جستجو

تاریخ قرون جدید
یا تاریخ جدید که از زمان کشف قاره آمریکا تا امروز بسط می یابد.
تاریخ یونان
در آغاز یونانیان دوره نسل ها را حساب میکردند. هردوت چنین بیان میکند که دوران هر سه نسل برابر با یک قرن گردد «دنی دالی کارناس » زمان یک نسل را 27 سال میداند. دولت یونان سال اجتماعی واحدی نداشت . جای دارد که دوران ها را بوسیله برگزار شدن بازیهای المپیک که در حدود هر چهار سال اجرا می شد تعیین کنند. آغاز و شروع این رسم از 776 ق.م . بود، آخرین المپیاد که دویست و چهل ونهمین المپیاد بود بسال 400 م . بوده است . یک مبداء تاریخی دیگری هم در میان یونانیان وجود دارد که آن تاریخ «سلوسیدها» است که از 312 ق.م . شروع میگردد. از ابتدای دوره رومن این تاریخ بکلی بقسمت های شرقی یونان منتقل گردید و بجای تاریخ جنگ آکتیوم و تاریخ های ولایتی و بلدی که قبل از آن وجود داشت قرار گرفت .
تاریک رو
تیره رو. روسیاه . (آنندراج ). سیه روی و ترش روی و سخت روی . (ناظم الاطباء):
همچو این تاریک رویان روی من
تیره بود و تارفام و بی صقال .

ناصرخسرو.

تاریک و روشن
اوائل بین الطلوعین: فلان صبح تاریک و روشن از خانه بیرون رفته شب برمی گردد. (فرهنگ نظام ). رجوع به تاریک روشن شود.
تاریخچه
(از: تاریخ + چه ، پسوند تصغیر) تاریخ کوتاه . تاریخ مختصر: تاریخچه معادن ایران . تاریخچه حکومت مشروطه .
تاریخ قرون وسطی
درباره ادواری بحث میکند که مابین تاریخ قدیم و تاریخ جدید قرار دارد. رجوع به قرون وسطی در ردیف خود شود.
تاریخ یهود
دوره های «یوم السبت » (استراحت و تعطیل روز هفتم ) و «یوبیل » (جشنی که در مذهب یهود در هر پنجاه سال یک بار برای پرداخت قروض و میراث و آزادی غلامان برپا میشد) به یهودیان اجازه داد که از برقرار ساختن مبداء تاریخ صرف نظر کنند، آنها گاهی خروج خود را ازمصر مبداء تاریخ قرار میدادند و گاهی اسارت خود در بابل را (597 ق. م .) حساب میکردند و گاهی بنای دومین معبدشان را (508 ق. م .) و گاهی از هنگام آزادی خود بوسیله «ماکابه » (143 ق.م .) مبداء قرار میدادند ولی پس از قرن یازدهم مبداءتاریخ خود را آغاز آفرینش عالم قرار دادند. مولف کشاف اصطلاحات الفنون در ذیل کلمه تاریخ آرد: و از آنجمله تاریخ یهود است و سالهای آن شمسی حقیقی و ماههایش قمری است و نام ماههای آن عبارتند از: تسری ، مرخشوان ، کسلیو، طیبث ، شفط، آذر، نیسن ، ایرسیون ، تموز، آب ، ایلول و موجب وضع آن اینست که چون موسی قوم خود را از فرعون نجات داد و فرعون و قوم او غرق شدند مردم را بدین روز بشارت داد و آن را گرامی شمرد و عید گرفت و آن در شب پنجشنبه 15 ماه نیسن بود که در آن وقت ماه با غروب آفتاب طالع شده بود و ماه در برج میزان و آفتاب در برج حمل قرار داشت ، در این هنگام خوشه گندم رسیده و نزدیک درو بود و در مصر این امر مقارن اوائل حمل است ، آنها ناگزیر بودند که سال شمسی را با ماههای قمری بکار برند و در بعضی از سالها ماه زائدی را کبیسه گیرند تا زمان عبادات آنان تغییر نکند وسال کبیسه را عبور و غیرکبیسه را بسیطه می نامیدند ودر نوزده سال هفت ماه قمری را کبیسه می گرفتند به ترتیب بهزیجوج کبائس . لیکن عرب ماه زائد را بر تمام سال می افزودند و یهود همیشه ماه ششم را که آذر است برای این منظور بکار برند و درنتیجه در سال دو آذر پدیدآید یکی آذر کبس که آنرا زاید شمرند و پس از آن آذراصل که آنرا از ماههای اصلی سال بحساب آورند و پس از آن نیسن است و ابتدای سال آنها بین اواخر «آب » و «ایلول » سال رومی متغیر است و اما بعضی از یهودان مانند مسلمانان ماهها را از رویت هلال گیرند، بی آنکه به تفاوتی که در اقالیم روی میدهد توجه کنند و در زمان موسی علیه السلام نیز چنین بود ولی بیشتر ایشان به ترتیب اهل حساب بعضی از ماهها را 30روزه و بعضی را 29 روز گیرند تا ابتدای ماهها در تمام دنیا تغییر نکند.