جستجو

ذومقربة
="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی ذومقربة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
ذوو نبل
خداوندان نجابت:
و لو کنت فی بغداد قام لنصرتی
هنالک اقوام کرام ذوونبل .

ابن الصلاح .

ذوی الانیاب
خداوندان یشک .
ذویبان
تثنیه ذوئیب . نام دو آب است عرب را، یا بنوالاضبط را برابر جثوم .
ذومقول
صاحب زبان فصیح و گویا.
ذونهد
رجوع به ذونجب شود.
ذوهاش
موضعی است در شعر شمّاخ:
فایقنت ان ذاهاش منیتها.
و زهیرگوید:
عفا من آل فاطمة الجواءُ
فیمن فالقوادم فالحاءُ
فذوهاش فمیث عریتنات
عفتها الریح بعدک و السماء.
ذوی الاوتار
خداوندان زه . وترداران . رودجامگان . آلات موسیقی که زه کشیده دارند: و در برهان قاطع ذیل «جفت ساز» آمده است : نوعی از فنون و هنرهای سازندگی و صفتی از صفات ساز ذوی الاوتار است و آن سه نوع میباشد جفت ساز و راست ساز و یک و نیم ساز. نظامی آرد:
دگر نسبتی را که دانست باز
درآورد نغمه به آن جفت ساز

(اقبالنامه چ وحید ص 88).

ذویب الهذلی
(ابو...) رجوع به ابوذویب در همین لغت نامه شود. و در تاریخ جهانگشا این دو شعر از ابو ذویب آورده شده است :
و تجلدی للشامتین اریهم
انی لریب الدهر لا اتضعضع
و اذا المنیة انشبت اظفارها
الفیت کل تمیمة لا تنفع.
و آقای قزوینی در حاشیه گوید: البیتان من قصیدة مشهورة لابی ذویب الهذلی یرثی بها اولاده ، انظر خزانة الادب لعبد القادر البغدادی طبع بولاق ج 1 ص 202 و شرح شواهد المغنی للسیوطی چ مصر ص 92. (تاریخ جهانگشا چ لیدن ج 2 ص 279).
ذومقیدحان
لقب ملکی از ملوک حمیر.
ذونهدی
ابن القرطبه ، فی مقصوره و ممدوده (فعلی ) و (فعلاء) باختلاف معنی ، ذونهدی موضع. و امراءة نهداء عظیمة النهدین و ارض نهداء، کریمة مرتفعة - انتهی کلامه . (المرصع). و هم در حاشیه المرصع خطی آمده است : ذویهدی بیاء فی اوله ذکره عالم اللغویین و اظن ابن القرطبة لم یجد تقیده واللّه اعلم .
ذوهجران
ابن نسمی از بنومیثم بن سعد. یکی از اقیال و اذواء یمن است .
ذوی الجهل
نادانان . خداوندان جهل:
و ارباب هذا العلم مافتئوا کذا
یقاسون ما لاینبغی من ذوی الجهل .

ابن الصلاح .

ذویب بن شریح
(37 ه' . ق./ 657 م .) ذویب بن شریح الهمدانی : احد الاشراف الشجعان : من روساء همدان فی صدر الاسلام . قتل فی وقعة صفین و کان مع علی . (الاعلام زرکلی ج 1 ص 314).
ذونهیا
موضعی است نزدیک ذوسمر از نواحی عقیق.
ذوهجرتین
هر صحابی که هجرت حبشه و هجرت مدینة کرده است .
ذوی الحاجات
نیازمندان . حاجتمندان . ارباب حاجت . نیازومندان . حاجتومندان .
ذوید
رجوع به ذویدی شود.
ذوملینة
="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی ذوملینة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
ذونیرب
شریر. نمام . رجل ذونیرب ; مرد شریر و بد. (منتهی الارب ). و در تاج العروس آمده است : ذونیرب ; شریر، ای ذوشر و نمیمة، قال عدی ّ بن خزاعی:
ولست بذی نیرب فی الصدیق
و مناع خیر و سبابها.
قال . ابن بری صواب انشاده :
و لست بذی نیرب فی الکلام
و مناع قومی و سبابها
و لا من اذا کان فی معشر
اضاع العشیرة و اغتابها
ولکن اطاوع ساداتها
و لا اعلم الناس القابها.