جستجو

غنمان
بمعنی غَنم و غُنم در حالت مصدری است . (از منتهی الارب ). رسیدن به غنیمت و فَی . (از اقرب الموارد).
غنیمات
موضعی است . (منتهی الارب ) (تاج العروس ). نام جایی در بلاد عرب است . (از معجم البلدان ).
غنضف
نام مردی . (منتهی الارب ) (تاج العروس ).
غنم بنی اسرائیل
در تداول تازیان به وَبر گفته میشودو آن جانوری است مانند گربه و کوچکتر از آن ، و دم وی کوتاه است . (از اقرب الموارد). رجوع به وَبر شود.
غنویده
خوابیده . (برهان قاطع). خفته . رجوع به غنودن و غنویدن شود:
بر خاک درت ملک تو گویی که به آرام
طفلی است در آغوش رقیبان غنویده .

انوری .

غنیمات غامدی
اعرابیی از قبیله غامد، وچوپان کسری بود. رجوع به عیون الاخبار ج 2 ص 371 شود.
غوآتماله
تلفظ ترکی گوآتمالا . رجوع به گوآتمالا و قاموس الاعلام ترکی شود.
غنظ
مشرف بر مرگ شدن . یا مشرف شدن کسی بر مرگ بسبب اندوه ، و رهایی یافتن او. (از اقرب الموارد).
  • رنجانیدن کاری کسی راو دشوار کردن و سخت اندوهگین گردانیدن . (از منتهی الارب ). غنظ الامر فلاناً; جهده و شق علیه ، فهو مغنوظ.
  • سخت خشمناک گردانیدن . غنظه فلان ; ملاه غیظاً. (از اقرب الموارد).
  • (اِ) اندوه سخت و لازم . (منتهی الارب ) . غم و اندوه دامنگیر. غم دایم . (از اقرب الموارد). اندوه که به مرگ و هلاک نزدیک گرداند سپس از آن نجات شود. (از منتهی الارب ). رجوع به عیون الانباء ج 1 ص 5 شود.
  • غنویه سدوسی
    (اِخ ) عبداللّه بن فضل بن سفیان بن منجوف ، مکنی به ابومحمد. وی در حدود سال 200 ه' . ق. درگذشت . او راست : کتاب المآثر و الانساب فی الایام . (از اسماء المولفین ج 1 ستون 438).
    غنیمت
    اموالی که مسلمانان در جهاد با کفار حربی به دست آورند. مال و خواسته که از دشمن گرفته شود. غنیمة. رجوع به غنیمة شود:
    غنیمت بر او بخش کو جنگ جست
    بمردی دل از جان شیرین بشست .

    فردوسی .

    غوآدارامه
    تلفظ ترکی گوآداراما که همان وادِی الرًّمل است . رجوع به وادی الرمل ، گوآدارما، قاموس الاعلام ترکی و الحلل السندسیة ج 1 ص 29 شود.
    غوآدالاجاره
    تلفظ ترکی گوآدالاجارا که همان وادی الحجاره یکی از شهرهای اسپانیاست . رجوع به وادی الحجاره ، قاموس الاعلام ترکی ، فهرست الحلل السندسیة و نخبة الدهر دمشقی شود.
    غوتیه
    تلفظ ترکی گوتیه . ادیب معروف فرانسوی . رجوع به گوتیه و قاموس الاعلام ترکی شود.
    غوآدالقنار
    تلفظ ترکی گوآدالکانار یا وادی القنار. نام جزیره ای در ملانزی . رجوع به وادی القنار و قاموس الاعلام ترکی شود.
    غورانی
    عبدالرحمن بن محمد مروزی ، مکنی به ابوالقاسم . از مشاهیر فقهای شافعی است . او راست : «اسرار الفقه » و «الابانة فی الفقه الشافعی ». وی به سال 461 ه' . ق. درگذشته است . (از قاموس الاعلام ترکی ).
    غوآدالقنال
    تلفظ ترکی گوآدالکانال یا وادی الکانال . نام شهری در اسپانیا. رجوع به وادی الکانال و قاموس الاعلام ترکی شود.
    غواس
    (یوم ...) روز که در آن شکست و هزیمت و خون واقع شود. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). روزی که در آن هزیمت و تشلیح (لخت کردن ) باشد. (از اقرب الموارد).
    غوث آباد
    دهی است از دهستان آختاچی بخش حومه شهرستان مهاباد که در 30هزارگزی جنوب خاوری مهاباد و 17500گزی جنوب باختری راه شوسه بوکان به میاندوآب قرار دارد. کوهستانی و هوای آن معتدل و سالم است . دارای 117 تن سکنه کرد می باشد. آب آن از چشمه تامین میشود. محصول آن غلات ، توتون ، حبوبات و شغل اهالی زراعت ، گله داری میباشد و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
    غور اردن
    یا غورالاردن . رجوع به غور (جایی میان قدس و حوران )، نخبة الدهر دمشقی و معجم البلدان شود.
    غوآدالکیویر
    تلفظ ترکی گوآدالکیویر که همان وادی الکبیر است . رجوع به وادی الکبیر، گوآدالکیویر، قاموس الاعلام ترکی و الحلل السندسیة ج 1 ص 29 شود.