(ع ص ) نعت فاعلی از حرّ. گرم . (دهّار). مقابل بارد، سرد. مولوی آن را در مقابل برد آورده است:
خصم و یار و نور و نار و فخر و عار
تخت و دار و برد و حار و ورد و خار.
یکی از امزجه نه گانه قدماء اطباء. و آن بر دو گونه است : حار بالفعل ، چون آتش و حارّ بالقوّة، چون فلفل . (مفاتیح العلوم خوارزمی ). کار دشوار. موی مِنخَرین . (منتهی الارب ). آب گرم . (مهذب الاسماء). حادّ و حار، از اتباع ، تب دار را از تناول اغذیه حادّ و حارّ پرهیز سزد. گرم کننده . (غیاث ). رمد حار; چشم درد حادّ. تب حارّ; تب تُند.