جستجو

آذریان
امّتان آذرهوشنگ، و گویند آذرهوشنگ پیغمبر نخستین است که بعجم مبعوث شد.
آذری طوس
نام مسهلی است مرکب از بیست وپنج جزء.
آرائیدن
به آراییدن رجوع شود.
آراک
جزیره . و ظاهراً مصحف آداک است .
آرام سوز
مخل و بهم زننده آسایش:
بگریه دایه را گفتا چه روز است
تو گوئی آتشی آرام سوز است .

(ویس و رامین ).

آرامیده
ساکن . ساکت . مستریح . مطمئن . آرمیده .
-آرامیده شدن ; سجو. تفرج .
-آرامیده شدن ورَم و آماس ; انفشاش .
-آرامیده کردن ستور ; توقیر آن . تسکین او.
-آرامیده گفتن ; تهوید. نرم گفتن . آهسته و شمرده گفتن .
آذرین
بضبط بعض فرهنگهای جدید، بابونه .
آراب
ج ِ اِرْب . اعضاء.
-آراب سبعه ; مساجد سبعه است که گاه سجود برزمین آید.
  • آبله ها که بر اعضاء ظاهر شود.
  • پاره های گوشت .
  • آراکس
    نام قدیم رودخانه ای در ایران بطول 700 هزار گز که از نزدیکی تخت جمشید گذشته و برود مدوس پیوسته بخلیج فارس می ریخته است .
  • نام رودخانه ای در مرز ایران به آذربایجان که برود کر پیوندد. رود ارس .
  • آرامش
    اسم مصدر از آرامیدن . سکون . آرمِش:
    رایتش ساکن نگردد یک زمان در یک زمین
    رخشش آرامش نگیرد ساعتی در یک مقام .

    فرخی .

    آران
    آرنج . آرن . وارن . رونکک . مرفق.
    آذریون
    گلی باشد زرد که در میان زغب و پرزی با ریشه های سیاه دارد و خوش بوی نیست . و ایرانیان دیدار آن را نیک دارندو در خانه بپراکنند. (از قاموس ). چنانکه در آذرگون گفته شد آذریون معرب آذرگون است و اقوال فرهنگنویسان مانند شعرا در معنی آن نهایت مختلف و مضطربست ، و آن را خیری و نوعی بابونه و سطردیقون و اقحوان و زبیده و کخله و گاوچشم و همیشه بهار و نوعی از شقایق و گل آفتاب پرست و امثال آن گفته اند. صاحب تحفه گوید: نباتی است میان شجر و گیاه بقدر ذرعی برگش بی زواید و نرم بقدر برگ جرجیر و با اندک زغبیت و گلهای او بزرگ وپهن و مدور و زرد و رخشنده و در وسط او برگهای ریزه سیاه مایل بسرخی و بغایت خوش منظر و همیشه رو به آفتاب دارد و بحرکت او دور میکند... و تشویش اقوال مولف اختیارات بر ارباب بصر پوشیده نخواهد بود - انتهی . و از این تعریف روشن می شود که آذریون همان گل است که اکنون آفتاب گردان نامند: و آذریون از حسد رخسار آتش رنگ او رخ بزرآب فروشست و بسان غمگینان از اوراق گلناری چهره زعفرانی بنمود. (تاج المآثر).
    هر زمان چون آذر آذریون برخشد در چمن
    هر زمان چون نیل نیلوفر بخندد در شمر.

    (تاج المآثر).

    آرابایا
    نام باستانی ایالت «چترپتی » بین النهرین .
    آراکوزیا
    رجوع به آراخوزیا شود.
    آرامشاه
    نام پادشاهی مغولی در دهلی (607 - 608 ه' . ق.).
    آرای
    مانند آرا در اسماء مرکبه به معنی آراینده آید و کلمه مرکّبه معنی وصفی دهد، چون : انجمن آرای ، بت آرای ، بزم آرای ، پیکرآرای ، جهان آرای ، چمن آرای ، خاطرآرای ، خودآرای ، دست آرای ، دل آرای ، رزم آرای ، سخن آرای ، شهرآرای ، صدرآرای ، صف آرای ، عالم آرای ، عروس آرای ، کشورآرای ، گیتی آرای ، لشکرآرای ، مجلس آرای ، معرکه آرای ، ملک آرای ، ملکت آرای ، نخل آرای (نخلبند)، هنگامه آرای .
  • (اِمص ) در شهرآرای گاهی معنی اسمی دارد یعنی آذین بندی شهر. رجوع به شهرآرای شود.
  • آذن
    مرد کلان گوش . بلّه گوش . حیوان بزرگگوش و درازگوش .
    آراخوزیا
    نام ناحیه ای باستانی در محل قندهار کنونی که آن را هراووتی و هرخوواهیش و یونانیان ، آراکوزیا و عرب رخج مینامیدند.
    آرال
    نام دریاچه بزرگ مشهور بدریای آرال به آسیا در ترکستان غربی بوسعت 67 هزار کیلومترمربع. رود سیحون و جیحون بدان ریزد و این دریاچه بعلت خشکی هوای اطراف و ماسه و فُرش که رودها با خود بدان آرند رو بکاهش دارد.
    آرامش جو
    آرامش جوی . آنکه طالب آرامش است . آرامش خواه . آرامش طلب .