جستجو

حاذه
یکی حاذ.
حارسی
حارس شدن:
حارسی اژدرها گنج راست
خازنی راحتها رنج راست .

نظامی .

حاری دهر
حِیَرَدَهر. هرگز. (منتهی الارب ). ابداً. (اقرب الموارد).
حاجی مومن الخراسانی
رجوع به روضات الجنات ص 226 (؟ ) شود.
حادثه جوئی
عمل حادثه جوی .
حاذی
برابر.
حارش
نعت فاعلی از حَرش و تَحراش خراشنده .
  • صاید. صیادسوسمار. (مهذب الاسماء).
  • (اِ) جوش و آبله ای که برزبان مردم و اشتر برآید. (اقرب الموارد).
  • حاریم
    (پهن بینی ) مردی که رئیس فرقه سوم کهنه بود. (کتاب اول یوحنا 24:8) پسران وی به بازر و بابل مراجعت کردند (عزرا 10:21) و (نحمیا 12:15) و حریم نیز خوانده شده است . (قاموس مقدس ).
    حاجی مین دقز
    مردی با مال بسیار; مگر من حاجی مین دُقّوَزم ؟ یعنی با سرمایه کم و تُنُک مرا این خرج یا بذل سزاوار نیست . مین دُقّز بزبان ترکی بمعنی هزار و نه است .
    حادثه زای
    که مولد حوادث است:
    کی بود کاین سپهر حادثه زای
    همه از یکدگر فرو ریزد.

    انوری .

    حار
    (ع ص ) نعت فاعلی از حرّ. گرم . (دهّار). مقابل بارد، سرد. مولوی آن را در مقابل برد آورده است:
    خصم و یار و نور و نار و فخر و عار
    تخت و دار و برد و حار و ورد و خار.
  • یکی از امزجه نه گانه قدماء اطباء. و آن بر دو گونه است : حار بالفعل ، چون آتش و حارّ بالقوّة، چون فلفل . (مفاتیح العلوم خوارزمی ).
  • کار دشوار.
  • موی مِنخَرین . (منتهی الارب ).
  • آب گرم . (مهذب الاسماء).
  • حادّ و حار، از اتباع ، تب دار را از تناول اغذیه حادّ و حارّ پرهیز سزد.
  • گرم کننده . (غیاث ).
  • رمد حار; چشم درد حادّ. تب حارّ; تب تُند.
  • حارصة
    ="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی حارصة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

