جستجو

ذوهزرات
گول . زیان زده و مغبون در هر چیزی . و فیه هزرات ; او نیک کسلمند است . (منتهی الارب ). الهزرة... الکسل التام و انه لذو هزرات ; یغبن فی کل شی ... و فیه هزرات ای کسل . تاج العروس .
ذوی الحجی
ذوی العقول . اولوالالباب . خردمندان . صاحب خردان : الصبر احجی بذوی الحجی . و رجوع به ذووالحجی شود.
ذویدوم
قریه ای است معروف به یمن از اعمال مخلاف سنجان . و بعضی گفته اند نام رودی است بدانجا.
ذومنسم
رجوع به ذوات المناسم و ذوات الاخفاف شود.
ذونیرین
دوپود (جامه ). دیبود (معرب دوپود).
  • رجل ذونیرین ; سخت قوی . که شدت دو برابر حال اوست . (المزهر سیوطی ص 313).
  • ذوهزیم
    شهریست به یمن .
    ذوی الحقوق
    مستحقان . حقوران . صاحبان حق.
    ذویدی
    نسبت است بذویدبن سعیدبن عدی بن عثمان بن عمروبن طابخةبن الیاس بن مضر. و از اولاد اوست عبداللّه بن المعقل بن عبدنهم بن عفیف بن اسحم . و ابن الکلبی گوید: سحیم بن ربیعةبن عدی بن ثعلبة ذوید الذویدی . و محمدبن جریر طبری آرد: معقل به سال هشتم هجرت کمی قبل از فتح مکه درگذشت . وابوالذویدبن مالک بن منبه بن عطیف المرادی و باز راوی آن محمدبن جریر طبری است از اولاد فروةبن مسک بن الحرث بن سلمةبن الحرث بن الذوید و هو الذویدی . له صحبة و روایة عن النبی صلی اللّه علیه و سلم . (انساب سمعانی ).
    ذومنصبة
    ="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی ذومنصبة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

    برای جستجوی بهتر:
    - در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
    - در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
    - در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
    ذوهلاهل
    ذوهُلاهِلَة (اِخ ) یکی از اذواء یمن است .
    ذوی الحوافر
    صاحبان سم ها. صاحبان حافرها.
    ذویزن
    رجوع به ذوالیزن شود.
    ذومهدم
    لقب پادشاهی از حمیر.
  • لقب پادشاهی از حبش .
  • ذووالارحام
    سید شریف جرجانی در تعریفات گوید: ذووالارحام فی اللغة بمعنی ذوی القرابة مطلقاً و فی الشریعة هو کل قریب لیس بذی سهم و لا عصبة - انتهی . و ابوالفتوح رازی در تفسیر آیه شریفه: و اولوا الارحام بعضهم اولی ببعض فی کتاب اللّه ، (قرآن 8/75)، گوید و خداوند رحم ها و خویشان بهری از بهری اولیترند، یعنی در باب میراث هر چه نزدیکتر باشند بمتوفی بمیراث اولیتر باشند. چون جهت استحقاق میرات قرابت است و مساس رحم [ و هر چه ] قرابت قریب تر باشد و رحم ماس ترمرد بمیراث اولیتر باشد و این آیه دلیل است بر آنکه میراث بقرابت باشد اگر عصبه باشد و اگر نباشد و اگرتسمیه باشد او را و اگر نباشد برای آنکه تسمیه را حکم نباشد با قرابت قریب و آنان که با ما موافقت کردند در توریث ذوی الارحام از فقها عصبه را استثنا کردندو ذوالسهام و ما این استثنا نکردیم برای آنکه دلیل نیست موجب استثنا را، و این آیه ناسخ است حکم میراث را بنصرت و هجرت چنانکه بیان کردیم در باب اول . و آنکه ایشان اعرابی را از مهاجر میراث ندادندی و آنانکه گفتند ولایت در آیت نصرت است دون ولایت میراث گفتند هر دو آیت محکم است و آیه اول منسوخ نیست به این آیه . عبداللّه زبیر گفت سبب نزول آیه آن بود که در جاهلیت دو مرد با هم دوستی کردند. با یکدیگر شرط کردندی که هر کس را که از ایشان وفات باشد صاحبش میراث او برگیرد خدای تعالی این آیه فرستاد و آن حکم باطل کرد... و اولو الارحام از لفظ خود واحد ندارد واحد ذو باشد.
    ذوهلیان
    رجوع به بِل ّ شود.
    ذوی الروح
    جانوران . جانداران .
  • غیر ذوی الروح ; آنچه جان ندارد چون جماد.
  • ذویسان
    ذویوسان . قریه ای از صنعاء یمن .
    ذووالاًّکال
    روسای قبائل جاهلیت که از غنائم خود را چهار یک (مرباع ) برگرفتندی .
    ذوهمان
    در البیان والتبیین آمده است : و قیل لذوهمان : ما تقول فی خزاعة؟ قال : جوع و احادیث . (البیان والتبیین ج 1 ص 22).
    ذوی العاهات
    خداوندان عاهت . آفت زدگان . خداوندان آفت .