جستجو

آذیوخان
نام قریه ای بنهاوند.
آراسته کننده
آراینده . مزیٍّن . پیراینده .
آرام دل
مایه تسلی خاطر. مایه امید. معشوق. معشوقه:
یکی تخته جامه هم نابرید
دو آرام دل کودک نارسید
روان را همی لعلشان نوش داد
بیاورد و یکسر بشیدوش داد.

فردوسی .

آرام یافتن
استراحت کردن . برآسودن . مستریح شدن:
وز آن پس بکین سیامک شتافت [ کیومرث ]
شب و روز آرام و خفتن نیافت .

فردوسی .

آرپه
باریک .
آراض
ج ِ اَرض .
آرامدن
آرَمِدَن . آرمیدن .
آرامیان
شعبه ای از نژاد سامی ، فرزندان آرام ، پنجمین پسر سام ، ساکن سوریه و بین النهرین .
آرت
نام پرنده ای .
  • مِرفَق. آرنج . آرج . وارن . بندگاه ساعد و بازو. آرن . رونکک و بعید نیست که به این معنی مصحف آرن باشد. و رجوع به آرج شود.
  • آراقوا
    سیاهک . (برهان ). گندم سنگ. رجوع به اَراقوا شود.
    آرامیدگی
    طمانینه . سکون . قرار. استقرار. آرمیدگی .
    -آرامیدگی نمودن ; تَوَقّر.
    آرتاباز
    نام سپهدار دارای سوم که پس از دارا ازجانب اسکندر چترپت باختر و بلخ گردید.
  • نام چندین پادشاه ارمینیه . و رجوع به ارته باذ شود.
  • آراقیطون
    (از لاطینی آرکتولاپّا) باباآدم . اَراقیطون . اَرقیطون . (تحفه ).
    آرام روح
    آرام دل . آرام جان . آرام خاطر.
    آرامیدن
    آرمیدن . استراحت کردن . آسودن . ساکن شدن . (زمخشری ). آسایش یافتن . سکون . استقرار.اسکان . (زوزنی ). بیارامیدن . قرار گرفتن:
    نیارامد از بانگ هنگام جنگ [ رستم ]
    همی آتش افروزد از خاک و سنگ.

    فردوسی .

    آرتابان
    اردوان .
    آرتاکزاستا
    نام باستانی پایتخت ارمنستان ایران .
    آردفروش
    دقّاق.
    آرزو
    شهوت . (ربنجنی ). اشتهاء. (حبیش تفلیسی ). قوّت ِ جذب ملایم . هوی . هوا:
    همی ز آرزوی ... _ر، خواجه را گه خوان
    بجز زونج نباشد خورش بخوانش بر.

    معروفی .

    آرسته
    مخفف آراسته . مزین:
    ایا ببزمگه آرسته تر ز صد حاتم
    ایا بمعرکه مردانه تر ز صد سهراب .

    فرخی .