جستجو
کد : DK-137435     

غبب


گوشت زیر زنخ . غبغب . (برهان ). آن پوست که آویخته بود زیر گلو.(دهار). گوشت آویخته زیر ذقن و آن را طوق گلو نیز گویند و آن از لوازم حسن است . (غیاث ) (آنندراج ).گوشتی که زیر گلوی خروس و گاو فربه آویخته است . طوق زیر گلوی خروس و گاو و مردم . (منتهی الارب ). در خراسان از آن خروس را «لاری » و از آن مردم را غبغب و دو گلوله مانند دراز زیر گلوی بُز را دِگلون گویند:
میان زنخ در یکی گرد چاه
که از چاه یوسف نبد کم به جاه
بزیرش درآورده سیمین غبب
بلای دل و رنج جان را سبب .

شمسی (یوسف و زلیخا).