بنابراین ماهها قمری و بسیطه است ولی ایشان هر یک از بسیطه و کبیسه را ناقصه و معتدله و کامله قرار میدهند و بسیطه ناقصه شنجه (358) روز، بسیطه معتدله شند (354)، بسیطه کامله شنه (355)، کبیسه ناقصه شفح (388)، کبیسه معتدله سفه (385)، کبیسه کامله شفه (385) روز است ، پس روزهای هر یک از ماههای «تسری » و «شفط» و «نیسن » و «سیون » و «اوب » سی روز و آذر کبیسه یی هم سی روزی است و ماههای «طیبث » و «آذر» اصلی و «ایرو» و «تموز» و «ایلول » کلاً بیست ونه روزی است و ماه «مرخشوان » در سنه معتدله 27روزی است و «کسلیو» هم در همین سنه سی روزی است و روزهای آن در سنه زایده سی روزی و در سنه ناقصه 29روزی است . درنتیجه ماهها را در سنه بسیطه تا آخر مرتب کرده اند و در سنه کبیسه مانند ماههای عربی به ماه زاید مرتب کرده اند یعنی درسنه بسیطه ماه اول را 30روزی و دومی را 29روزی بهمین ترتیب تا آخر سال بسیطه ولی در سال کبیسه فقط ترتیب دو ماه پنجم و ششم کبیسه ئی تغییر می یابد زیرا هر یک از آن دو سی روزی است و در سنه ناقصه از بسیط و کبیسه ماههای دوم و سوم 29روزی است و در کامله هر یک از آن دو سی روزی است و چنین قرار دهند که اول ایام سال یکی از روزهای شنبه و دوشنبه و سه شنبه و پنجشنبه باشد ولاغیر، و همچنین پانزدهم نیسن باشد که در نزد ایشان فقط یکشنبه یا سه شنبه یا پنجشنبه یا شنبه باشد و در این هنگام آفتاب در برج حمل و قمر در برج میزان است و آن یا روز استقبال یا روز قبل و یا بعد از آنست و گاهی هم بندرت بسبب کبس به اوائل ثور و عقرب کشیده میشود و مبداء تاریخ آن ها از پیدایش حضرت آدم است و گمان برند که بین هبوط آدم و زمان حضرت موسی یعنی زمان خروج بنی اسرائیل از مصر که زمان غرق فرعون است 2448 سال است و بین موسی و اسکندر 1000 سال دیگر. (کشاف اصطلاحات الفنون چ احمد جودت ج 1 صص 67 - 68).
بیرونی در التفهیم آرد: ماههای جهودان هیچ از اندازه خویش نگردند، سال ایشان دو گونه است ، یکی بسیطا بعبری ای بسیطه و دیگر عبورا ای کبیسه . و هر یکی از این هر دو گونه سه قسم شود، نخستین «حسارین » ای ناقصه و کم و این آنست که اندرو هر یکی از ماه «مرحشون » و «کسلیو» کم باشدبیست ونه روز. و دوم «شلامیم » ای تمام . وگر او را زاید نام کردندی خوبتر بودی . و این آنست که اندرو هر یکی از این دو ماه که گفتیم تمام باشد سی روز. و سوم «کسدران » ای معتدله بر حال خویش . و این آنست که این دو ماه اندرو بر آن اندازه بود که در جدول نهادیم ، مرحشون کم و کسلیو تمام . و این شرطها از آن لازم همی شود که روا ندارند سر سال را که بروز یکشنبه یا چهارشنبه یا آدینه آید و هیچ ماه دیگر تا از نهاد خویش نگردد. (التفهیم چ جلال همایی ص 232). رجوع به تاریخ قمری شود.
تاریک رود
محلی میان سیاه رود و «اُسکولک » کنار راه قزوین به رشت در 301500گزی طهران .
