جستجو

تازه دم
تازه نفس و با قوت و طاقت . (ناظم الاطباء). کسی که تازه واردکاری شده و هنوز خسته نشده است . (فرهنگ نظام ).
  • چای و غیره که تازه دم شده . (فرهنگ نظام ).
  • تازباز
    مغلم و غلام باره را گویند. (برهان ) (آنندراج ). تازباره . بچه باز و غلام باره . (فرهنگ نظام ):
    شاعرکی تازباز و یافه درایم .

    سوزنی .

    تازه آباد آصف
    دهی از دهستان سارال بخش دیواندره شهرستان سنندج است که در 20هزارگزی جنوب باختری دیواندره و دوهزارگزی کانی کبود واقع است . کوهستانی و سردسیر است و 110 تن سکنه دارد، سنی ، کردی . آب آن از چشمه . محصول آن غلات ، لبنیات . شغل اهالی زراعت ، گله داری .راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
    تازه آباد قراگول
    دهی از دهستان حسین آباد بخش حومه شهرستان سنندج است که در 27هزارگزی شمال خاوری سنندج و یکهزارگزی قراگل واقع است . کوهستانی و سردسیر است و 130 تن سکنه دارد، سنی ، کردی . آب آن از رودخانه و چشمه . محصول آن غلات ، حبوبات ، لبنیات . شغل اهالی زراعت و گله داری . صنایع دستی زنان جاجیم بافی . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
    تازه بنیاد
    بنیاد نو. اساس تازه :
    بداد جهان آفرین شاد باش
    جهان را یکی تازه بنیاد باش .

    فردوسی .

    تازه دماغی
    دانائی و خوشحالی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
    تازبازی
    بچه بازی . رجوع به تازباز شود.
    تازه آباد آوریه
    دهی است از دهستان اسفندآباد بخش قروه شهرستان سنندج که در 15هزارگزی جنوب باختری قروه و کنار راه مالرو عمومی و خط تلفن قروه به سنقر واقع است . کوهستانی و سردسیر است و 200 تن سکنه دارد، کردی ، آب آن از چشمه . محصول آن غلات ، لبنیات . شغل اهالی زراعت و گله داری ، صنایع دستی آن قالیچه بافی .راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
    تازه بوم
    جا ومقام تازه . منزل خوش و نیک . سرزمین خرم:
    بفرمود تا نامداران روم
    برفتند صد مرد از آن تازه بوم .

    فردوسی .

    تازه رای
    صاحب فکر نو و تازه . صاحب فکر روشن و خوش:
    مهان را همه چشم بر سوفرای
    از او گشته شاد و بدو تازه رای .

    فردوسی .

    تا زدن
    تا کردن .
    تازه آباد بزنقران
    دهی است از دهستان حسین آباد بخش دیواندره شهرستان سنندج که در 11هزارگزی شمال حسین آباد و کنار شوسه فعلی سنندج به سقّز واقع است . کوهستانی و سردسیر است و 100 تن سکنه دارد، سنی ، کردی . آب آن ازچشمه و محصول آن غلات ، حبوبات ، لبنیات . شغل اهالی زراعت و گله داری است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
    تازه آباد قوری چای
    دهی از دهستان ییلاق بخش حومه شهرستان سنندج است که در 32هزارگزی خاور سنندج و 10هزارگزی شمال شوسه سنندج و همدان واقع است و جلگه و سردسیر است و 500 تن سکنه دارد، کردی . آب آن از چشمه . محصول آن غلات . شغل اهالی زراعت وگله داری و صنایع دستی زنان قالیچه ، جاجیم ، گلیم بافی . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
    تازه بهار
    گل از نو شکفته . (ناظم الاطباء).
  • نوبهار. رجوع بهمین کلمه شود.
  • زمین آرایش یافته از بهار مجدد. (ناظم الاطباء).
  • مجازاً زیباروی و باطراوت را گویند:
    ای تازه بهار سخت پدرامی
    پیرایه دهر و زیور عصری .

    منوچهری .

  • تازرت
    نوعی ماهی بمغرب . (از دزی ج 1 ص 138). ابن بطوطه در رحله آرد: مردم [ جزیره طیر واقع در خلیج فارس ] بامداد و شام نوعی ماهی شکار می کردند که به فارسی آنرا شیرماهی خوانند... و آن مشابه ماهیی است که ما (مردم مغرب ) آنراتازرت نامیم . (از رحله ابن بطوطه چ مصر ج 1 ص 169).
    تازه آباد پیرتاج
    دهی است از دهستان سیستان شهرستان بیجار که در 46هزارگزی جنوب خاوری حسن آباد سوگند و 3هزارگزی جنوب رودخانه قزل اوزن واقع است . کوهستانی و سردسیر است و 240 تن سکنه دارد، شیعه ، ترکی .آب آن از چشمه . محصول آن غلات ، لبنیات . شغل اهالی زراعت ، گله داری . صنایع دستی زنان قالیچه و جاجیم بافی .راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
    تازه آباد کریم آباد
    دهی از دهستان ییلاق بخش قروه شهرستان سنندج است که در 24هزارگزی باختر قروه بین سرآب قحط و تازه آباد سرآب قحط واقع است . جلگه و سردسیر است و 35 تن سکنه دارد، کردی . آب آن از چشمه . محصول آن غلات ، لبنیات ، توتون . شغل اهالی زراعت ، گله داری . صنایع دستی آن قالیچه و گلیم بافی است .راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
    تازه پرواز
    از مرکبات تازه . (آنندراج ). بتازگی پر و بال بازکرده و از سر نو پروازکرده . (ناظم الاطباء):
    عرفی بگیتی از خلد آمد که بازگردد
    غافل که تازه پرواز گم سازد آشیان را.

    عرفی (از آنندراج ).

    تازه رخسار
    تازه رخ . تازه روی . خوشرو. گشاده رو. زیباروی:
    بر سر زانو بچندین عزتش جا می دهند
    تازه رخساران بچشم پاکبین آئینه را.

    صائب (از آنندراج ).

    تازردیه
    موشکی بساحل دریای اطلس . رجوع به دزی ج 1 ص 138 شود.