جستجو

آذرهمایون
نام دختری از نسل سام ، سادنه آتشکده اصفهان ، و گویند او ساحره ای بوده است که چون اسکندر خواست آتشکده اصفهان خراب کند خود را به صورت ماری مهیب به اسکندر نمود و بلیناس سحر او را باطل کرد، اسکندر آذرهمایون را بدو بخشید و بلیناس او را به زنی کرد و بلیناس را بلیناس جادو از آن رو گفته اند که از این زن جادویی ها آموخته است . ظاهراً منشاء این افسانه اسکندرنامه نظامی است :
بهار کهن بود و چینی نگار
بسی خوشتر از باغ و از نوبهار
به آیین زردشت و رسم مجوس
بخدمت درآن خانه چندین عروس
هم آشوب دیده هم آشوب دل
فرورفته دل را بسی پا بگل
در او دختری جادو از نسل سام
پدر کرده آذرهمایونْش نام ...

نظامی .

آذارافیون
اَذاراَفْیون . نوعی از زبدالبحر است که آن را کف دریا گویند. (برهان ). و آن استخوان نوعی از نواعم است که در یونانی سِپیا گویند و در فرانسه آن را سِش و بیسکویت دومِر خوانند، و این حیوان در دریا پیرامون خویش ماده سیاهی افشاند دفاع خویش را و در چین از این سیاهی آنگاه که منجمد شود نقس ودوده مرکب کنند و این همان مرکب معروف بچینی است .
آذرآیین
نام آتشکده چهارم از هفت آتشکده ایرانیان که بشماره هفت سیاره کرده بودند و بخوری که متعلق به آن کوکب بوده درآن میسوخته اند. و آن را آذرآبتین نیز ضبط کرده اند.
آذرپرستی
دین و عمل پرستیدن آذر.
آذرکده
آتشکده .
آذرهوشنگ
نام نخستین پیغامبری که بایرانیان مبعوث شده . (از برهان ، در کلمه آذریان ).
آذارطوس
رجوع به آذرطوس شود.
آذرانشاه
لقب آذر بهرام که نام آتشکده سوم از هفت آتشکده فارسیانست .
آذرپیرا
سادن و خادم آتشکده .
آذرکیش
آتش پرست .
  • (اِ مرکب ) دین آتش پرستی .
  • آذری
    منسوب به آذر:
    ز خونی که بد بهره مادری
    بجوشید و شد چهره اش آذری .

    فردوسی .

    آذاریقون
    مصحف آذارافیون .
    آذرافروز
    آتش افروز، یعنی ظرفی سفالین که برای تیز کردن آتش بکار میبرده اند. رجوع به آتش افروز شود.
  • ققنس ، مرغ معروف یعنی فنقس .
  • آذرتش
    بعض از فرهنگها این کلمه را ضبط کرده و معنی سمندر بدان داده و شعر ذیل را شاهد آورده اند:
    درروَد بی زخم و زجر و درشود بی ترس و بیم
    همچو آذرتش به آتش همچو مرغابی بجوی .

    منوچهری .

    آذرکیوان
    نام حکیمی از مردم استخر فارس ، معاصر و معاشر میرفندرسکی ، و بهندوستان معتقدان داشته .
    آذریاس
    اذریاس . صمغ سداب کوهی .
    آذان
    ج ِ اُذُن .
    آذرافزا
    آتش افروز. آذرافروز، یعنی ظرف سفالین برای تیز کردن آتش .
    آذرجشن
    نام عیدی از اعیاد فارسیان . رجوع به آذرخش شود.
    آذرگشب
    مخفف آذرگشسب .