تاریکه
ده کوچکی از دهستان جوانرود بخش پاوه شهرستان سنندج . کوهستانی ، سردسیر است و 44 تن سکنه دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
تاریخ خراجی
سنه مالیه . سنه خراجیه . سال خراجی . فصل دریافت خراج و مالیات . تقی زاده در گاه شماری آرد: علاوه بر آنکه بر اثر انتشار علوم یونانی و مخصوصاً علم نجوم بین مسلمین ، آنها ناقص بودن سال 365روزه از سال شمسی حقیقی و نقائص و معایب این حساب را در عمل دریافته و از طرف دیگر عملی نبودن کبیسه 120ساله را متوجه شدند مداومت خلفاء به افتتاح خراج در ایران در نوروز (شاید به پیروی ساسانیان در اواخر سلطنتشان که نوروز در ماه اول تابستان بوده ) باآنکه نوروز در قرن سوم و چهارم هجری ببهار افتاده بود موجب کلفت و زحمت دهقانان ایران گردیده و بدین جهت مکرراً در ثابت کردن محل نوروز در سال شمسی و اجرای کبیسه رومی در سال ایرانی اقدام شد. نه تنها جلو رفتن نوروز و تغییر موقع شروع به اخذ و جمع مالیات بلکه اساساً عدم تناسب سال و ماه قمری با امور عرفی و مخصوصاً با امر خراج که در واقع طبعاً مربوط به امر زراعت و بدست آمدن محصول بود و اشکال عظیم اخذ خراج و پرداخت رواتب با سال و ماه قمری و بنابراین لزوم وضع بنیان امور مالی دولت بر اساس سال شمسی در طول تاریخ دوره اسلامی و طی قرون همیشه از گاهی بگاهی نظر اولیای امور ممالک اسلامی را جلب نموده و ملوک و ولات را بر آن میداشت که سال شمسی را مدار عمل قرار دهند. بقول بیرونی از عهد هشام بن عبدالملک خلیفه اموی (105 - 125ه' . ق.) شکایت دهاقین ایران در باب جلو افتادن نوروز بلند شد و به خالدبن عبداللّه قسری (که در سالهای 106 - 120 ه' . ق. والی عراق بود) شکایت بردند و او بهشام نوشت ولی چنانکه ذکرش گذشت هشام جرات نکرد که اجازه اجرای کبیسه بدهد. در زمان خلافت هارون الرشید (170 - 193 ه' . ق.) باز ملاکین ایران به یحیی بن خالد برمکی وزیر، متوسل شده و خواستار شدند که نوروز را دو ماه عقب تر ببرد و وی خواست این کار را بکند ولی دشمنان وی او را متهم ساختند که تعصب زردشتی دارد، لذاترسید و از اقدام به این عمل خودداری نمود. بعدها متوکل علی اللّه خلیفه عباسی در سنه 243 ه' . ق. در نتیجه داستانی که بیرونی بنقل از صولی و حمزه اصفهانی شرح داده حکم اجرای کبیسه داده و خواست نوروز را در17 ژوئن رومی (حزیران ) ثابت گرداند ولی بعلت وفات وی کار پیشرفت نکرده و انجام نیافت تا عاقبت المعتضد باللّه در سنه 282 کبیسه راجاری ساخته و نوروز یعنی اول فروردین ماه را که در آن سال مطابق 12 آوریل بوددر 11 ژوئن (که در موقع وفات یزدگرد در آن جا بوده ) یعنی بجای اول خردادماه سال 264 یزدگردی قرار داده وبواسطه اتخاذ کبیسه ای نظیر کبیسه رومی در همانجا ثابت ساخت و مقرر شد که بعدها موقع افتتاح خراج همیشه از آن تاریخ باشد و این سال معتضدی ظاهراً برای امر مالیات در جریان ماند.
سال خراجی - این اصطلاح معتضد در واقع فقط برای تاخیر نوروز و ثابت کردن آن در فصلی که مناسب جمع مالیات باشد بوده نه برای تغییر یا اصلاح تاریخ ، ولی در صورت استعمال سال شمسی برای امور دیوانی یک اقدام اساسی دیگر نیز لازم بود یعنی اگر سال شمسی و قمری هر دو با تاریخ هجری حساب شود طبعاً طولی نمی کشد که بین این دو تاریخ (سال قمری هجری و سال شمسی هجری ) اختلاف پیدا میشود و چون ظاهراً در ممالک اسلامی از قرون اولای اسلام در عمل خراج سال شمسی معمول بوده و در مصر با سال قبطی و در سوریه و فلسطین با سال رومی و در ایران با سال ایرانی عمل میشده (چنانکه آثار آن جسته جسته در کتب تواریخ دیده میشود)، ناچار برای رفع اشکال فوق و جلوگیری از اختلاف بین دو تاریخ یعنی سال هلالی و سال خراجی بایستی تدبیری اندیشیده شود ورنه علاوه بر اختلاف دو تاریخ با جلو رفتن آغازسال شمسی در طی سال قمری که بمرور زمان به آخر سال قمری نزدیک تر شده پس از 33 سال اصلاً بسال آینده می افتاد (مثلاً پس از آنکه نوروز در اواخر ذی الحجه یک سال قمری واقع شد در سال آینده اصلاً نوروزی واقع نشده بلکه نوروز آینده در محرم سال بعد از آن می افتد) مالیات سال سی ویکم خراجی در سال سی ودوم هلالی و مالیات سال سی ودوم در سی وسوم جمعآوری میشد و هکذا و اگر در شماره سالهای مالی انقطاعی قائل نشوند بایستی در سال قمری فلان تاریخ هجری که عمل میکنند مالیات آن سال را به اسم و تاریخ سال قبل بنامند و بتدریج مالیات هرسال خراجی در سال قمری می افتد که شماره تاریخ آن یک یا دو یا سه سال بیشتر از شماره تاریخ سال خراجی مزبور است و چون از طرف دیگر از کبیسه که در حکم نسیئی شمرده می شد احتراز داشته و نمی توانستند در هر دو سه سال یک بار سال قمری را 13ماهه بگیرند ناچار متوسل بوسیله دیگری شدند...: از اوائل امر که ملتفت این اختلاف شدند مقرر داشتند که در هر 33 سال یک سال خراجی را از حساب بیندازند یعنی از شماره خارج کرده عدد بعد را بگیرند، یعنی مثلاً سال سی ودوم را سی وسوم بنامند و به این طریق در تاریخ اختلافی پیدا نشده و تاریخ سال هلالی و سال خراجی یکی میماند. در تجارب الامم ابوعلی مسکویه (چ عکسی لیدن 1917 م . ج 6 ص 250) در ضمن وقایع سال 350 ه' . ق. گوید که حسن بن محمد مهلبی (وزیر خلیفه مطیع للّه ) سال پنجاه خراجی را (که منظور سال 350 ه' . ق. است ) بسال 351 نقل کرد.
