چاربیخ
اصول اربعه . چهار ریشه و آن ریشه خطمی و رازیانه و کرفس و کَبَر باشد. بیخ کاسنی و بیخ رازیانه و بیخ کبر و بیخ کرفس را گویند. (برهان ) (آنندراج ).
(ص مرکب ) دارای چهار ریشه . چارریشه . چاراصل:
درختی است شش پهلو و چاربیخ
تنی چند را بسته بر چارمیخ .
نظامی (شرفنامه ص 89).
چارتا
طنبور و رباب چهار تار را گویند. (برهان ).
کنایه از چهار عنصر و عالم و دنیا هم هست به اعتبار چهار رکن . (برهان ) (آنندراج ). چارگوهر. (آنندراج ). چارلا و رجوع به چار تار و چار تاره شود.
چاردار ملک
چهار شهر خراسان که مورد هجوم غزان قرارگرفت و ویران شد و عبارت بودند از مرو و بلخ و هرات و نیشابور.
چاربیخی
چاراصلی . چارریشه ای . کنایه از ریشه محکم و استوار.
چارعنصری:
کاین هفت خدنگ چاربیخی
وین نه سپر هزارمیخی .
نظامی (لیلی و مجنون ).
چارجوی بهشتی
چهار نهر، یکی از آب دوم از شیر، سوم از خمر، چهارم از عسل . (آنندراج ).
کنایه از سیحون و جیحون و نیل و فرات . (آنندراج ). کوثر و سلسبیل و تسنیم و طهور در بهشت . (اقبالنامه چ وحید ص 250):
ز دوزخ مشو تشنه را چاره جوی
سخن در بهشت است و آن چار جوی .
نظامی (اقبالنامه ).
چارچوبه
چارچوب . چهارچوب . چهارچوبه . چارچوبه در. چارچوبی که مصراع در یک لتی یا دو مصراع در بر آن استوار شود.
چهار قطعه چوبی که در حاشیه چیزی قرار دهند. (ناظم الاطباء). و رجوع بچارچوب و چهارچوب و چهارچوبه شود.
چاردانگ
کنایه از چیزی که نسبت بامثال خود دو چندان باشد چه دینار شش دانگ میباشد دانگ ششم حصه دینار است پس چهاردانگ به نسبت دودانگ زائد میباشد و لفظ چهاردانگ که گاهی صفت هندوستان واقع میگردد بنابر آن است که چون عرض و طول هندوستان سوای روس از اکثر بلاد عالم بیشتر است یا آنکه آبادی و تحصیل از هندوستان به نسبت تحصیل دیگر بلاد عالم بیشتر است پس از این سبب تمام عالم را یک دینار فرض کردند و هندوستان را از آن بمنزله چهاردانگ شمردند، یا آنکه هندوستان در چهاراقلیم واقع است چنانکه در نقشه ربع مسکون ظاهر است در لفظهفت اقلیم . (آنندراج ). چهار ربع کره . (ناظم الاطباء).
اصطلاح موسیقی . اصطلاح بنایی . اصطلاح در تراشیدن قلم . هر چیز که نه کلان باشد و نه خرد. (ناظم الاطباء).
چاربید
قلعه ای است در بجنورد. از آب چشمه مشروب میشود، زراعتش آبی است . هوایش ییلاق. پانزده خانوار سکنه دارد. (مرآت البلدان ج 1).
چارتار
طنبور و رباب چهارتار را گویند. (برهان ):
طبع گیتی راست شد در عهد تو زآنسان که باز
نشنود صوت مخالف هیچکس زین چارتار.
سلمان ساوجی .
چارجوی فطرت
عناصر اربعه . (آنندراج ).
چهار مزاج انسانی یعنی دموی و صفراوی و بلغمی و سودائی . (ناظم الاطباء).
چارحد
شرق و غرب و جنوب و شمال . (آنندراج ). مشرق و مغرب و شمال و جنوب . (ناظم الاطباء). چار جهت:
کرد رها در حرم کاینات
هفت خط و چارحد و شش جهات .
نظامی .
چاردانگه
قریه ای است از قرای غار مِن اعمال طهران این قریه خالصه دیوان اعلی میباشد. (مرآت البلدان ج 4 ص 44).
چاربیستی
نام منصب که از طرف پادشاه باشد. (آنندراج ).
چارتاره
به معنی چارتار است که طنبور و رباب و هر سازی که بر آن چهارتار بندند. (برهان ) (آنندراج ).
کنایه از عناصر و دنیا هم هست . (برهان ). و رجوع به چارتا و چارتار شود.
چارجهت
چهارسوی و چهارطرف . (ناظم الاطباء). مشرق و مغرب و شمال وجنوب . چهارسمت .
عالم . (ناظم الاطباء).
چارحرفی
کلمه ای که دارای چهار حرف باشد. هر کلمه ای که چارحرف از حروف الفباء در آن باشد. کلمه چارحرفی از قبیل : مادر، بابا، جهان ، زانو و غیره .
چاردانگه شوشتر
عبارت است از پنجاه باب خانه و یکصد نفر ذکور و یکصد و شش نفر اناث (مرآت البلدان ج 4 ص 45). و رجوع به جغرافی غرب ایران نگارش بهمن کریمی ص 109 و 110 و 180 شود.
چارتاق
چارطاق. بالتمام باز (در). رجوع به چارطاق و چهارطاق شود.