جستجو

ذی فقار
مهره دار.
ذی فن
نک ذوفنون .
ذمیمه
مؤنث ذَمیم .
ذی قعده
نک ذوالقعده .
ذنابه
1 ـ پایان هر چیزی . 2 ـ دنبال چیزی . 3 ـ خلاصه .
ذی نفوذ
دارای قدرت ، متنفذ.
ذهینه
مؤنث ذهنی . (در علم منطق قضیه ای است که مصادیق و محکوم علیه و موضوع آن در ذهن باشد مانند قضیه «دونقیض با هم جمع نگردند.» موضوع ـ که نقیضان است ـ در ذهن است ).
ذوالاقتدار
دارای قدرت ، مقتدر.
ذوالحجه
= ذی الحجه : آخرین ماه از سال قمری .
ذوالقعده
= ذی القعده : ماه یازدهم از سال قمری .
ذوالمکارم
خداوند مکرمت ها.
ذوب کردن
1 ـ گداخته کردن ، آب کردن . 2 ـ درجه حرارت موادی مانند سنگ ، یخ ، فلز و غیره را بالا بردن تا گداخته شود و سیلان یابد.
ذوق یافتن
درک کردن ، حس کردن .
ذی صلاحیت
دارای صلاحیت ، دارای شایستگی برای مداخله در امری یا انجام کاری .
ذی جود
بخشنده ، سخی .