در تاریخ وصاف نیز بهمین عمل مهلبی اشاره نموده ولی آنرا منحصر بفرد پنداشته و گوید که بین تاریخ هلالی در تمام ممالک ایران زمین نه سال تفاوتست ولی در بغدادیک سال از سالهای خراجی از میانه جستن (طفره نظامی ) کرده اند و لهذا حالا سال 693 خراجی مطابق 701 هلالی است در صورتی که «بر قیاس معهود اقتضای آن کردی که مطابق سنه 702 بودی ». مشروحترین تفصیل راجع به این عمل و بطور کلی به سنه خراجیه در کتاب خطط مقریزی مندرج است و بنابر آن چون در عهد خلیفه عباسی متوکل علی اللّه چندین سال ملاحظه کردند که مالیات هر سال (بعلت اینکه سال شمسی در اواخر سال قمری شروع می شد) در سال آینده جمعآوری میشود لهذا بحکم خلیفه سنه 241 رابه سنه 242 نقل کردند (یعنی در واقع یک سال بر عددسالهای خراجی افزوده یا بعبارةاخری یک عدد در میانه گذشته و در سلسله اعداد سالهای تاریخ خراجی دو پله یک جا جستند) و گوید که اول دوره قبل از آن در 208ه' . ق. در عهد خلیفه مامون بود (ولی از اجرای این عمل در آن موقع صریحاً خبری نمیدهد)، و نوبت آینده در 275 ه' . ق. بود که باز بایستی یک سال جسته و سال بعد را بگیرند ولی غفلت کرده و اجرا ننمودند و اختلاف به 279 انتقال داد، و باز گوید موقع اجرای همین کار در دوره آینده سنه 307 بود که بایستی آن سال 308 شمرده شود (ولی باز خبر صریحی از اجرای آن در آن سال نمیدهد اگرچه نسخه فرمانی را که بایستی در این باب صادر شود درج کرده است ). پس از آن نقل سال 350 را بسال 351 از طرف مهلبی ذکر و منشور راجع به این امر را که از طرف خلیفه صادر شده و ابواسحاق صابی انشاء کرده عیناً درج می کند. این عمل یعنی اسقاط یک سال خراجی را از طی حساب بقول مقریزی «ازدلاق» می نامیدند و اگرچه مقریزی در یک موضع گوید که خلفاء همیشه این کار را در موقع خود اجرا می کردند (از بیانات خود او معلوم میشود که از اجرای مرتب این عمل که بایستی در سر هر دوره 33ساله صورت پذیرد گاهی غفلت می شده و بلکه بعدها اصلاً بطوری اهمال شد که فرق بین تاریخ خراجی و تاریخ هلالی بچندین سال رسید چنانکه در ضمن همان فصل شرح میدهد که در مصر در سال 501 باز بواسطه اهمالی که در دوره قبل در اجرای عمل «ازدلاق» شده بود دو سال (یا چهار سال ؟ ) اختلاف پیدا شده بود و لذا حکم به نقل سال 499 خراجی (497 ؟ ) به 501 صادر شد و نص منشور مفصل خلیفه فاطمی (الاًّمر باحکام اللّه ) را در این باب ثبت نموده است و نیز گوید که در سنه 567 ه' . ق. سال خراجی سنه 565 خراجی را به 567 نقل کردند تا هر دو سال مطابق شده و دو اسم از میان برود و تا 33 سال دیگر یکی بمانند. ظاهراً در ممالک شرقی اسلامی و از آنجمله ایران بعد از اجرای عمل تطبیق در سنه 350 از طرف مهلبی این عمل اهمال و متروک شده (و یا منتهی یک بار دیگر هم یا در نوبت آینده مثلاً در حدود 383 یا قدری پس و پیش از آن و یا در موقع دیگر باز اجرا شده است و بس )، چه در کتب تاریخی جسته جسته بفرق متزاید سال خراجی و سال هلالی برمی خوریم چنانکه در تاریخ سلاجقه کرمان تالیف محمدبن ابراهیم چندین بار ذکر وقایع با تاریخ و سال و ماه آمده و در بعضی موارد با تطبیق آن با تاریخ عربی