جستجو
کد : DK-48716     

تاریک


اکثر استعمال آن بمعنی تیره است مثلاً هرچه تاریک باشد آنرا تیره توان گفت بخلاف آنچه تیره بود همه آنرا تاریک نمی توان گفت چنانکه تاریک رو بمعنی روسیاه . (آنندراج ). در استعمال ، این لفظ خاص است و لفظ تیره عام ، چرا که هر چیز که تاریک باشد آنرا تیره می توان گفت و آنچه تیره باشد آنرا تاریک نمی توان گفت . (از چراغ هدایت از غیاث اللغات ). محمد معین در حاشیه برهان قاطع آرد: از تار + 'یک (نسبت )، پهلوی تاریک از تار، در اوستا تاثرا (بارتولمه 650) (نیبرگ 223) (اساس اشتقاق فارسی 370)، سنگسری توریک ، سرخه ای تاریک ، شهمیرزادی تاریک (کتاب 2 ص 195)، اشکاشمی تاریکان (پیش از طلوع فجر) (گریرسن 98)، گیلکی تاریک ; تیره ، تار، ظلمانی ، کدر - انتهی . ضد روشن . تار و تیره و جائی که روشن نباشد. (از فرهنگ نظام ). تار. تاران . تارون . تاره . تاری . تارین . (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ). مقابل روشن . سیاه . ظلماء. مظلم . عکامس . هائع. غبس . مردن . دلهم . دخیاء. دجوجی . دجداجه . داجیه . دجی . دحمس . دحمسه . دامج . ادموس . دامس : دحامس ; شبهای تاریک . مغلندف ; سخت تاریک . مغلظف ; سخت تاریک . مغدرة; شب تاریک . بحر دجداج ; دریای سیاه و تاریک . (منتهی الارب ):
آبکندی دور و بس تاریک جای
لغزلغزان چون در او بنهند پای .

رودکی .