جستجو

آذروان
(از آثاروان ) پیشوا و دستور مزدایسنی .
آدینه
نام روزی از هفته میان پنجشنبه و شنبه ، و آن در پیش مسلمانان چون شنبه نزد یهود و یکشنبه نزد نصاری عید و روز آخر هفته باشد. جمعه . جامع. یوم الازهر:
تا چو آدینه بسر برده شد آید شنبه
تا چو ماه رمضان بگذرد آید شوال ...

فرخی .

آذر
(از زندی آتارس ) آتش . آدر. نار:
برافروزآذری اکنون که تیغش بگذرد از بون
فروغش از بر گردون کند اجرام را اخگر.

دقیقی .

آذر بهرام
نام آتشکده سوم از هفت آتشکده بزرگ پارسیان .
  • نام بنائی قدیم در همدان که اکنون ویران است .
  • آذرطوس
    در وامق و عذرای عنصری نام مردی است که مادر عذرا را بدو داده بودند. (از فرهنگ اسدی ، خطی ):
    پدر داده بودش گه کودکی
    به آذرطوس آن حکیم نکی (کذا)
    بمرگ خداوندش آذرطوس
    تبه کرد مر خویشتن برفسوس .

    عنصری (از فرهنگ اسدی ، خطی ).

    آذرولاش
    ششمین پادشاه سلسله اوّل ِ آل ِقارن (627-647 ه' . ق.).
    آدینه بازار
    نام رودی در سرحد ایران و روس در سه فرسنگی بالهارود، و این رود بساری قمیش پیوندد.
    آذرآباد
    نام آتشکده ای در تبریز. (فرهنگ جهانگیری ).
  • آذربایجان .
  • تبریز.
  • آذربیجان
    معرّب آذربادگان . (مفاتیح ).
    آذرفرنبغ
    نام یکی از سه آتش مقدس روحانی است که برای حفظ جهان آفریده شده و آتشهای دیگر از این سه زاده است و آن دوی دیگر آذرگشنسب و آذر برزین مهر است .
    آذرویه
    نامی از نامهای ایرانی .
    آدینه وند
    (ایل ...) رجوع به طرهان (ایل ...) شود.
    آذرآبادگان
    آذربایجان:
    بیک ماه در آذرآبادگان
    ببودند شاهان و آزادگان .

    فردوسی .

    آذر بیگدلی
    حاج لطفعلی بیگ شاملو (1134 - 1195ه' . ق.)، برادرزاده ولی محمدخان ، متخلص بمسرور مستوفی و نویسنده عادلشاه افشار، معاصر زندیه بوده و به نام کریمخان وکیل تذکره ای موسوم به آتشکده نوشته و یوسف و زلیخائی نیز بنظم آورده و صاحب دیوان است .
    آذرفروز
    آتش افروز، و آن ظرفی سفالین است که بدان آتش را تیز کنند.
    آذره
    ماده اشتر قوی .
  • لیلة آذره ; شبی سرد. (مهذب الاسماء).
  • آذار
    ماه اول بهار سریانی . (السامی فی الاسامی ). ماه هفتم از سالهای سریانی است میان شباط و نیسان که ابتدای سال از ایلول ماه اول خزان باشد. نام ماه اول بهار است از سال رومیان و بودن آفتاب در برج حوت . (برهان قاطع):
    ابر آذاری برآمد باد نوروزی وزید
    وجه ِ می میخواهم و مطرب که میگوید رسید.

    حافظ.

    آذرآبادگون
    آتشگاه . گلخن . کوره آهنگری و امثال آن . (برهان ).
    آذرپرست
    آتش پرست . عابدالنار. گبر:
    چو پیروزی شاهتان بشنوید
    گزیتی به آذرپرستان دهید.

    فردوسی .

    آذرفزا
    آتش افروز. آذرفروز. آذرافزا. ظرفی سفالینه که مجاور آتش نیم افروخته نهند تیز کردن آنرا:
    نفس را بعذرم چو انگیز کرد
    چو آذرفزا آتشم تیز کرد.

    رودکی .