جستجو

تازه کند بکرآباد
دهی جزء دهستان اوزومدل بخش ورزقان شهرستان اهر است که در 8500گزی شمال خاوری ورزقان و 8هزارگزی راه ارابه رو تبریز به اهر واقع است . کوهستانی و معتدل است و 254 تن سکنه دارد، شیعه ، ترکی . آب آن از چشمه . محصول آن غلات و حبوبات . شغل اهالی زراعت و گله داری . صنایع دستی گلیم بافی . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
تازه کند شجاع الدوله
دهی از دهستان اواوغلی بخش حومه شهرستان خوی است که در 4هزارگزی شمال خاوری خوی و 2800گزی شمال باختری شوسه خوی بجلفا واقع است . جلگه و معتدل و مالاریائی است و 312 تن سکنه دارد، شیعه ، ترکی . آب آن از نهر پیجک . محصول آن غلات ، حبوبات ، زردآلو. شغل اهالی زراعت و گله داری . صنایع دستی جوراب بافی . از راه شهر میتوان اتومبیل برد.راه ارابه رو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
تازه کندی
دهی جزء دهستان مواضعخان بخش ورزقان شهرستان اهر است که در 21هزارگزی جنوب ورزقان و 12500گزی شوسه تبریز به اهر واقع است . کوهستانی و معتدل است و 321 تن سکنه دارد، شیعه ، ترکی . آب آن از چشمه . محصول آن غلات . شغل اهالی زراعت و گله داری . راه آن مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
تازیانه آتش
حدّت زبانه آتش :
تپیدن دل ما صائب اختیاری نیست
به تازیانه آتش کباب میگردد.

صائب .

تازه ساز
نوساز. نوساخته . نوساختمان : بِنائی تازه ساز. خانه تازه ساز. عمارت تازه ساز.
تازه کند بوزتپه
دهی از دهستان مرکزی بخش میانه شهرستان تبریز است که در 6هزارگزی شمال باختری میانه و 2هزارگزی ارابه رو میانه - بستان آباد واقع است . کوهستانی و معتدل است و 114 تن سکنه دارد،شیعه ، ترکی . آب آن از کوه (برف و باران ). محصول آن غلات ، نخودسیاه ، بزرک ، عدس . شغل اهالی زراعت و گله داری . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
تازه کند شریف آباد
دهی جزء دهستان کلخوران بخش مرکزی شهرستان اردبیل است که در 9هزارگزی شمال اردبیل و 3هزارگزی شوسه خیاو- اردبیل واقعاست . جلگه و معتدل است و 489 تن سکنه دارد، شیعه ، ترکی . آب آن از رودخانه . محصول آن غلات و حبوبات . شغل اهالی زراعت و گله داری . راه ارابه رو محل ییلاق ایل جانم خانم لیلار میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
تازه گرداندن
تازه گردانیدن . تازه کردن . تجدید کردن . احیا کردن . پس از منسوخ بودن از نو معمول داشتن:
بکفرش زاول ایمان آرد آنگه
چو ایمان گفتی ، ایمان تازه گردان .

خاقانی .

تازیانه زدن
کسی را با تازیانه سیاست کردن و تنبیه نمودن . (ناظم الاطباء): دیده بود که امیر محمود با معدل داد که وی عامل هرات بود و به ابوسعید خاص ... چه سیاست ها راندن فرمود از تازیانه زدن و دست و پای بریدن و شکنجه ها. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 124).
تازه سخن
مجازاً، خوش سخن . نیکوگفتار. تازه گوی . نوپرداز:
گفتم کامروز کیست تازه سخن در جهان
گفت که خاقانی است بلبل باغ ثنا.

خاقانی .

