جستجو

تاریک جان
تیره جان . (آنندراج ). تباه . خراب . تیره ضمیر. سیه دل . (ناظم الاطباء). اندوهگین . جان تاریک . گمراه . عاری از صفا و خرد:
به آن روشنی خیزد از وی صدا
که تاریک جانان شوندش فدا.

امیرخسرو (در تعریف فانوس از آنندراج ).

تاریک فام
تیره رنگ. سیاهرنگ:
جدا گشت تیغ شهی از نیام
برون شد خور از میغ تاریک فام .

(گرشاسبنامه ).

تاریم
نام یکی از رودهای بزرگ آسیا واقع در چین است . (فرهنگ نظام ). نهری بشمال شرقی ترکستان : ترکان ایغور که به آئین مانوی اعتقاد داشتند و بر روی هم متمدن ترین اقوام ترک و مغول بودند، مسکن ایشان شمال شرقی ترکستان شرقی حالیه و شمال دریاچه «لب نور» و نهر «تاریم » یعنی شهرهای «تورخان » و «بیش بالیغ» (گوچن حالیه ) و... (تاریخ مفصل ایران از استیلای مغول تا اعلان مشروطیت تالیف عباس اقبال ج 1 ص 8). فضای محصور بین جبال تیان شان و کوئن لن و نجد پامیر یعنی حوزه نهر تاریم وشعب آن ... (تاریخ مفصل ایران ایضاً ص 4). در نیمه قرن دوم هجری جماعتی از ایشان (قوم ایغور) بحدود ترکستان هجرت کردند و در حوزه نهر تاریم و نواحی پرآب خرم آن قرار گرفتند و آن نواحی را از دست تخارها که قومی آریایی نژاد بودند و تمدن و زبان مخصوصی داشتند، گرفتند و برای خود در ترکستان شرقی دولتی معتبر تشکیل دادند. (از تاریخ مفصل ایران ایضاً ص 16). اویغور یا ایغور بضم همزه ، طوایفی بودند از تاتار که در ترکستان شرقی با تخارهای آریایی مخلوط شده و خط سریانی را با تصرفی اندک آموخته بودند و تمدن نیمه آریایی بوجود آورده بودند و در شهرهای تورخان و کوجا و بیش بالیغ در حوزه نهر تاریم سکونت داشتند و چنگیزخان آن دولت را برانداخت . (از سبک شناسی بهار ج 3 ص 167 حاشیه 1). رجوع به ایران باستان ج 3 ص 2260 و ایران در زمان ساسانیان کریستن سن ، ترجمه رشید یاسمی ص 148 شود.
تاریخ شمسی
حساب زمانی که به اعتبار حرکت زمین بدور خورشید و بقول قدما حرکت شمس بدور زمین حاصل آید. تاریخ هجری شمسی محاسبه تاریخ است از سال هجرت پیغمبر بحساب سالهای شمسی .
مولف فرهنگ نظام در ماده «شمسی » آرد: «سالی که به اعتبار چهار فصل ناشی ازحرکت زمین است ، چون در علم هیئت قدیم شمس را دور زمین گردان میدانستند و فصول را نتیجه آن سال ، فصول را شمسی میگفتند مقابل قمری که دوازده گردش دوری قمر بوده ». مولف کشاف اصطلاحات الفنون در ذیل کلمه سنه آرد: سال شمسی دوازده ماه شمسی و سال قمری 12 ماه قمری است و هر یک از ماههای شمسی و قمری بحقیقی و وسطی و اصطلاحی تقسیم میشوند و بدین قیاس هر یک از سالهای شمسی و قمری نیز بر سه تعبیر مزبور اطلاق