جستجو

غول پیکر
آنچه یا آنکه بسیار بزرگ و مهیب باشد. غول آسا. کوه پیکر. رجوع به غول شود.
غوله دنگ
رجوع به غولدنگ و غول تشنگ شود.
غوطه ور شدن
غوطه خوردن . به آب فروشدن . فرورفتن در آب . سر به آب فروبردن . غوطه زدن . ناغوش خوردن:
در آن کو به خون غوطه ور شدنگاه
ز خون همچو خون بسته گردید راه .

میرزا طاهر وحید (از آنندراج ).

غوغول
تلفظ ترکی گگل . رجوع به گگل و قاموس الاعلام ترکی شود.
غولتاش
خود آهنین باشد که سپاهیان در روز جنگ بر سر نهند و آن را به ترکی دولغه خوانند. (فرهنگ جهانگیری ) (برهان قاطع) (آنندراج ).
غویا
(فرنسیسکو د...) تلفظ عربی گویا . رجوع به گویا و اعلام المنجد شود.
غوطه ور کردن
فروبردن چیزی یا کسی را در آب . سر در آب فروبردن . غوطه دادن . غوته دادن . رجوع به غوطه و غوته شود.
غوغولوغو
غوغولوغوغو. بانگ خروس . حکایت بانگ خروس . نام آواز خروس .
غول تشنگ
غولدنگ. آدم قدبلند بدترکیب . از معنی غول بمعنی دیو ماخوذ است . (از فرهنگ نظام ). قلتشن .
غولیا
تلفظ عربی گل که در قدیم به کشور فرانسه و بلژیک و ایتالیای شمالی اطلاق میشد. رجوع به گل و اعلام المنجد شود.
غویار
تلفظ عربی گویار . رجوع به گویار و اعلام المنجد شود.
غوغولوغوغو
بانگ خروس . حکایت بانگ خروس . غوغولوغو.
غولیات
تلفظ ترکی نام اروپایی گلیاث یعنی جالوت . رجوع به همین اسم و قاموس الاعلام ترکی شود.
غویان
غویانا. تلفظ عربی گویان . رجوع به گویان و اعلام المنجد شود.
غوطیون
ج ِ مذکر سالم عربی غوطی در حال رفع. طایفه گت که ملت آلمان را تشکیل میدهند. رجوع به گت و اعلام المنجد شود.
غوغة
="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی غوغة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
غولیت
فم الواد. شهری و بندری در تونس است و 5000 تن سکنه دارد. رجوع به گولت و اعلام المنجد شود.
غویانا
رجوع به غویان شود.
غولخانه
آنجا که غول باشد. محل غول و دیو. رجوع به غول شود:
چون از آن غولخانه جان بردی
صافی آشام رستی از دردی .

نظامی .

غویانه
تلفظ ترکی گویان . رجوع به همین اسم و قاموس الاعلام ترکی شود.