جستجو

حاجی شهربان
از امراء عصر مغول است و چنانکه از ذیل جامعالتواریخ رشیدی ، تالیف حافظ ابرو بر می آید وی در سنوات 745 و 746 - 748 ه' . ق. حیات داشته و او را پسری بوده است بنام امیروفادار که بدست ملک اشرف کشته شده است . رجوع به ذیل جامعالتواریخ ص 187 شود.
حاجی قوام
یعنی قوام الدین حسن تمغاجی . از وزرای شاه شیخ ابواسحاق در عهد امارت خاندان اینجو در فارس وی محصل مالیات دیوانی بود و عایدات فارس را روزی ده هزار درهم در ضمان خود گرفته بود. درعهد شاه شیخ ابواسحاق حاجی تقرب تمام یافت و ندیم ومشاور شاه گردید. در محاصره شیراز از طرف امیر مبارز که شش ماه طول کشید، روزی شاه شیخ از وی پرسید مهم ما و مظفر بکجا خواهد رسید حاجی قوام گفت تا من زنده ام انهدام بجلال مقام تو راه نخواهد یافت ولی درهمان اوان یعنی روز ششم ربیعالاول سال 754 حاجی فوت کرد. مولف حبیب السیر آرد که وی جهت مبالغه در اشاعه خیرو احسان انگشت نمای مرد و زن بود. وی یکی از ممدوحین خواجه حافظ است و در غزلی که مطلع آن بیت ذیل است :
آنکه رخسار ترا رنگ گل و نسرین داد
صبر و آرام تواند بمن مسکین داد.
«خواجه قوام الدین » آمده :
در کف غصه دوران دل حافظ خون شد
از فراق رخت ای خواجه قوام الدین داد.
که شاید همین حاجی قوام باشد. و در چهار جای دیگر از دیوان خواجه که سخن ازاو بمیان است در سه جا «حاجی قوام » و در یکجا «قوام الدین حسن » آمده بدین ترتیب : در قطعه ای که در مدح شیخ ابواسحاق و اکابر آن زمان گفته :
بعهد سلطنت شاه شیخ ابواسحاق
به پنج شخص عجب ملک فارس بود آباد
نخست پادشهی همچو او ولایت بخش
که جان خویش بپرورد و داد عیش بداد
دگر مربی اسلام شیخ مجدالدین
که قاضئی به از او آسمان ندارد یاد
دگر بقیه ابدال شیخ امین الدین
که یمن همت او کارهای بسته گشاد
دگر شهنشه دانش عضد که در تصنیف
بنای کار مواقف بنام شاه نهاد
دگر کریم چو حاجی قوام دریا دل
که نام نیک ببرد از جهان ببخشش و داد
نظیر خویش بنگذاشتند و بگذشتند
خدای عزوجل جمله را بیامرزاد.
ودر غزلی که مطلع آن بیت ذیل است :
ساقی بنور باده برافروز جام ما
مطرب بگو که کار جهان شد بکام ما.
گوید:
دریای اخضر فلک و کشتی هلال
هستند غرق نعمت حاجی قوام ما.
و در غزلی که با این مطلع آغاز میشود:
عشق بازی و جوانی و شراب لعل فام
مجلس انس و حریف همدم و شرب مدام .
گوید:
نکته دانی بذل گو چون حافظ شیرین سخن
بخشش آموزی جهان افروز چون حاجی قوام .
و در غزلی که مطلعش این است :
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم .
گوید:
برندی شهره شد حافظ میان همدمان لیکن
چه غم دارم که در عالم قوام الدین حسن دارم .
رجوع به دیوان خواجه چ علامه قزوینی ص 10 و 77 و 210 و 224 و 363 و رجوع به ذیل جامعالتواریخ ص 168 و حبط ج 2 ص 93 و حافظ شیرین سخن تالیف دکتر معین . صص 279 - 280 شود.
حاجی محمد قندهاری
یکی از ادبا و مورخین است و تاریخی معروف دارد که به نام تاریخ حاجی محمد قندهاری مشهور شده است . (از قاموس الاعلام ترکی ).