شود، بنابراین ماه شمسی حقیقی عبارت از مدت قطع خورشید بحرکت تقویمی خاص آن در یک برج است و مبداء آن هنگام حلول خورشید به اول آن برج است ، از این رو منجمان چنین قراردهند که خورشید در نصف النهار نخستین روز ماه در درجه نخستین آن برج باشد خواه هنگام نصف النهار بدان متصل شده باشد یا پیش از آن در شب گذشته یا در روز گذشته آن بعد از نصف النهار روز قبل هرچند بمیزان یک دقیقه باشد ولی عامه بدین شرط قائل نیستند و مبادی ماهها را ایامی گیرند که خورشید در آنها در اوائل برج باشد خواه هنگام نصف النهار بدان منتقل شده باشد یا قبل یا بعد یا در شب پیش از آن یا در فردای آن بعد از نصف النهار روز قبل ، پس سال شمسی حقیقی عبارت است از دور شدن خورشید از قسمتی از اجزاء فلک البروج تا هنگام بازگشت بدان جزء است و بنابراین اگر این جزء در اول حمل باشد آنرا سال عام نامند و اگر جزئی باشد که خورشید در آن هنگام ولادت شخصی منتقل شده باشد آنرا سال مراد نامند... باید دانست که مدت سال شمسی حقیقی 365 روز و پنج ساعت و کسری است و این کسر برحسب رصد ایلخانی 49 دقیقه و در نزد بطلمیوس 55 دقیقه و 12 ثانیه و در نزد تبانی 46 دقیقه و 24 ثانیه و در نزد حکیم محی الدین مغربی 40 دقیقه است و این ساعات زاید را «ساعات فضل دور» نامند و سنجش «فضل دور» برحسب نزدیکی اوج شمس بنقطه انقلاب صیفی و بودن مبداء سال ماخوذ از زمان حصول شمس به اعتدال ربیعی است ولی هرگاه مبداء سال از زمان حلول خورشید بنقطه دیگری گرفته شود آن وقت «فضل دور» را برحسب اندازه های مذکور در نظرمیگیرند و گاهی هم از آن میزان نقصان می یابد و بسبب انتقال اوج اختلاف می پذیرد. و ماه شمسی وسطی عبارتست از مدت حرکت خورشید در سی روز و 10 ساعت و 29 دقیقه و 112 دقیقه و این 112 سال شمسی وسطی است ، آنگاه باید دانست سال وسطی و حقیقی شمسی یکی باشند زیرا دور وسط و دور تقویم در یک زمان پایان یابند و تفاوت میان ماه های شمسی حقیقی و وسطی است زیرا ماه حقیقی نسبت بوسطی گاه فزونتر و گاه کمتر و گاه برابر آنست . و ماه شمسی اصطلاحی آنست که نه حقیقی و نه وسطی باشد بلکه چیز دیگری است که اصطلاح در آن روی داده است چه مبنای آن صرفاً بر اصطلاح است و در آن حرکت خورشید را درنظر نمی گیرند بلکه مجرد ایام روز را معتبر می شمرند چنانکه اهل روم آنرا بدینسان مصطلح کرده اند که سال مزبور 365 روز و ربعی است و کسر را ربع تام می گیرند واین ربع را در چهار سال یک روز میشمرند و آن روز راروز کبیسه نامند و مردم ایران در این زمان کسر را فرومیگذارند و سال مزبور در نزد ایشان 365 روز بدون کسر است . (کشاف اصطلاحات الفنون چ کاپیتان نودلی ج 2 صص 713 - 722). رجوع به کلمه تاریخ شود.
