جستجو

تریلوژی
اثری دارای سه بخش مستقل ولی مضمونی واحد و ارتباطی نزدیک به هم ، سه بخشی .
تعلیق زدن
ثبت کردن ، یادداشت کردن .
ترکیب بند
آنکه شاعر چند بند به بحر موافق و به قوافی مختلف تصنیف نماید و مابین هر بیتی علیحده غیر مکرر متفقالوزن و مختلف القوافی حایل کند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قسمتی است از اقسام ترجیعبند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به ترجیع بند شود.
تریلی
= تریلر: 1 ـ کامیونی با کفه بارگیر طویل و مجزا که به پشت آن بسته می شود جهت حمل بارهای حجیم و سنگین . 2 ـ وسیله باربری چرخ داری که آن را به پشت ماشین یا تراکتور می بندند و می کشند.
تزجیه
روزگار گذرانیدن .
تغذیه
1 ـ خورانیدن ، غ ذا دادن . 2 ـ خوردن .
ترکیده
1 ـ شکافته شده . 2 ـ منفجر شده .
تزریقی
معتاد؛ کسی که مواد مخدر را به وسیله سرنگ داخل رگ خود می کند.
تغطیه
پوشیدن ، مستور داشتن .
تفلون
نامی تجاری مشتق از ماده ای پلاستیکی که برای ایجاد پوشش های بسیار مقاوم در برابر گرما و عوامل شیمیایی مورد استفاده قرار می گیرد.
تشکیل
صورت کردن آن را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). صورت دادن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). تصویر چیزی . (از اقرب الموارد). شکل کشیدن . (غیاث اللغات ).
  • ساختگی و صورت بستگی و انتظام و ترتیب . (ناظم الاطباء).
  • موی پیش سر را در حضله بافتن زن ، چپ و راست . (منتهی الارب ) (آنندراج )(از اقرب الموارد). بافتن زن موی پیش سر را که مجتمع کرده باشد بچپ و راست . (از ناظم الاطباء).
  • به پای بند بستن پای ستور را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
  • مشتبه گردیدن کار و پوشیده شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). التباس کاری . (از اقرب الموارد).
  • رسیدن انگور یا به رسیدن درآمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
  • (اِ) هیکل . کالبد. (ناظم الاطباء).
    -تشکیلات ; سازمان . (فرهنگستان ).
    -تشکیل دادن ; صورت دادن . شکل دادن . سازمان دادن .
    -تشکیل شدن ; صورت گرفتن . شکل گرفتن . سازمان گرفتن . و رجوع به سازمان شود.
  • تغنیه
    آواز خواندن .
    تفنگ چی
    آن که در دسته ای نظامی با تفنگ می جنگد یا نگهبانی می دهد.
    ترلک
    ترلیک ، قبای پیش باز آستین کوتاه .
    تسافل
    فرود آمدن .
    تشکیلات
    جِ تشکیل . سازمان های مختلف ، ادارات و مؤسسات .
    تغیط
    خشم گرفتن .
    ترمزاج
    1 ـ خوش مزاج . 2 ـ سالم ، تندرست .
    تسبیت
    سبب ساختن .
    تشویه
    زشت کردن روی .