و قمری هجری و از ملاحظه این فقرات دیده میشود که در قرن پنجم و ششم فرق عمده بین دو تاریخ پیدا شده بوده است و هرچه بیشتر می گذرد فرق بزرگتر می شود تا آنکه در سال 601 ه' . ق. سال خراجی به 595 رسیده بوده است و در سنه 701 وقتی که غازان خان در اصلاح این کار و تاسیس تاریخ جدیدی با سال شمسی اقدام کرد چنانکه در تاریخ وصاف ذکر شده سال خراجی 692 بوده و شاید در نواحی مختلف اختلاف دو تاریخ فرق داشته یعنی در بعضی عمل «ازدلاق» را در موقعی بحکم امیر آن ناحیه اجرا کرده و در دیگری اهمال نموده باشند و ظاهراً غازان خان بعلت همین اختلاف تواریخ و مخصوصاً بعلت اختلاف تاریخ خراجی و هلالی مصمم شد برای امور عرفی و دولتی تاریخ خراجی را با تاریخ قمری مطابق نموده یعنی «ازدلاق»های فوت شده را یکجا اجرا کرد و ظاهراً سال 692 راسال 701 نامید. «هامر پورگستال » تاریخ خراجی را همان تاریخ معتضدی فرض کرده و در ضمن شرح تاریخ ایلخانی غازانی گوید که فرق سال شمسی و قمری تا زمان معتضد به 9 سال رسیده بود و از زمان معتضد تا سنه 701 که 420 گذشته بود بایستی باز13 سال اختلاف حاصل شده باشد ولی اختلاف سال معتضدی (که در این مدت با آن عمل میشد) با سال قمری هجری فقط9 سال بود چنانکه در سنه 702 ه' . ق. سال معتضدی (منظورش همان سال خراجی است ) 693 بود یعنی چهار سال خطا در آن واقع شده بود و این خطا بوسیله تاریخ جدیدغازانی برطرف شد.
از مندرجات فوق دیده میشود که استعمال سال خراجی در ممالک اسلامی از قرن سوم تا هشتم (اقلاً) جاری بوده است چنانکه در تاریخ قم که ذکرش گذشت (چ تهران ص 149) اسناد قدیمه ای راجع به جمع مالیات درج گردیده که در ایام خلیفه عباسی المقتدر (295-320 ه' . ق.) نوشته شده و در آنها سخن از «سنه خراجیه » میرود و بنابر قول مولف زیج اشرفی که در سنه 702 ه' . ق. (یعنی یک یا دو سال بعد از تاسیس تاریخ غازانی ) تالیف شده (برحسب آنچه بلوشه در فهرست نسخ فارسی کتابخانه ملی پاریس از آن کتاب نقل کرده است ) تاریخ خراجی در فارس رواج کامل داشته و سال شمسی بوده که در دوایردولتی مستعمل بود و آن در سنه 371 بعد از طوفان در عهد خسرو پرویز ایجاد شده است . در تاریخ وصاف نیز حتی پس از تاریخ غازانی باز ذکر سال خراجی هست چنانکه در ص 404 از همان کتاب گوید: «در شهور اربعوتسعین وستمائه خراجی که امروز بعرف خاص آن را سنه ثلث خانی غازانی گویند...». گینزل در کتاب سابقالذکر گوید که سال مالی به اسم سنه خراجیه در مصر از طرف خلیفه فاطمی العزیز (365-386 ه' . ق.) و در ممالک عراق و ایران در عهد خلیفه عباسی الطائع لامر اللّه (363-381 ه' . ق.) تاسیس شده که هر دو سال شمسی بوده و در مصر با ماههای قبطی و در ایران با ماههای ایرانی شمرده می شد و در مصر از اول محرم سنه 366 ه' . ق. جاری و معمول شد تا در سنه 501 ه' . ق. در عهد مستهر «؟ » منسوخ گردید. بودن آخرین «ازدلاق» در عهد طائع معقول و محتمل است چه در سنه 601 ه' . ق. فرق دو تاریخ بهفت سال رسیده بود و این فرق علامت قریب 230 سال اهمال است . (از گاه شماری صص 156 - 163). رجوع به تاریخ غازانی و تاریخ جلالی و تاریخ شمسی و تاریخ قمری شود.
