع به ج 3 البیان والتبیین ص 179 شود.
ذبارت
ذبارَة. نیکو نگریستن .
خشمناکی . خشمناک شدن . محکم کردن . نیکو یاد گرفتن .روان خواندن . ذبارت خبر; دریافتن آن .
ذاهفة
="line-height: 25px;">
متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی ذاهفة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.
برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
ذای
ذاو. ذای ابل ِ; راندن و دور کردن شتران را.
ذای بقَل ; پژمریدن تره . پلاسیدن سبزی . ذای مراءة; آرمیدن با او.
ذبال
ج ِ ذُبالة. (دهار):
عقل گردی ، عقل را دانی کمال
عشق گردی ، عشق را دانی ذبال .
مولوی .
ذاهل
نعت فاعلی از ذهول . غافل . بی پروا. فراموش کرده: و وقوع حوادث که در زمان متقدم بوده باشد غافل و ذاهل مانند. (جامع التواریخ رشیدی ).
یکزمان زین قبله گر ذاهل شوی
سخره هر قبله باطل شوی .
مولوی .
ذب
دفع. دفع کردن . منع کردن . بازداشتن . دور کردن . ذب از کسی ; راندن و بازداشتن از او: اهل مصر در دفع و ذب ّ آن شناعت از حریم خویش به غوغا گرائیدند. (جهانگشای جوینی ).
درآمدن . آمد و شد کردن و در جائی قرار نگرفتن . متردّد بودن . واراندن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). واراندن و پژمریدن نبات . (تاج المصادر بیهقی ). پژمردن نبات . (دهار). ذب ّ غدیر; خشک شدن غدیر در آخر گرما. ذب ّ شفه ; هواسیدن ، یعنی پژمریدن و خشک شدن و خوشیدن لب از تشنگی . ذب ّ نبت ; پژمردن و پلاسیدن گیاه . ذب ّ جسم ; لاغر شدن تن . ذب ّ نهار; اندکی باقی ماندن از روز. ذب ّ لون ; بگردیدن و متغیر شدن گونه .ذُب ّ فلان ; بصیغه مجهول ، دیوانه شد او. رنج کشیدن و مانده شدن در شب و نرسیدن به آب مگر پس از قطع یک شب راه . ذب از کسی ; مدافَعَة. منافَحة. محاماة. مراماة. (تاج المصادر بیهقی ).
ذبنة
="line-height: 25px;">
متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی ذبنة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.
برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
ذایع
نعت فاعلی مذکر از ذیوع . آشکار. آشکارشده . فاش کرده . فاش شده . شایع. پیدا. ظاهر. مُنتشر. مستفیض .
ذباءة
="line-height: 25px;">
متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی ذباءة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.
برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
ذبوب
حصنی است به یمن از عمل علی ّبن امین .