تایم اوت
توقف بازی یا مسابقه برای مدتی کوتاه با اعلام داور و درخواست مربی به منظور تذکر نکات فنی به بازیکنان ، درنگ . (فره ).
تحلیه
زیور بر نهادن ، زینت دادن .
تایمر
سوییچ ساعتی ، نوعی ابزار که به وسیله آن می توان دستگاهی را در فاصله زمانی معینی روشن یا خاموش کرد.
تتمه
باقی مانده از چیزی .
تخاره
= تخاری : اسبی که در آسیای مرکزی و تخارستان (طخارستان ) پرورش یافته : اسب تخاری .
ترجیع بند
شعری دارای چند بند با یک وزن واحد که هر بند با قافیه تازه شروع شود، و یک بیت در میان بندها عیناً تکرار شود.
تب خال
تاولی که بر اثر تب در کنار لب و دهان بوجود می آید.
تخاقوی ئیل
سال مرغ ، دهمین سال از سال های دوازده گانه ترکی .
ترذیل
پست شمردن ، خوار داشتن ؛ ج . ترذیلات .
تخت خام
1 ـ چرم دباغی شده . 2 ـ جاهل ، نادان .
تذکار
یاد کردن چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
نگه داشتن چیزی در ذهن . (تاج العروس ) (اقرب الموارد) (المنجد). ذکر نمودن ، و بکسر خطاست ، چرا که سوای تبیان و تلقای ، هیچ مصدری بر وزن تفعال بکسر نیامده مگر اسم جنس و صفات ، برین وزن اکثر می آید چنانکه تمثال و تمساح و تلعاب بمعنی بسیار بازی کننده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
ترسکار
کسی که از خدا می ترسد. مقدس و پارسا. (ناظم الاطباء). خاشع. متقی . ترسنده از خدا. ترسگار:
یکی جامه ترسکاران بخواست
بیامد سوی داور داد راست
نیایش همی کرد خود با پدر
بدان آفریننده دادگر.
فردوسی .
تحاکم
بهم [با هم ] به حاکم شدن . (زوزنی ). با خصم نزدیک حاکم شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). نزدیک حاکم شدن . (آنندراج ). ترافع.
تخت به تخت
طاقه طاقه ، واحدی برای شمارش جامه و پارچه .
ترسناک
مخوف و خوفناک و خطرناک و هولناک . (ناظم الاطباء).
بیمناک . هراسناک . وحشتناک . خائف: و پارسیان از وی سخت ترسناک بودند و هرگاه رجوع به بهرام کردندی و شکایتی نمودندی ایشان را تسکین دادی . (فارسنامه ابن البلخی ص 78).
پیل شاهی است لیک باهیبت
همه کس ترسناک از این صولت .
سنائی .