تاریخ قمری
مولف کشاف اصطلاحات الفنون در ذیل کلمه سنه آرد: ماه قمری حقیقی عبارتست از زمان جدایی ماه از خورشید از وضع مخصوصی به نسبت خورشید مانند اجتماع و هلال تا باز بدان وضع مخصوص بازگردد و این وضع در نزد اهل شرع و بادیه نشینان عرب همان هلال است و بهمین سبب آنرا ماه هلالی نامند و سال حاصل از اجتماع آنرا سال هلالی خوانند،و در نزد حکمای ترک عبارت از اجتماع حقیقی است که مدار آن بر حرکت تقویمی مخصوص بماه است و پوشیده نماند که نزدیک ترین اوضاع ماه بخورشید از نظر ادراک همان هلال است زیرا اوضاع دیگر از قبیل مقابله و تربیع و جز اینها را نمیتوان دریافت جز برحسب تخمین زیرا ماه بر نور تام تا قبل از مقابله و پس از آن دیرزمانی باقی نمی ماند همچنین دیگر اوضاع هم بدین منوال باشد اما وضع ماه هنگام دخول «تحت الشعاع » هرچند در این خصوص مشابه وضع هلالی است ولی ماه در وضع هلالی مشابه موجود بعد از عدم است و مولود خارج از ظلمت بدین سبب هلال را مبداء نخستین قرار داده اند و ماه قمری وسطی که آنرا حسابی نیز نامند، عبارت از زمان مابین دو اجتماع وسطی است و آن مدت سیر ماه بحرکت وسطای آن که 29 روز و 12 ساعت و 44 دقیقه است و هرگاه این را در 12 ضرب کنیم 354 روز و 8 ساعت و 48 دقیقه بدست آید و این حاصل سال قمری وسطی است که آنرا حسابی نیز نامند و این نسبت بسال شمسی حقیقی ناقص است . و ماه قمری اصطلاحی آنست که در آن صرفاً عدد ایام را در نظر گیرند بی آنکه حرکت قمر را مبنا قرار دهند از این رو منجمان مبداء سال قمری اصطلاحی را اول محرم گیرند و محرم را 30روز و صفر را 29 روز الخ بحساب آرند و در هر 30 سال بر ذوالحجه یازده بار یک روز افزایند و بنابراین ذوالحجه یازده بار سی روزی است و سالی را که در آن بر ذوالحجه یک روز افزوده اند سال کبیسه نامند و گفته اند که ماه اصطلاحی عیناً همان ماه وسطی است جز اینکه اگربخواهند از ماه به ایام تعبیر کنند ناچار شوند که ماهها را نیز بگیرند و شرح آن چنین است که هرگاه کسر از نصف تجاوز کند آنرا یک گیرند و کسر زاید بر ایام در یک ماه 31 دقیقه و 50 ثانیه است . و اگر آنرا در 24 منحط ضرب کنیم 12 ساعت و 44 دقیقه بدست می آید و چون کسر زاید بر نصف روز بوده است آنرا یک روز گرفته اند و ماه اول یعنی محرم را 30 روز گرفته اند و ماه دوم 29 روز باشد زیرا کسر زاید درنتیجه محاسبه نقصان محرم از میان رفته است و ضعف باقیمانده کسر بر نصف باقی ماند و همچنین الی آخر. پس اگر کسر زاید فقط نصف باشد و ماهی را سی و ماهی را 29 روز بگیرند در آخر سال کسری باقی نمی ماند. ولی حقیقت آنست که نسبت به نصف 44 دقیقه زاید است و از اینرو هرگاه این دقایق را در 12 یعنی عدد ماهها ضرب کنند و از حاصل در هر 60 دقیقه یک ساعت استخراج کنند 8 ساعت و 48 دقیقه بدست آید و این 15 و16 بیست وچهار ساعت شبانه روز باشد و کمترین عددی که از آن استخراج شود 15 و 16 است و آن ماه سی روز است پس خمس آن 6 و سدس آن 5 است و مجموع آنها 11 است پس در هر سال از ساعات زاید بر ماههای دوازده گانه یک روز کامل بدست آید و هرگاه ساعات زاید بیش از نصف روز در سال بشود در این سال روز زایدی تعیین کنند چنانکه در سال اول چیزی زیاد نشود زیرا کسر کمتر از نصف است و در سال دوم یک روز می افزایند چه بیش از نصف است و بر همین قیاس ... و ترتیب سالهای کبائس را به رقوم جُمًّل بیان کرده و آنرا بهزیجوج (ادوط) یعنی کبایس عرب خوانده اند. پس آشکار شد که نتیجه هر دو اصطلاح یکی است . (کشاف اصطلاحات الفنون چ کاپیتان نودلی ج 2 صص 723 - 724).
تقی زاده در کتاب گاه شماری آرد: سال قمری ; می توان مسلم فرض کرد که در بدو امر سال قمری (نظیر سال عربی اسلامی ) ایجاد شده ولی ظاهراً در بین مردم زراعت پیشه و گله دار که اساس کارهایشان بر روی فصول طبیعی است باید بزودی ترتیب کبیسه ای ایجاد شده باشد و اولین شکل گاه شماری که از آن در قوم اوستایی خبر داریم و اثرش باقی است «گاه شماری اوستایی قدیم » است که مربوط بفصول شمسی است و بظن قوی سال قمری و شمسی ، یعنی قمری کبیسه دار بوده است ، ترتیب کبیسه برحسب قیاس بگاه شماری بابلی و غیره میتوان حدس زد که بدواً قاعده معینی نداشته و اختیاری بوده یعنی از گاهی بگاهی در هر سه یا چهار یا دو سال که بعقب ماندن ماهها از موقع طبیعی خود توجه میشد روسا و ریش سفیدان قوم یا مغها یک ماه بر سال اضافه میکردند ولی ممکن است بعدها ترتیب معینی و دوره منظمی برای کبیسه (چنانکه در بابل نیز چنان بود) اتخاذ شده باشد. (گاه شماری صص 100-101). بیرونی سال قمری را سال اصطلاحی دانسته ، در التفهیم آرد: و اما سال اصطلاحی آنست به نهاد مردمان که دوازده بار چند ماه طبیعی است . و اندازه وی سیصدوپنجاه وچهار روز است و پنج یک روز و شش یک او جمله کرده و این یازده تیر بود اگر شباروزی سی تیر بود. و این سال را سال قمری خوانند. (التفهیم ص 221).
