جستجو

ترقوه
هر یک از دو استخوان بالای سینه یکی در چپ یکی در راست که از یک طرف به شانه و از طرف دیگر به جناغ سینه وصل می شود.
ترافیک
1 ـ رفت و آمد وسایل نقلیه در خیابان ، شدآمد (فره ). 2 ـ راه بندان .
تبصره
1 ـ بینا گردانیدن . 2 ـ پند گرفتن . 3 ـ توضیحی که برای روشن شدن بعضی از مواد قانون ، به آن افزوده می شود.
تحریمه
تکبیری که بعد از نیت نماز گویند که با گفتن آن هر کلامی را که غیر از نماز باشد، بر خود حرام کرده باشند.
تخته گاز
1 ـ با فشار آخرین حد پدال گاز به طوری که وسیله نقلیه بسیار تند حرکت کند. 2 ـ بسیار تند و سریع .
ترک خوردن
شکاف برداشتن .
تبطر
سرکشی کردن ، سرمستی کردن .
تحشیه
نوشتن حاشیه بر کتاب .
تخته زر
شمش زر.
تراکتور
ماشین کشش . نوعی اتومبیل با چرخهای بزرگ و ضخیم و قدرت کشش فراوان که در راهسازی و کشاورزی و جز آن ها بکار رود.
تبقیه
گذاشتن ، بجا ماندن ، ماندن ، باقی گذاشتن .
تحصیل دار
1 ـ مالیات بگیر، جمع کننده مالیات . 2 ـ مأمور گردآوری اموال یا طلب های یک مؤسسه یا اداره .
تخشایی
1 ـ کوشایی و چالاکی . 2 ـ کارخانه اسلحه سازی .
ترانزیستور
دستگاهی برای توسعه دادن نوسانات الکتریکی به وسیله عمل شارژ الکترونیکی در جسم نیم هادی کریستالین .
تحضیر
آماده کردن .
تخطئه
خطاکار خواندن . کسی را به خطا نسبت دادن .
ترانسفر
انتقال دادن ، بردن ، جابه جا کردن (مثل انتقال شخص از یک حالت مکان به حالت مکان دیگر).
تخلیه
1 ـ تهی کردن ، خالی کردن . 2 ـ خارج کردن چیزی یا کسی از جایی .
ترانسفورماتور
دستگاهی ک ه برای افزودن یا کاستن الکتریسته به کار رود، مبدل (فره ).
ترکتاز
ترکتازی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مطلق تاختن . (غیاث اللغات ) (از آنندراج ). تاخت آوردن بیخبر و ناگاه بر سبیل تاراج بود و غارت . (فرهنگ جهانگیری )(انجمن آرا) (از غیاث اللغات ) (از فرهنگ رشیدی ) (ازآنندراج ). مثل تاخت ترکان . (فرهنگ رشیدی ) (از غیاث اللغات ) (از انجمن آرا) (آنندراج ). تاخت کردن . (اوبهی ). و با لفظ آوردن و زدن و برداشتن و کردن مستعمل است . (آنندراج ). تاخت و تاراج سپاه بطور تعجیل و شتاب و بی خبر و ناگاه و جولان . (ناظم الاطباء):
ز باران هوا خشک شد هفت سال
دگرگونه شد بخت و برگشت حال
شد از رنج و تنگی جهان پر نیاز
همی بود از هر سویی ترکتاز.

فردوسی .