جستجو

آرمان سرا
آرمان سرای . سرای حسرت . این جهان . ایرمان سرای .
آرث
اَرَث . گوسپند خال خال . گوسفند منقط. گوسفند که خالهای سیاه و سپید دارد.
آردم
آذریون . آذرگون .
آرزوکده
کنایه از دنیاست . آرمان سرای .
آرش
اَرَش:
شاعر که دید به قدِ کاونجک
بیهوده گوی و نحسک و بوالکنجک
از ...ن خر فروتر و پنج آرش
می برجهد سبکتر اَز منجک .

منجیک .

آرمان فلوت
نام سازی است .
آرج
آرنج . آرنگ. آرن . وارن . رونکک . مرفق. آرَت .
  • نام پرنده ای . (برهان ). و رجوع به آرت شود.
  • آردن
    مخفف آوردن ، چون تانستن مخفف توانستن . این مصدر غیرمستعمل لکن مشتقات از آن معمول است:
    درنگ آرا سپهر چرخ وارا
    کیاخن تَرْت باید کرد کارا.

    رودکی .

    آرزو کشیدن
    آرزو بردن .
    آرشی
    منسوب به آرش پهلوان .
    -تیر آرشی ; تیری سخت دورپرتاب:
    بزیر پی آن که هست آتشی
    که سامیش گرز است و تیر آرشی .

    فردوسی .

    آرم دره
    نام خرّه ای از ملایر دارای 49 قریه .
    آرد
    مخفف آراد. نام روز بیست وپنجم از هر ماه شمسی .
    آرد و بار
    جنس آرد، خمیر، نان : آردوبار فلان نانوائی ; جنس نان ِ آن .
    آرزوگاه
    جای آرزو:
    در آن آرزوگاه فرخاردیس
    نکردآرزو با معامل مکیس .

    نظامی .

    آرض
    سزاوارتر. شایسته تر. اَلْیَق. اجدر. احری . اولی .
    آرمدن
    آرمیدن .
    آردآب
    آرد جو به آب آمیخته که بچارپا دهند.
    آردوج
    اَردوج . درخت ابهل .
    آرزومند
    مشتاق. شایق:
    فریدون نهاده دو دیده براه
    سپاه و کلاه آرزومند شاه .

    فردوسی .

    آرغ
    آروغ .