... و اما اندر سال قمری از آن پنج یک و شش یک روز، بسیوم سال روزی تمام شود و روزگار سال ، سیصدوپنجاه وپنج روز. وز آن چیز کی بماند که از وی افزونست وز آن دو کسر بششم سال نیز روز دوم تمام . و همچنین تا آن کسر سپری شود بیازده روز [ چون سی سال بگذرد ] و آن سالها که سیصدوپنجاه وپنج روز باشد کبیسه های عرب خوانند. نه از قبل آنکه ایشان بکار همی برند یا بردند ولکن از جهت خداوندان زیجها که بر سال تازیان شمارها برآرند که بدین کبیسه ها محتاج باشند.
نسی چیست ؟ تفسیر او سپوختن و تاخیر کردن است و معنیش آنست که سال قمری از سال شمسی یازده روز بتقریب پیشتر آید وزین جهت ماههای تازی بهمه فصلهای سال همی گردید. بتقریب سی وسه سال و هر ماهی که نامزد کنی او را بهر فصلی یابی و بهر جای از آن فصل ، وجهودان را اندر توریة فرموده آمده است که از آن روزها گرد آید که میان سال قمری و سال شمسی اند. و آن سال را که کبس کنند بزبان عبری «عبور» نام کردند. و معنیش آبستن بود. زیرا که آن ماه سیزدهم را که بر سال زیادت شد تشبیه کردند ببار زن که افزوده است بشکم او. و بدین کبس کردن سال بجای آید از پس آنک بیشتر شده باشد. و جهودان همسایه عرب بودند اندر یثرب که مدینه پیغامبر است صلی اللّه علیه وسلم ، پس عرب خواستند که حج ایشان هم بذی الحجه باشد و هم بخوشترین وقتی از سال و فراخترین گاهی از نعمت و ز جای نجنبند تا تجارت وسفر بر ایشان آسان بود. این کبیسه جهودان بیاموختندنه بر راهی باریک ولکن بود اندر خورامیان . و آن بدست گروهی کردند بلقب «قلامس » ای «دریامغ» و آن شغل پسراز پدر همی یافت و این شمار نگاه همی داشت چون کبیسه خواستی کردن بخطبه اندر گفتی فلان ماه را تاخیر کردم و اگر از ماهی حرام بودی مثلاً محرم ، گفتی محرم راسپوختم و او را حلال کردم زیرا که بسالی که دو محرم بود نخستین حلال باشد. زیرا که چهار حرام است و آن دیگر که بحقیقت صفر است محرم گردد و بر این بودند تا آنگه که اسلام آنرا باطل کرد بسال نهم از هجرت و این سال حجةالوداع است که پیغامبر علیه السلام جهان را و امت خویش را بدرود کرده است و هرکه ماههای قمری اندر سال شمسی بکار دارد او را چاره نیست از این کبیسه کردن بماهی قمری . (التفهیم چ جلال همایی صص 222 - 226). ... سال از دو بیرون نیست ، یا قمری یا شمسی . و قمری از دو گونه بیرون نیست نخستین ساده که دوازده ماه باشد چنانکه مسلمانان بکار همی دارند و نیز ترکان «برسوی » و اندازه این قمری ساده بر حال میانگی سیصدوپنجاه وچهار روز [ است . آنگاه گاه پنجاه وسه آید و گاه پنجاه وپنج بی قصد مردمان این زیادت و نقصان روز را. و دیگر ] گونه از سال قمری نسی کرده و سیزده ماه شده و این را هندوان و جهودان بکار دارند و نیز یونانیان اندر روزگار قدیم و تازیان به جاهلیت و کافری . (التفهیم ایضاً ص 235). ... ماه دو گونه است ، یکی طبیعی و یکی اصطلاحی چنانک مردمان یک با دیگر نهاده اند. اما طبیعی آنست که قمر بُعدی دارد از آفتاب سوی شرق یا سوی مغرب وز آنجا برود تا بهمان بعد بدان جهت بازآید ماه تمام شده باشد. ولکن شکلهای نور اندر قمر ماننده بعدهای او بود از آفتاب . پس ماه آنست که قمر بدو کرانه او بیکی شکل بود ازنور و یکی جهت از آفتاب و بدین مدت هم بر این حال سوم بار نبود. و مردمان بعادت از این شکلها ماه نو گزیدند به استعمال زیرا که همچون آغاز است دیگر اشکالها را. و از وی تا بهمچون اوی به شکل و به نهاد بیست ونه روز است و نیم روز و چیزکی اندک بر آن زیادت و چون نیمه روز بکار بردن میان روزهای تمام دشخوار بود،جمله دو ماه پنجاه ونه روز شمرند. یکی ازین دو ماه سی روز و دیگر بیست ونه روز و این تقدیر بحسب رفتن میانه است هم آن قمر و هم آن شمس و اما برفتن مختلف چون ماه را بدیدار چشم داری ، بود که دو ماه پیوسته یا سه ماه ، تمام آید یا کم ... (التفهیم ایضاً ص 220).
