جستجو

ذهر
ذهرفوه ; سیاه شد دندانهای او.
ذی القبر
خَیف ُ ذی القبر. ناحیتی است در زیر خیف سلام و بدانجا نخلستانهاست و موز و میوه های فراوان دیگر دارد و آب آن از چشمه ها و قنوات است .
ذویهرع
موضعی است .
ذهل
درختی است خوشبوی . و نام دیگر آن بشام است . رجوع به بشام شود.
ذیاب
ذِئاب . ج ِ ذیب . گرگان: در وقت انتصاف روز بتیغ انتصاف قرب پنجهزار جیفه کفار بر صحراء آن مصاف طعمه کلاب و نجعه ذیاب کردند. (ترجمه تاریخ یمینی نسخه خطی مولف ص 201). رجوع به ذئاب شود.
ذی المقدمة
="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی ذی المقدمة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
ذی حق
صاحب حق. سزاوار. محقِ.
  • برحق. مقابل مبطل : ذی حق بودن در ادعائی یا نبودن .
  • ذه
    تیزی خاطر. زیرکی . نیک دانائی .
    ذهلان
    نامی از مردان عرب است .
    ذیاب الغضا
    بنوکعب بن مالک بن حنظلة. (منتهی الارب ).
    ذی حیات
    جاناوَر. جانور. زائلة. دارای حیات . زنده . خداوند زندگی .
  • ذی حیاتی در اینجا نیست ;احدی . هیچکس . متنفسی . دیاری . زنده ای . جانداری جنبنده ، پرنده ای پر نمی زند.
  • ذهاب
    ج ِ ذهبة، باران ریزه یا باران بسیار. (منتهی الارب ).
    ذهلت
    غفلت . (غیاث اللغات ).
    ذیابیطس
    [ از یونانی دیابین ] ذیابیطوس . دولاب . دولابیة. (منتهی الارب ). زلق الکلیة. برکاریه . (بحر الجواهر). دیابیطس . و بعضی آنرا مرادف سلس البول گفته اند و بعضی گویند ذیابیطس بیماری باشدمانا بسلس بول و فرق میان آن دو آن است که در سلس البول اختیار نمی ماند لکن در ذیابیطس بیمار را اختیارحبس و اراقة برجای است . ذیابیطس بیماریی باشد که درآن ترشح و استفراع بول بافراط است و محتوی ماده شکری و علاج آن مراعات پرهیز و احتماء ممتد و جدی است .
    ذیبا
    از پهلوی ، دیپاک . دیبا. دیباج .
    ذیخ
    گرگ. ذئب .
  • مرد دلیر.
  • اسپ نجیب نیکورفتار.
  • بزرگی .
  • بزرگسالی .
  • نام ستاره ای است سرخرنگ.
  • خوشه .
  • ذکر الضباع ; کفتار نر بسیارموی . نعثل . ج ، اَذیاخ ، ذیوخ ، ذَیَخَة:
    وَلدِت خلداً و ذیخاً فی تشتمه
    و بعده خزَراً یشتد فی العضد.

    (صفوان انصاری از البیان والتبیین ج 1 ص 41).

  • ذهاب و قصر
    بلوکی از کرمانشاهان که حد شمالی آن کردستان و شرقی کرند و جنوبی لرستان وغربی عراق است . آب و هوای آن گرم و کم ارتفاع باشد.مرکز آن قصر. و این ناحیت مسکن زمستانی سلاطین ساسانی بوده است . و ویرانه هائی از بناهای قدیم بدانجاست .
    ذهلول
    اسپ نیکورو. (منتهی الارب ). اسب نیک رو. (مهذب الاسماء). جواد از خیل .
    ذیابیطوس
    ذیابیطس .
    ذی بال
    رجوع به ذوبال شود.