حاجی بیگ
برادر امیر نوروز، از امراء معروف زمان غازان است آنگاه که امیر نوروز خواجه صدرالدین زنجانی را از وزارت عزل کرد و جمال الدین دستجردانی را بجای او گماشت ، مصالح حل و عقد اموردیوانی و تهیه سیورسات لشکر را بعهده برادر خود حاجی بیگ واگذاشت . و خواجه صدرالدین زنجانی و برادرش قطب جهان از زبان امیر نوروز و برادر او حاجی بیگ مراسلاتی خطاب بسلطان مصر ساختند به این مضمون که با وجود اسلام غازان چون امرای او هنوز به این شرف نائل نیامده اند برای لشکرکشی به ایران و قلع ریشه کفر سلطان را فرصتی مناسب فراهم است و امیر نوروز و برادران او حاجی بیگ و لکزی جهت قیام بکمک لشکریان مصری حاضرند بعلاوه در آن نامه ذکر فرستادن چند ثوب جامه گرانبها را از طرف امیر نوروز به عنوان هدیه برای سلطان گنجاندند و آن مراسلات مزوّر را با هفتاد ثوب جامه در موقع بیهوش کردن عالم الدین قیصر که بمصر آمد و شد میکرددر کیسه و در جزء بارهای او گذاشتند و چون عالم الدین و کسان او دستگیر شدند آنها را بیرون آوردند. افشای این مسئله باعث تحریک غضب غازان گردیده و ایلخان که در این تاریخ در همدان بود بعجله از آنجا به سمت شهروان حرکت کرد و بقدری خشمناک و در تحقیق احوال عالم الدین قیصر جاهد شد که روزی قریب سی فرسخ راه پیمودو در 21 جمادی الاولی سال 696 ه' . ق. به شهروان رسید و در آنجا قیصر را به حضور او آوردند و باروبنه او را تفتیش کردند و از آن مراسلات ساختگی یکی را گفتند که خط و انشای حاجی بیگ برادر امیر نوروز است غازان در حال خشم کلی امرداد که قیصر و سه نفر همراه او را به زخم چماق از پای در آورند و حاجی و لکزی و ساتتمش برادران امیرنوروز را بدون محاکمه و پرسش کشتند.رجوع به تاریخ مغول ص 261 و 264 و ذیل جامعالتواریخ رشیدی ، تالیف حافظ ابرو ص 28 و حبط ج 2 ص 51 شود.
حاجی خواجه
یکی از رجال عصر تیموری . در حبیب السیر آمده است :«و در خلال آن احوال ایلچی شاه شجاع از فارس رسیده و مکتوبی را که در وقت سکرات موت نوشته بود و اولاد خود را سفارش نموده رسانید. آن حضرت در جواب آن کتابت بمضمون آیه کریمه و اذا حییتم بتحیة فحیوا باحسن منها، (قرآن 4/86). عمل فرمود. کریمه ای از خاندان مظفری را جهة امیرزاده پیرمحمدبن عمر شیخ خواستگاری کرد و حاجی خواجه را جهة اتمام آن مهم مصحوب ایلچی بشیراز فرستاد... و چون قرین سعادت و اقبال قبةالاسلام بلخ را محل نصب سرادقات جاه و جلال ساخت حاجی خواجه وایلچیان که پیش از این جهة خواستگاری مخدره ای از دودمان مظفری بجانب شیراز رفته بودند بازآمدند و دختر سلطان اویس بن شاه شجاع را جهة شاهزاده پیر محمدبن عمر شیخ آوردند...» رجوع به حبط ج 2 ص 138 و 139 شود.
حاجی صادق
نام محلی است در طوس ، از نواحی شمال مشهد.
حاجی کلا
نام عده ای از قرا، و از جمله ، قریه ای در بالا بلوک بارفروش . (سفرنامه مازندران و استرآباد رابینو ص 117). و قریه ای در لالاآباد بارفروش . (سفرنامه مازندران و استرآباد رابینو ص 118). قریه ای در ناحیه دابو به آمل . (سفرنامه مازندران و استرآباد رابینو ص 112). قریه ای در ناحیه گرم رودپی در آمل . (سفرنامه مازندران و استرآباد رابینو ص 113). قریه ای در کار کنده ساری . (سفرنامه مازندران و استرآباد رابینو ص 121).