تاریفا
طریف . شهری استوار در اسپانْی (اندلس ) بر کنار تنگه جبل الطارق که 11700 تن سکنه دارد. رجوع به طریف در ذیل کلمه «اسپانْی » شود.
تاریک روز
تیره روز. (آنندراج ).غمگین . سیه روز و سیه بخت . (ناظم الاطباء):
دل تاریک روزم را شب آمد
تن بیمارخیزم را تب آمد.

نظامی .

تاریکی
(از: تاریک + «'ی »، پسوند مصدری ) پهلوی تاریکیه ، گیلکی تاریکی ، فریزندی و نطنزی تاریکی ، یرنی تاریکی ، گورانی تاریکی . ظلمت . تیرگی . سیاهی . (حاشیه برهان قاطع چ معین ). و بدین معنی در آنندراج نیز آمده است ضد روشنی . تیرگی و سیاهی در شب وغیره . (فرهنگ نظام ). کدورت . تیرگی . مقابل صفا و روشنی . دجیة. دجمة. دجنة. دجن . دخی . دیسم . دیجور. دعلج .دعلجه . دغش . دلس . طرقة. طرفسان . طرفساء. طرمساء. طخاطخ . طسم . طلمساء. طنس . طخیة. طفل . ظلام ٌ طاخ . عظلمة.عجاساء. عشو. عشواء. غیهم . غدراء. غبش . غبسة. غبس . غسف . غیهب . غیهبان . غیطول . (منتهی الارب ):
بدان مهربان رخش بیدار گفت
که تاریکی شب نخواهی نهفت .
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 2 ص 340).
بتاریکی اندر یکی کوه دید
سراسر شده غار ازو ناپدید.

فردوسی (شاهنامه ایضاً ج 2 ص 353).

تاریخ دار
مورخ . (آنندراج ). دارنده تاریخ . نگارنده تاریخ . تاریخ نویس . کسی که تاریخ نویسد.
تاریخ کردن
توریخ . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار).
تاریک
اکثر استعمال آن بمعنی تیره است مثلاً هرچه تاریک باشد آنرا تیره توان گفت بخلاف آنچه تیره بود همه آنرا تاریک نمی توان گفت چنانکه تاریک رو بمعنی روسیاه . (آنندراج ). در استعمال ، این لفظ خاص است و لفظ تیره عام ، چرا که هر چیز که تاریک باشد آنرا تیره می توان گفت و آنچه تیره باشد آنرا تاریک نمی توان گفت . (از چراغ هدایت از غیاث اللغات ). محمد معین در حاشیه برهان قاطع آرد: از تار + 'یک (نسبت )، پهلوی تاریک از تار، در اوستا تاثرا (بارتولمه 650) (نیبرگ 223) (اساس اشتقاق فارسی 370)، سنگسری توریک ، سرخه ای تاریک ، شهمیرزادی تاریک (کتاب 2 ص 195)، اشکاشمی تاریکان (پیش از طلوع فجر) (گریرسن 98)، گیلکی تاریک ; تیره ، تار، ظلمانی ، کدر - انتهی . ضد روشن . تار و تیره و جائی که روشن نباشد. (از فرهنگ نظام ). تار. تاران . تارون . تاره . تاری . تارین . (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ). مقابل روشن . سیاه . ظلماء. مظلم . عکامس . هائع. غبس . مردن . دلهم . دخیاء. دجوجی . دجداجه . داجیه . دجی . دحمس . دحمسه . دامج . ادموس . دامس : دحامس ; شبهای تاریک . مغلندف ; سخت تاریک . مغلظف ; سخت تاریک . مغدرة; شب تاریک . بحر دجداج ; دریای سیاه و تاریک . (منتهی الارب ):
آبکندی دور و بس تاریک جای
لغزلغزان چون در او بنهند پای .

رودکی .

تاریک روشن
تاریک و روشن . صبحگاه که هنوز هوا تمام روشن نشده است . آن وقت از صبح که هوا گرگ و میش است . آن گاه صبح که هوا نه تاریک تاریک و نه روشن روشن است .زمانی از صبح که تاریکی و روشنایی بهم آمیخته بود. بین الطلوعین .
  • (اصطلاح نقاشی ) سایه روشن .
  • تاریکی بینایی
    نقصان فعل حاسه بینائی : کُمْنة; تاریکی بینایی . (منتهی الارب ).
    تاریخ دان
    داننده تاریخ . شناسنده تاریخ . مورخ .