جستجو

تازه باغ
باغ خوش و خرم . باغ باطراوت:
فروزنده در صحن آن تازه باغ
ز می شبچراغی بشب چون چراغ .

نظامی .

تازه داشتن
مجازاً، خوش داشتن:
تو طبع و دل را هم شاد و تازه دار همی
که خسروی بتو تازه ست و مملکت بتو شاد.

مسعودسعد.

تازانه
مخفف تازیانه است که قمچی باشد. (برهان ) (آنندراج ). مخفف تازیانه . (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ خطی کتابخانه مولف ) (انجمن آرا). تازیانه . (شرفنامه منیری ). شلاق. محمد معین در حاشیه برهان آرد: از تازان + ه (آلت )، پهلوی تاچانک:
گر ایدونکه تازانه بازآورم
مگر سر بکوشش [ فراز ] آورم .

فردوسی (از شرفنامه منیری ).

تازه آباد سریاس
ده کوچکی است از دهستان جوانرود بخش پاوه شهرستان سنندج ، فعلاً مخروبه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
تازه بتازه
چیزهای جدید پشت سرهم . (فرهنگ نظام ). نوبنو. بطور مجدد. مکرراً. (ناظم الاطباء). نوی و تازگی مکرر. بدون راه یافتن کهنگی .
تازه داماد
داماد جوان . پسر جوانی که تازه عروسی کند.
تازانیدن
دواندن . دوانیدن . تازاندن .
تازنه
مخفف تازیانه :
آنکه ستر بود و اسب ، زیر من اندر خر است
وآنکه بدی تازنه ، در کف من خرگواز.

لامعی .

تازه آباد عباس آباد
دهی است از دهستان رابو بخش مرکزی شهرستان آمل که در 8500گزی شمال آمل واقع است . دشت ، معتدل و مرطوب و مالاریائی است و 320 تن سکنه دارد، شیعه ، مازندرانی و فارسی . آب آن از رودخانه هراز. محصول آن برنج ، کنف ، صیفی کاری ، مختصر نیشکر. شغل اهالی زراعت است .راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
تازه بدن
با تنی ترو تازه و جوان . با بدنی لطیف و باطراوت: جاریة عبرد; دختر سپیدرنگ و تازه بدن . (منتهی الارب ).
تازه درآمد
نوظهور. مد نو. نومدشده . جدیدالاختراع .
تازانیده
دوانیده . دوانده .
تازه
نو باشد که نقیض کهنه است . (برهان ). نقیض کهنه است . (انجمن آرا). نو. (شرفنامه منیری ). جدید. با لفظ کردن و شدن و داشتن و ساختن مستعمل است . (آنندراج ). نو... که مقابل کهنه ... است . (فرهنگ نظام ). مقابل کهن . مقابل دیرین و دیرینه و بیات (در نان و غیره ):
وگر نام رنج تو گیرم بیاد
بماند سخن تازه تا صد نژاد.

فردوسی .

تازه آباد عیسی آباد
دهی از دهستان کلاترزان بخش رزاب شهرستان سنندج است که در 27هزارگزی باختر سنندج و دوهزاروپانصدگزی جنوب قهوه خانه آریز، کنار شوسه واقع است . کوهستانی و سردسیر است و 150 تن سکنه دارد، سنی ، کردی . آب آن از چشمه . محصول آن غلات ، توتون ، مختصر حبوبات ، لبنیات . شغل اهالی زراعت و گله داری .راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
تازه بدوران رسیده
کسی که از درجه پست بدرجه بلند ترقی کرده و مغرور شده باشد. (فرهنگ نظام ). آنکه مال و منزلتی نداشته و بنوی دارا شده باشد. نودولت . ندیدبدید. نوکیسه . رجوع به نودولت شود.
تازه دل
آنکه دارای دل جوان باشد. (ناظم الاطباء).
تازباره
غلام باره:
بگرفتمش مهار و شدم بر فراز او
چونانکه تازباره شود برفراز تاز.

روحی ولوالجی .

تازه آباد
دهی است از دهستان پلرودبار بخش رودسر شهرستان لاهیجان که در 12هزارگزی جنوب رودسر و 4هزارگزی رحیم آباد واقع است . جلگه و معتدل مرطوب است و 215 تن سکنه دارد، شیعه ، گیلکی و فارسی زبان . آب آن ار نهر پلرود.محصول آن برنج ، چای ، عسل ، لبنیات . شغل اهالی زراعت .راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
تازه آباد عیسی در
دهی از بخش دهستان حسین آباد حومه شهرستان سنندج است که در 24هزارگزی شمال خاوری سنندج و کناره راه شوسه جدید سنندج به سقز واقع است . کوهستانی و سردسیر است و70 تن سکنه دارد، سنی ، کردی ، فارسی . آب آن از رودخانه اربابی و چشمه . محصول آن غلات و لبنیات . شغل اهالی زراعت . راه آن مالرو است . به این ده تازه آباد دکترواسع نیز میگویند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
تازه برگ
تر. خرم . پرطراوت . جوان:
بسان درختی بود تازه برگ
دل از کین شاهان نترسد ز مرگ.

فردوسی .