جستجو

غوشه کردن
دوانیدن دو اسب با یکدیگر، و آن معروف است . (انجمن آرا) (آنندراج ذیل غوش ). با کلمه غوش بمعنی اسب جنیبت بی مناسبت نیست ، و در ترکی آذربایجانی غوشماق یا قوشماق بمعنی بستن دو یا چند چارپا به گاری یا درشکه و جز آن است و غوشا یا قوشا غالباً بمعنی همراه و جفت می آید، و معلوم نیست که ترکی است یا از فارسی گرفته شده است .
غوردیوس
تلفظ ترکی گردیوس . رجوع به گردیوس و قاموس الاعلام ترکی شود.
غوژک
در تاریخ بیهقی (چ غنی ص 285) آمده : و از کابل برفت امیر، و به پروان آمد، و آنجا پنج روز ببود با شکار و نشاط و شراب ،تا بندها و ثقل از بژغوژک بگذشتند، پس از بژ بگذشت ... همچنین در ص 404 از کتاب مذکور چنین آمده : وزیر برراه بژغوزک رفت . و در ص 558 چنین است : و از راه پژغوژک می آییم ... و از پژغوژک بگذشت . ترکیب بژغوژک بحال اضافه یعنی گردنه غوژک ، چه بژ که در فرهنگها با باءفارسی آمده است بمعنی گردنه کوه است (رجوع به پژ شود) و پژم نیز به همین معنی نوشته اند، و شاید کلمه یله بشم نام گردنه ای در نواحی قزوین ، و بشم که نام گردنه ای است در فیروزکوه مربوط به همین ماده باشد، و اما غوژک که در بعض نسخه های تاریخ بیهقی غورک با راء است ، گویا مقصود همان گردنه غوزک است که در تاریخ عتبی ذکر شده ، و در آنجا جنگی میان سبکتگین و چیپال اتفاق افتاده است . رجوع به تاریخ عتبی ص 22 شود. لیکن در کتابهای جغرافیایی که در دسترس بود نام این محل دیده نشد و نامهای شبیه به آن مانند غوزه ، غوره ، غورشک که در معجم البلدان یاقوت آمده ، مربوط به اینجا نیست . (حاشیه تاریخ بیهقی چ غنی ص 285). بیرونی در تحقیق ماللهند «ثنیة غوزک » بمعنی گردنه غوزک آورده است و کاملاً با آنچه بیهقی آورده منطبق است . وی گوید: از جبال نزدیکی کابل آبی جاری شود که آن را شعبه غوروند نامند، و آب گردنه غوزک و همچنین آب دره پنجهیر اسفل از شهر بروان (پروان ) نیز بدان می پیودند. و در «الجماهر» (صص 219 - 220) نیز شرحی درباره همین گردنه آمده است ، ولی در اینجا غورک به راء مهمله است .
غوردیوم
تلفظ ترکی گردیوم . رجوع به گردیوم و قاموس الاعلام ترکی شود.
غورمگس
نوعی از مگس سرخ مایل به سبزی ، و بعضی گویند: نوعی زنبور کوچک مانند مگس است که چشم کبود و رنگ سبز دارد. (از برهان قاطع). خرمگس . (آنندراج ) (انجمن آرا).
غوژون
تلفظ ترکی گوژن . رجوع به گوژن و قاموس الاعلام ترکی شود.
غوص کردن
فرورفتن در آب . (ناظم الاطباء).غوطه خوردن . غوطه زدن . رجوع به غوص شود:
گهرناید بکف بی غوص کردن .

کاتبی .