    برای جستجوی بهتر:
    - در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
    - در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
    - در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
    حاریه
    افعی کاسته تن از کلان سالی که بجز سر و جان و زهر در وی هیچ نمانده باشد. (منتهی الارب ). آن مار که از بسیاری زهر و پیری نقصان گرفته بود. (مهذب الاسماء). مار پیر پرخطر.
    حاجی نجیب بزاز
    از بزرگان و ریش سفیدان زمان شیخ صدرالدین پسر شیخ صفی الدین ، و از پیروان اوست . شیخ صدرالدین او را با پیره احمد باقلانی بنصیحت و ترک محاربت پیش تولیان فرستاد. رجوع به حبط ج 2 ص 327 شود.
    حادر
    نعت فاعلی از حَدْر و حَدارة، مرد گرداندام . (منتهی الارب ).
  • شیر. اسد.
  • غلام ممتلی الشباب . (تاج العروس ). غلام ممتلی البدن شدید البطش . (تاج العروس ). نوچه فربه یا خوبروی با جمال . (منتهی الارب ).
  • و قُری ًّ، و انا لجمیع حادرون ای مودون بالکراع والسلاح ، حذاق بالقتال اقویاء نشیطون له او سائرون خارجون طالبون لموسی علیه السلام . (منتهی الارب ).
  • حارات
    ج ِ حارة. کلاته ها و ده های خرد که خانه های آنها یکجا باشد.
    حارض
    نعت فاعلی از حَرَض و حُروض و حَراضَه . تباه .
  • مرد بیمار برجامانده مشرف بر مرگ.
  • مرد گداخته جسم .
  • آنکه اندوه و بیماری وی دراز باشد.
  • آنکه ناکس و فرومایه باشد.
  • حاز
    بریدگی دو شوخ پینه سینه شتر از آسیب آرنج وی ، پس اگر خون برآید گویند: بالبعیر حاز و اگر خون نه برآید بالبعیر ماسح خوانند. (از منتهی الارب ). به حاز، یقال اذا اصاب المرفق طرف کرکرة البعیر فقطعه و ادماه و ان لم یدمه قیل : به ماسح . (اقرب الموارد).
  • حزت حازةمن کوعها، مثل ، یضرب فی اشتغال القوم بامرهم عن غیره . (منتهی الارب ). والضمیر للجاریة. (اقرب الموارد).
  • حاجی نوروز خاتون
    زوجه عادل آقا بوده است و عادل آقا ابتدا شحنه بغداد بود و بتدریج در دستگاه ایلکانیان ترقی یافته از امرای معتبر و مشهور شد و در سال 778ه' . ق. که سلطان حسین برای گذراندن بهار به چمن اوجان رفت «و عادل آقا جهت یامیشی مملکت از سلطانیه آمده بود و در اثنای سخنی که در خرگاه سلطان حسین مبادله کردند، با عادل آقا گفتند که تا به امروز ترا به پیشوائی خود قبول کردیم ، اکنون قبول نمیکنیم ، عادل آقا گفت شما دانید و از خرگاه بیرون آمد و متوجه تیول خود شد و در حال بطرف سلطانیه روان شد، ایشان فکر کردند که قضیه نااندیشیده کردیم و اورا از خرگاه بیرون گذاشتیم و صلاح در آن دیدند که اسرائیل ابایلو و حاجی نوروز خاتون که خاتون عادل آقا بود، پیش عادل روند و آن کدورت را دفع کنند چون خبر به عادل رسید کسی پیش اسرائیل فرستاد و گفت سالهاست که حق نان و نمک داریم ، میباید که پیش من نیائی و هم از آنجا بازگردی والاّ اگر مکروه و وهنی بینی از خود بینی ، و خاتون خود را الزام کرد در بازگشتن و خود بسلطانیه آمد...».
    عادل آقا در سال 781 ه' . ق.در سلطانیه بهواخواهی سلطان حسین جلایر قیام کرده برای خود ترتیب اساس حکومت داد و بخیال تعرض بممالک آل مظفر افتاد شاه شجاع به عزم سرکوبی او به سلطانیه آمد حافظ ابرو در ذیل جامعالتواریخ رشیدی در باب آمدن شاه شجاع بتبریز و این حاجی نوروز خاتون آرد: «شاه شجاع را از اطراف و جوانب خاطر مطمئن گشت و عزیمت تسخیر تبریز مصمم کرده با لشکر شیراز و اصفهان متوجه تبریز گشت ... چون بحوالی سلطانیه رسید، عادل جهت ضبط مملکت به تبریز رفته بود خاتون خود حاجی نوروز خاتون وجمعی معتمدان را در قلعه سلطانیه گذاشته بود، شاه شجاع خواست که با ایشان بمحاربه و مجادله مشغول شود،حاجی نوروزخاتون پیغام فرستاد و گفت من عورتی ام و درخانه خود نشسته ام و سایه پادشاهان سنگی باشد و پیش شما آمدن من عیب باشد، اگر پادشاهان به عورتی التفات نفرمایند حاکم باشند و تصور فرمایند که اگر به تسخیر این خانه مشغول شود و میسر نگردد، پادشاه را چه ناموسی قایم بماند و اگر کلی معامله از پیش ببرد این خانه و ما کجا خواهیم شد.
    تو رو آن جو که من هستم اینک [ کذا ]
    بدست آور که من در دستم اینک
    و شاه شجاع را سخن او معقول افتاد و از آنجا متوجه تبریز گشت ...» رجوع بذیل جامعالتواریخ ص 199 و 205شود.
    حاران
    خشک اول پسر عیفه متعه کالیب میباشد. رجوع به قاموس کتاب مقدس ص 307 شود.