جستجو

غبب
گوشت زیر زنخ . غبغب . (برهان ). آن پوست که آویخته بود زیر گلو.(دهار). گوشت آویخته زیر ذقن و آن را طوق گلو نیز گویند و آن از لوازم حسن است . (غیاث ) (آنندراج ).گوشتی که زیر گلوی خروس و گاو فربه آویخته است . طوق زیر گلوی خروس و گاو و مردم . (منتهی الارب ). در خراسان از آن خروس را «لاری » و از آن مردم را غبغب و دو گلوله مانند دراز زیر گلوی بُز را دِگلون گویند:
میان زنخ در یکی گرد چاه
که از چاه یوسف نبد کم به جاه
بزیرش درآورده سیمین غبب
بلای دل و رنج جان را سبب .

شمسی (یوسف و زلیخا).

غایت قصوی
(ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) غایةالقصوی . کمال مطلوب . منتهی:
خداوندی که عزم وحزم و خشم او و خشنودی
رسیده بینی این هر یک به حدّ غایةالقصوی .

منوچهری .

غایم غایمک
نوعی بازی کودکان .
غبارات
علی الجمع، جائی به یمامة. (منتهی الارب ).
غبار نشاندن
گرد زدودن:
تخت گیرد کلاه بستاند
بنشیند غبار بنشاند.

نظامی .

غبت
غبة. رجوع به غبه شود.
غایة ما فی الباب
="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی غایة ما فی الباب در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
غایم کردن
(در تداول خانگی ) پنهان کردن . قایم کردن .
غبار افشاندن
گرد برانگیختن . گرد پاشیدن:
دی غباری بر فلک میرفت گفتم کاین غبار
مرکبان شه ز راه کهکشان افشانده اند.

خاقانی .

غبار نشستن
فرود آمدن گرد:
بپشتش برزنم دستی چو دانم
که بنشستست بر رویش غباری .

ناصرخسرو.

غب توران
موضعی است نزدیک خورالدبیل . (منتهی الارب ).
غایت مطلوب
نهایت خواسته . نهایت آرزو. کمال مطلوب . آرمان . هدف مطلوب:
غایت مطلوب من خدمت درگاه تست
ای در تو خلق را گشته به روزی ضمان .

خاقانی .

غاینسبورغ
رجوع به گاینسبره شود.
غبارانگیز
برانگیزنده غبار. گرد برانگیزنده . مجازاً افسرده شونده:
دل از لشکر غبارانگیز کرده
به عزم روم رفتن تیز کرده .

نظامی .

غبارنه
نوعی درخت . (دزی ج 2 ص 199 از ابن البیطار).
غبث
مسکه و پنیر به هم آمیختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آمیختن . (تاج المصادر بیهقی ).
غایت منی
نهایت آرزو. منتهای امید.
غایوس
نام دوتن : 1 - شخصی مقدونی (مکدونیه ) که پولس را در قرنتس ضیافت نمود در وقتی که رساله خود را به رومانیان می نوشت (رساله رومیان 16: 23) لهذا پولس وی را تعمید داده (اول قرنتیان (1: 14) وی با پولس بافسس شد و فتنه گران بر وی دست انداختند (کتاب اعمال رسولان 19: 29) وبا وجودی که اسم او همواره با ارسترخس ذکر میشود باز گمان میرود که او غایوس دربه ای باشد. (کتاب اعمال رسولان 20: 4) و بعضی را گمان چنان است که غایوس دربه ای مرد دیگری بوده است و نسبتی به این غایوس ندارد.
2 - شخصی که یوحنا نامه سیم خود را به وی نگاشت که این همان شخصی است که با پولس در سفر آخرش به فلسطین رفاقت نمود. (کتاب اعمال رسولان 20: 4) و آن کسی که با وی در وقت شورش در افسس مرافقه نمود شخص دیگری است که در مکدونیه (مقدونیه ) تولد یافته . و نیز برآنند که مهماندارش (رساله رومیان 16:23) یعنی همان که وی را تعمید داد (اول قرنتیان 1:14) شخص دیگری غیر از این دو نفر بوده است . (کتاب قاموس مقدس ص 632).
غبارالحلبة
="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی غبارالحلبة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
غباره
غبار. چوبی باشد که بدان خر و گاو رانند و چوبدستی را نیز گفته اند و به این معنی با زای نقطه دار هم آمده است . (برهان ).و در موید بالفتح و بالضم هر دو آمده . (آنندراج ). چوبی که بدان گاو رانند. (انجمن آرای ناصری ). در نسخه میرزا چوبی باشد که گاو بدان رانند. (سروری ). و رجوع به شعوری ج 2 ص 185 شود. مولف گوید: نقل فرهنگ سروری و شعوری از فرهنگ میرزا ابراهیم با راء مهمله غلط است و غبازه با زاء معجمه صحیح است چه صورت دیگراین کلمه گوازه و جواز و جوازه است . صاحب فرهنگ اسدی گوید: غبازه و گوازه چوب کاروان باشد. منجیک گفت : پردل [ کذا ] چون تاول است و تاول هرگز نرم نگردد مگر بسخت غبازه - انتهی . و دلیل دیگر که تایید این معنی میکند این است که صاحب فرهنگ اسدی چون در ترتیب لغت خود تنها نظر به آخر کلمات دارد رسمش این است که غالباً قصیده شاعر را میگیرد و قافیه های مشکل آن را یک یک شرح میدهد; در اینجا هم (این ) معامله شده است . کلمه قبل از غبازه ملازه است و مطلع همین قصیده را شاهد می آورد:
خواجه غلامی خرید دیگر تازه
سست دل و حجره حجره گردملازه (کذا).

منجیک .