غوررسی
به تدقیق رسیدن کاری را. (آنندراج ). تفتیش کنه و حقیقت چیزی . رسیدگی دقیق. تفحص و استقصاء: جمعی نادان ندانند که غوررسی و غایت چنین کارها چیست ؟ (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 99). در باب انتظام مهام رعایا و غوررسی ضعفا و فقرا شرایط اهتمام بجای آورد. (حبیب السیر چ تهران جزء سوم از ج 3 ص 226).
غور ملح
آبی است متعلق به بنی عدویه . هیش بن شراحیل مازنی مازن بنی عمروبن تمیم گوید:
فان قتلت اخی ، اذ حم ّ مقتله
فلست اوّل عبدربّه قتلا
لقیته طیباً نفساً بمیتته
لما رای الموت لانکساً ولا وکلا
و قد دعوتک یوم الغور من ملح
الی النزال فلم تنزل کما نزلا
فلا عدمت امرءهالتک خیفته
حتی حسبت المنایا تسبق الاجلا
و لا اسنة قوم ارشدوک بها
سبل الفرار فلم تعدل بها سبلا.
غورزه
دهی است از دهستان آلحرم بخش کنگان شهرستان بوشهر که در 110هزارگزی جنوب خاوری کنگان و 4هزارگزی شوسه سابق بوشهر به لنگه قرار دارد.جلگه و گرمسیر است . سکنه آن 280 تن که بزبانهای فارسی و عربی سخن میگویند. آب آن از چاه تامین میشود.محصول آن غلات ، خرما و تنباکوست . شغل اهالی زراعت است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
غوری شانستی
رجوع به غورسانجی ، غورشانسی و طبقات ناصری شود.
غوسلار
تلفظ ترکی گسلار . شهری در آلمان واقع در هانور . رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
غوسمان
نام یکی از نهرهایی که از هریرود جدا میشود. رجوع به نزهة القلوب چ لیدن ج 3 ص 220 شود.
غوطالة
="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی غوطالة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
غورسانجی
نام سلطان رکن الدین پسر سلطان محمد رکن الدین پسر علاءالدین محمد خوارزمشاهی . به سال 601 ه' . ق. ولادت یافت و به سال 619 درگذشت . غوری شانستی نیز گفته اند. رجوع به رکن الدین ، خوارزمشاهیان و معجم الانساب زامباور ج 2 ص 318 شود. در تاریخ جهانگشای جوینی آمده : «بوقت آنک سلطان محمد از عراق بازگشت پسر خود سلطان رکن الدین را که غورسانجی نام او بود نامزد ملک عراق کرد...». محمد قزوینی در حاشیه ص 208 از همین کتاب آرد: در نسخ جهانگشا این نام به ضبطهای مختلفی آمده است ، از جمله : عورسانحی ، اعورسانسی ، اغورسایسی ، اعورسایسی ، اغورسایی ، در «نسوی » نسخه وحیده پاریس هشت مرتبه این نام مذکور است ، سه مرتبه : عورشانحی (ص 36، 97، 101) و سه مرتبه عورسانحی (ص 36) و یک مرتبه عورسایحی (ص 102) و یک مرتبه عورشایجنی (ص 177)، و در چ هوداس همه جا «غورشایجی ». نسخ طبقات ناصری : غورشانسی ، غورسباستی ، غوربشانسبتی . نسخ تاریخ گزیده : غورسامجی ، غورسانجی ، غورسایجی ، غوری سایجی ، غورسیانجی ، غورسانچی . نسخ حبیب السیر: غورسانجی ، غورسایخی . ضبط نام این شاهزاده علی وجه التحقیق معلوم نشد. کثرت اختلافات نسخ قدیم و جدید از جهانگشا وغیر آن چنانکه ملاحظه میشود بحدی است که اعتماد از همه آنها برداشته میشود، ولی دو نفر از قدمای مورخان که معاصر این شاهزاده بوده اند یعنی نسوی و صاحب طبقات ناصری وجه تسمیه ای برای این کلمه ذکر میکنند که برای متبحران در لغات ترکی راهی نشان میدهد و شاید ازروی این وجه تسمیه بتوانند ضبط حقیقی این کلمه را تعیین نمایند. نسوی گوید (نسخه پاریس sib 36 و چ هوداس ص 26): «و کان سبب تسمیة عورسانحی (کذا) انه ولد یوم وردت البشارة علی السلطان بتملک الغور». و در طبقات ناصری (نسخه پاریس متمم فارسی 182 ورق b 231) آمده : «ولادت او شبی بود که دیگر روز آن سلطان معزالدین محمد سام طاب ثراه از خوارزم بازگشت و در شهور سنه احدی و ستمائة او را بدان سبب غور شانسی (کذا) نام کردند یعنی غوری شکن » و در متن (متن جهانگشا چ قزوینی ) هیئت غورسانجی اختیار شد; بجهت آنکه این هیئت صریح یکی از نسخ جهانگشاست که هرچند جدید است ، ولی بالنسبه متقن و مضبوط است یعنی نسخه ه' ، و دیگر آنکه هیئت «سانجی » با کم و بیش اختلاف (سامجی ، سانشی ) در بسیاری از نسخ قدیمه غیر جهانگشای نیز چنانکه ملاحظه شد بنظر رسید، و بسیاری از معتبران مورخان نام این شاهزاده را گویا به همان ملاحظه مشکوکیت قرائت آن نیاورده ، به لقب رکن الدین اکتفا کرده اند، چون ابن اثیر و صاحب جامع التواریخ و صاحب وصاف و صاحب روضة الصفا و دیگران . و عجب آن است که ضبط نام این هر سه برادر یعنی جلال الدین منکبرنی و غیاث الدین پیرشاه و رکن الدین غورسانجی هرسه مشکوک است : و قرائت هیچکدام علی وجه التحقیق معلوم نیست ، و هیچیک از معاصران ایشان گویا از غایت شهرت در عصر خود به ضبط این اسماء نپرداخته اند و بعد از زوال دولت مستعجل ایشان چنان بسرعت ذکرشان از السنه و افواه افتاد که حتی نام ایشان را نیز مردم فراموش کردند و اکنون ضبط اسماء این سه برادر تقریباً یکی از الغاز لاینحل تاریخ شده است - انتهی . براساس قول صاحب طبقات ناصری که غورسانجی را غورشکن معنی کرده است ، میگوییم : سانجی در ترکی لغتی است از مصدر سانجمق (که با صاد نوشته میشود) بمعنی فروبردن و نصب کردن چیزی نوک تیز، و یا ممکن است آن را ترکیبی از سان (صان ) بمعنی شان و شهرت وجی ، علامت مبالغه ترکی دانست از این رو غورسانجی یعنی آنکه شهرت و شان مقابله با غور را دارد.
غوسنان
از قرای هرات است . (انجمن آرا) (آنندراج ) (معجم البلدان ).
غوطتان
رجوع به غوطه (آبی است از آن بنی عامر) شود.
غورستان
غور. نام ولایتی معروف نزدیک قندهار، در میان خراسان قریب به غزنین و غرجستان است . رجوع به غور و جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی تالیف لسترنج ص 443 شود.
غوسنانی
منسوب به غوسنان . رجوع به غوسنان و معجم البلدان شود.
غوطم غاته
یک نوع بازی مر شناگران را که یکدیگر را در آب فروبرند. (از ناظم الاطباء).