تازه کند تالوار
دهی از دهستان دول بخش حومه شهرستان ارومیه است که در 51هزارگزی جنوب خاوری ارومیه و 2500گزی باختر شوسه ارومیه بمهاباد واقع است . کوهستانی و سردسیر، سالم است و 20 تن سکنه دارد، سنی ، کردی . آب آن از قنات و چشمه . محصول آن غلات ، توتون ، چغندر. شغل اهالی زراعت . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
تازه کند شیخ الاسلام
دهی از دهستان گاودول بخش مرکزی شهرستان مراغه است که در 1850گزی جنوب مراغه و 3هزارگزی خاور شوسه مراغه بمیاندوآب واقع است . دره ، معتدل ، مالاریائی . 181 تن سکنه دارد، شیعه ، ترکی . آب آن از رودخانه مردی . محصول آنجا غلات ، کشمش ، بادام ، زردآلو. شغل اهالی زراعت . صنایع دستی آن جاجیم بافی . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
تازه گردانیدن
تازه گرداندن . تازه کردن . احیا کردن . پس از منسوخ بودن از نو معمول داشتن : و ابن حاتم مردی مسلمان عادل بود و در میان مردمان سنت مصطفی (ص ) تازه گردانیدی . (تاریخ سیستان ). و این یوسانوس چون باز با قسطنطنیه رسیدکیش ترسایی تازه گردانید. (فارسنامه ابن البلخی ص 71). اسباب سیاست سلاطین آل سلجوق را بلواحق رسوم ستوده خویش تازه و زنده گردانید. (راحة الصدور راوندی ).
-تازه گردانیدن نعمت ; تجدید نعمت . ارزانی داشتن آن . نعمت بخشیدن : و از اول نعمتی که خدای تعالی بر من تازه گردانید دوستی پدر و مادر بود. (کلیله و دمنه ). رجوع به تازه و ترکیبات آن و تازه گشتن شود.
تازیانه زرین
مجازاً اشعه خورشید است:
به سر تازیانه زرین
شاه گردون گرفت عالم صبح .

خاقانی .

تازه سکه
زری که بتازگی سکه زده باشند، و آنرا در هندوستان سکه عالی خوانند.(آنندراج ). جدیدالضرب . (ناظم الاطباء). نقره یا طلا که تازه سکه زده باشند. مجازاً، نو. تازه:
هزار بوسه ازو تازه سکه میخواهد
چها که نیست بخاطر گدای خط ترا؟

وحید (از آنندراج ).

تازه کند تهم
دهی جزو بخش مرکزی شهرستان زنجان است که در 24هزارگزی شمال زنجان و 24هزارگزی راه عمومی واقع است . کوهستانی و سردسیر است و 85 تن سکنه دارد، شیعه ، ترکی . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات . شغل اهالی زراعت . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
تازه کند صولت
دهی از دهستان قوریچای بخش قره آغاج شهرستان مراغه است که در 33هزارگزی شمال باختری قره آغاج و 7500گزی جنوب شوسه مراغه بمیانه واقع است . کوهستانی ، معتدل ، مالاریائی است و 200 تن سکنه دارد، شیعه ، ترکی . آب آن از چشمه . محصول آن غلات ، نخود، بزرک . شغل اهالی زراعت . صنایع دستی آن جاجیم بافی . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
تازه گردیدن
نو شدن . تازه گشتن . نو گشتن . نو گردیدن . تجدیدشدن .
  • مجازاً بمعانی ذیل آید: بنوی پدید آمدن . حادث شدن . اتفاق افتادن : رسول از بلخ رفت ...پنج قاصد با وی فرستادند چنانکه یکان یکان را بازگرداند با اخباری که تازه می گردد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 297). همچنانکه از سبب ها حالها تازه گردد اندر تن مردم آنرا امراض گویند، از امراض نیز حالها تازه گردد، آنرا اعراض گویند. (ذخیره خوارزمشاهی ).
  • مجازاً، خوش و خرم شدن . تابناک شدن:
    ورا چون تن خویش داری بمهر
    بفرمان او تازه گردَدْت چهر.

    فردوسی .

  • تازیانه کردن
    تازیانه زدن . (ناظم الاطباء). رجوع به تازیانه زدن شود.
    تازه شدن
    باطراوت شدن . خرم شدن . شکفته و خرم شدن . تازه گشتن . تازه گردیدن:
    وز آن روی دارا بیامد براه
    جهان تازه شد یکسر از فر شاه .

    فردوسی .