بیرونی سال شمسی را سال طبیعی و سال آفتاب نامد و در التفهیم آرد: سال طبیعی عبارت است از آن مدت که اندر او یک بار گردش گرما و سرما و کشت و زه بتمامی بود. و آغاز این مدت از بودن آفتابست بنقطه یی از فلک البروج تا بدو بازآید و زین جهت به آفتاب منسوب کرده آمد این سال . و اندازه او سیصدوشصت وپنج روز است و کسری از چهاریک ِ روز کمتر چنانک ما همی یابیم ، وز چهاریک ِ روز بیشتر چنانکه پیشینگان همی یافتند. و چون سال طبیعی این است که گفتیم ماه او که نیم شش یک است از وی ماه اصطلاحی است نه طبیعی . (التفهیم چ جلال همائی ص 221)... و اما سال شمسی روزگارش سیصدوشصت وپنج است با کسری که نزدیک چهاریک روز است و او را رومیان و سریانیان و قبطیان و پارسیان و سغدیان بکار همی دارند ولیکن به استعمال کسرش برخلاف هم شوند و هر کسی از ایشان راهی دیگر همی گیرد. (التفهیم ایضاً ص 235)... بسال آفتاب چهاریک روز یله کنند تا از وی چهار سال روزی بحاصل آید و آنگه او را بروزهای سال بیفزایند تا جمله سیصدوشصت وشش روز شوند. (التفهیم ایضاً ص 221).
تاریخ مصر جدید
مولف کشاف اصطلاحات الفنون در ذیل کلمه تاریخ آرد: و از آنجمله تاریخ قبط جدید است . نام ماههای آن عبارتند از: توت ، بابه ، هثور، کیهک ، طوبه ، امشیر، برمهات ، برمرزه ، بشنسد، بونه ، ابیب ، مسری . و روزهای سالشان مانند روزهای سال رومی است ولی ماههای این سال سی روزی است و خمسه مسترقه را به آخرین ماه سال که مسری است افزایند و کبیسه را در حقیقت به آخر سال افزایند و اول سال آنها که بیست وهفتم ماه «آب » رومی است مگر آنکه سال رومی کبیسه ای باشد که در آن هنگام اول سال سی ام آن ماه است و مبداء این تاریخ هنگام چیرگی دقیانوس پادشاه روم بر مصر است و آن از مبداء تاریخ روم 217291 روز موخر است . و ابتدایش روز جمعه است و مردم مصر و اسکندریه بر این تاریخ اعتماد دارند. (کشاف اصطلاحات الفنون چ احمد جودت ج 1 ص 65). رجوع به تاریخ مصر و تاریخ مصر قدیم شود. بیرونی در التفهیم آرد: ... و اما قبطیان نو که اکنون اند و سالها کبیسه همی کنند با رومیان تاریخ از «اغسطس » دارند که اول قیصر بوده است و بکتابهای نجومی تاریخ «دقلطیانوس » یافته همی شود و این آخرملکان روم است که کافر بودند و از پس او ترسا شدند.(التفهیم چ جلال همائی ص 238). رجوع بتاریخ مصر شود.
تاریک جوی
ظلمت طلب . بیراهه رو. منحرف . کجرو:
بپرسید کار پرستش بچیست
بنیکی ّ یزدان گراینده کیست
چنین داد پاسخ که تاریک جوی
روان اندرآرد بباریک موی .

فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 8 ص 2539).

تاریک کردن
تیره کردن . تار کردن :اغطاش ; تاریک کردن شب را. (منتهی الارب ):
گفت اگر در کمند من افتی
پیش چشمت جهان کنم تاریک .

سعدی .

تاریخ شهریاران
تاریخ پادشاهان قدیم ایران . تاریخ پادشاهان پیش از اسلام در ایران . سرگذشت پهلوانان و نجیب زادگان قدیم ایران . حماسه های ملی ایران:
هرچه تاریخ شهریاران بود
در یکی نامه اختیار آن بود.

نظامی .

تاریخ مصر قدیم
مولف کشاف اصطلاحات الفنون در ذیل کلمه تاریخ آرد: و از آن جمله تاریخ قبط قدیم است ، و این تاریخ بخت نصر اول از پادشاهان بابل است و روزهای سال این تاریخ 365 روز بدون کسر باشد و نام ماههایش عبارتند از:توت ، فاوفی ، اتور، خرافی ، طوبی ، ماخیر، فامینوث ، باخون ، باویتی ، ابیقی ، ماسوری . و ایام تمام ماههایش سی روز است و خمسه مسترقه بماه آخر افزون شود و ابتداء این تاریخ روز چهارشنبه از ابتداء جلوس بخت نصر است و مبداء آن 157202 روز از مبداء تاریخ روم پیشتر است . و برحسب این تاریخ بطلمیوس در مجسطی اوساط کواکب را وضع کرده است . (کشاف اصطلاحات الفنون چ احمد جودت ج 1 صص 66 - 67). رجوع بتاریخ مصر و تاریخ مصر جدید شود. بیرونی در التفهیم آرد:... و اما قبطیان باستان تاریخ «بختنصر» نخستین داشتند. و بطلمیوس آنرا بکارداشته است بکتاب مجسطی بوسطهای ستارگان بیرون آوردن و اما بکواکب ثابته تاریخ «انطینس » بکار همی دارد واین آن ملک روم است که بروزگار بطلمیوس بوده است . (التفهیم چ جلال همائی ص 238). رجوع به تاریخ مصر شود.
تاریک چشم
کوته نظر. (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
  • شب کور. (آنندراج ).
  • آنکه بینایی چشم او کم باشد. (ناظم الاطباء).
  • تاریک کرده
    تیره و تار کرده : پیش رفتم یافتم خانه تاریک کرده و پرده های کتان آویخته . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 520). رجوع به تاریک کردن شود.
    تاری مرادی
    طایفه ای از ایلات کرد ایران که تقریباً 100 خانوار میشوند و در نقاره خوان و کانی وریژ سکنی دارند و منتسب به طایفه مندمی هستند. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 59).
    تارین
    تیره و تاریک . (برهان ) (آنندراج ). تاریک . (فرهنگ جهانگیری ):
    ای خواجه من جام میم چون سینه راغمگین کنم ؟
    شمع و چراغ خانه ام چون خانه را تارین کنم ؟

    مولوی (از فرهنگ جهانگیری ).

    تازش
    قطره زدن . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا).
  • تاختن و تک و پوی کردن باشد. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). دویدن . (غیاث اللغات ). اسم مصدر تازیدن است . (فرهنگ نظام ). محمد معین در حاشیه برهان آرد: پهلوی «تاچشن » از تاز+ ش (اسم مصدر):
    کُه اندام و مَه تازش و چرخ گرد
    زمین کوب و دریابر و ره نورد.

    اسدی (از فرهنگ نظام ).

  • تازه آباد چراغ آباد
    دهی از دهستان ییلاق بخش حومه شهرستان سنندج است که در 42هزارگزی خاور سنندج و 6هزارگزی جنوب باختری دهگلان دشت واقع است . سردسیر است و100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
    تازه آباد گزنهله
    دهی از دهستان فعله کری بخش سنقر و کلیائی شهرستان کرمانشاه است که در پنج هزارگزی جنوب سنقر و یکهزارگزی خاور شوسه سنقر- کرمانشاه واقع است . کوهستانی و سردسیر است و 60 تن سکنه دارد، شیعه ، کردی ، فارسی . آب آن از سرآب گزنهله . محصول آن غلات دیمی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
    تازه ترنج
    ترنج تر و لطیف .
  • در این شعر به مجاز بمعنی زیباروی آمده:
    زآن تازه ترنج نورسیده
    نظاره ترنج و کف بریده .

    نظامی .

  • تاری ورمیش
    دهی از دهستان قطور بخش حومه شهرستان خوی است که در 36000گزی جنوب باختری خوی و 5000گزی جنوب راه ارابه رو قطور به خوی واقع است و کوهستانی و سردسیر است و 84 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات . شغل اهالی زراعت و گله داری ، صنایع دستی آن جاجیم بافی . راه آن مالرو. ساکنین ازایل شکاک میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
    تازقی
    کلمه ایست بربری ، برای خانه .
  • کلبه .
  • اطاق ذخایر و مهمات . (از دزی ج 1 ص 138).
  • تازه آباد چهل گزی
    دهی از دهستان حسین آباد بخش حومه شهرستان سنندج است که در 18هزارگزی شمال سنندج واقع است . کوهستانی و سردسیر است و 60 تن سکنه دارد، سنی ، کردی . آب آن از رودخانه و چشمه . محصول آن غلات ، حبوبات ، لبنیات . شغل اهالی زراعت و گله داری .راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).