حاجی محمد کشمیری
یکی از علما و شعرای هندوستان است . او به زمان اکبرشاه در دهلی میزیست و عده ای کثیر از طلاب در دوره درس او حاضر می آمدند و او اصلاً از مردم همدان ایران بود و در 1006 ه' . ق. در دهلی در گذشت . (از قاموس الاعلام ترکی ).
حاجی بیگ جانی قربانی
[ ب َ قُ ] (اِخ ) از امرا و تربیت یافتگان امیر تیمور بود و چون امیر تیمور اصفهان را فتح کرد حاجی بیگ را در آن شهر گذاشت و عازم شیراز گشت و سپس در قلعه طوس حکومت میکرد و سر به طغیان برداشت ، امیر تیمور امیرزاده امیرانشاه را جهة دفع او به خراسان فرستاد و چون از آب آمویه بگذشت ، و به اتفاق والی هراة متوجه دشمنان شد و مهم ایشان را بر طبق دلخواه بساخت حاجی بیگ فرار برقرار اختیار کرد و به دست سادات هزار جریبی گرفتار گشت و او را مقید بحضور امیر تیمور بردند و بقتل رسید. رجوع به حبط ج 2 ص 100 و 101 و 142 شود.
حاجی داغ
نام محلی است در آذربایجان ، و در آنجا معدن زغال سنگ هست ، و اهالی برای مصرف خود بطرز عادی یعنی کندن چاههای کم عمق از آن استفاده میکنند. رجوع به جغرافیای اقتصادی ایران تالیف کیهان ص 229 شود.
حاجی صالح پاشا
از مردم زعفران بولی . وی بزمان سلطان سلیم خان ثالث در 1221 ه' . ق. پس از بوستانچی باشی حاجی محمد پاشا بمقام کاپیتن پاشائی رسید و با کشتیهای دولت عثمانی به بحر ابیض شد و در مقابل نعره لنگر افکند و با یک دسته از کشتیهای انگلیس بحرب پرداخت و چون گمان میبرد که کشتیها بدست دشمن خواهد افتادهمه را بسوخت و غرق کرد و آنگاه که به استانبول بازگشت معزول شد و سپس در شام و دیگر سنجاقها سمت بیگلربگی داشت و به سال 1240 ه' . ق. به والیگری آخ سخه منصوب گردید و هم بدانجا درگذشت . (قاموس الاعلام ترکی ).
حاجی کلا کاردگر
نام یکی از قراء بارفروش است . رجوع به سفرنامه مازندران و استرآباد رابینو ص 118 شود.
حاجی محمد مشهدی
از متاخرین شعرای خراسان است . او در هندوستان میزیست و ملک الشعرای شاه جهان یکی از ملوک تیموریه بود و او را منظومه ای است به نام ظفرنامه در شرح فتوحات شاه جهان و نیز دیوانی مرتب و کتابی در فن انشاء و قدسی تخلص میکرد. وفات او در 1055 ه' . ق. بود. (از قاموس الاعلام ترکی ).
حاجی مصطفی پاشا
وی قائد سپاهی بود که در عصر سلطان احمدخان پادشاه عثمانی به ایران آمد و در آنجا بعضی پیشرفت ها کرد و در آن وقت منصب چاووش باشی داشت و سپس در 1139 ه' . ق. بدو عنوان میرمیران دادند. (از قاموس الاعلام ترکی ).
حادثة
1 ـ آن چه نو پدید آمده . 2 ـ رویداد، اتفاق . ج . حادثات ، حوادث ....
حاذوره
مرد بیدار با پرهیز و ترس .
حارس السماء
و حارِس ُالشًّمال (فلک ). بقار. نام یکی از صورتهای شمالی . از جمله ستاره های عواء.
  • نام دیگر صورت عوّاء. (نفایس الفنون : مقاله پنجم علم صور کواکب از قسم دویم در علوم اوایل ).
  • نام دیگر سماک رامح . رجوع به ثوابت شود.
  • حاریار
    از اتباع است . (مهذب الاسماء). یَرّه بمعنی آتش است .
    حاجی منکقتلغ
    از امرای سلطان احمد در کرمرود تبریز. رجوع به ذیل جامعالتواریخ رشیدی تالیف حافظ ابرو ص 231 شود.
    حادثه جو
    و حادثه جوی ; آنکه از حوادث و پیش آمدها نفع جستن خواهد.